آیا میدانید یکی از بهترین مناطق دنیا برای پولدار شدن ایران است؟!.....

[mallarme]

سلام......

میدونید بزرگ ترین فهم زندگی ما چه چیزی میتواند باشد؟

اینکه بدانید و درک کنید و باور کنید هیچ رویدادی در زندگی تصادفی نیست و هرچیز و هرکس که سر راه شما قرار می گیرد، نقش مؤثری در روند زندگی شما بازی خواهد کرد.

میزان تأثیرگذاری آن و یا مدتش چه بسا در اختیار خود شما باشد.

و اینکه بدانید قانون جذب تنها به مثبت فکر کردن شما ربط ندارد ...بلکه در عمل و منش مثبت است که شما میتوانید موفقیت را ببینید و بچشید.

تجربه ای را تصور کنید که دو مربی تیم فوتبال هر کدام افکارشان را در این جهت منسجم میکنند که پیروز میدان باشند. هر دو بر مبنای آنچه که قانون جذب میگوید اندیشه خود را در این جهت هماهنگ میکنند که در میدان برنده باشند. اما به راستی قانون جذب به سود کدامیک عمل میکند؟
مگر نه این است که پیروزی یک تیم مستلزم شکست تیم دیگر است؟
شما این حق را ندارید که بگویید یکی از آن ها شکست را جذب کرده چون توجیه علمی ندارد!!

کافیست به عملکرد بازیکنان و برنامه آن مربی نگاه کنید تا بدانید و بفهمید تمرکز روی پیروزی به تنهایی کافی نیست!


این نوع برنامه ریزی و تلاش شماست که مؤید شکست یا ضامن پیروزیتان میشود.

تلقین مثبت شما تا زمانیکه عملتان مثبت نباشد، فایده ای ندارد.

تا زمانیکه وجود شما مملو از حسادت باشد نه رقابت صحیح، تا زمانیکه دست به قیاس می زنید، تا زمانیکه که فقط نشسته اید و تو خیالاتتان غوطه ور میشوید، و هر شب آرزوهایتان را می نویسید، بی آنکه فردا قدم جدیدی برداشته باشید در حقیقت دارید خودتان را بازی میدهید.

اما چرا این حرف ها را زدم...؟

میخواهم شما را با مطالب یک کتاب که به تازگی خریداریش کردم که آن را اتفاقی نمیدانم، آشنا کنم.

در این کتاب خبری از جملات قشنگ در باب تفکر مثبت نیست بلکه به شما میگوید چگونه زندگی کنید و رفتار کنید تا موفقیت را احساس کنید.

بزرگ ترین تفریحم، قدم زدن و تماشای رفتار آدمهاست.......
بر خلاف دختران هم سن و سالم ، کسالت بار ترین و سخت ترین کار دنیا را تماشای ویترین مغازه ها و فروشگاه ها ، خرید کردن و تلف کردن وقت در آن ها میدانم...بنابراین آنچه که آرامم میکند و فکرم را بیشتر غلیان میدهد، پیاده روی در کوچه پس کوچه ها و از جاهایی است که تردد ماشین کمتر انجام می شود...

مدتی بود که برای رفتن به باشگاه، از میان برها، قدم میزدم، و از کنار یک خواربارفروشی عبور میکردم.....
یک روز متوجه کاغذی با نوشته فونت بزرگی شدم با این مضمون:

آیا تا کنون این کتاب را خوانده ای؟

سپس فلش زده بود به سمت پایین ویترین .... کتابی با جلد قهوه ای که در کاوری به شیشه چسبانده شده بود.....

با خودم اندیشیدم عجب کار عجیبی!! گویی به کتاب فروشی بروی و تی تاب بخری!!

آنقدر از دیدن عناوین زیبای کتاب های جذب خسته بودم، که به دنبال یک انفجار میگشتم.
یک هفته آن مسیر را طی میکردم و هربار چشمم به آن نوشته می افتاد: آیا این کتاب را تا کنون خوانده ای؟

یک روز که وقت بیشتری داشتم جلو رفتم و نوشته های ریز و درشت روی جلد را خواندم.......
جملات برایم تکراری مینمودند که حداقل در فضای مجازی راجعش بارها سخن گفته شده:
مثل: راز جذب پول
یا
با 100 اسکناس شروع کنید...
اما جمله ای که در پایین صفحه کتاب نوشته بود، باعث شد تأمل کنم...

اولین کتابی که براساس بازار کار و شرایط اقتصادی-اجتماعی ایران نوشته شده....آیا میدانید یکی از بهترین مناطق دنیا برای پولدار شدن ایران است؟!

لبخند زدم و تمام مدت به این جمله فکر میکردم.

چقدر جالب که یک نویسنده از این منظر به قضیه جذب پول نگاه کرده....همان شب در اینترنت سرچ کردم سه سایت این کتاب را برای فروش قرار داده بودند و صاحب یک وبلاگ تنها دو فصل این کتاب را به شکل صوتی درآورده بود. و این یعنی این کتاب هنوز نا شناخته است.

4 روز به پایان سال و آخرین جلسه باشگاه ، با خودم کلنجار میرفتم که دیدن این کتاب تصادفی نیست، پس اندازه تأثیرش باید داشته باشمش..........بنابراین ورزش رو نیمه رها کردم و به سمت همان مغازه رفتم و گفتم لطفا یک نسخه از آن کتاب پشت ویترین را بدهید....
نگاهی کرد و گفت تمام شد!
متعجبانه نگاهش کردم... دو دل بودم که آیا بگم میتونم همون نسخه پشت ویترین رو بردارم که
ادامه داد شاید بعد تعطیلات بازم بیارم....
خواستم از مغازه بیرون بیام و فکر میکردم کی میخواد بره خیابان سعدی دنبال کتاب!! که صدام زد:
خانم، شاید تعطیلات فرصت خوبی برای مطالعه باشد، بنابراین جای تبلیغ ، فرصت مطالعه اش را به شما میدهم ......میتونید همون نسخه پشت ویترین رو بردارید!
اینکه آیا آن مرد حقیقتا به فکر مطالعه من بود یا فروش آخرین کتاب باقی مانده برایم مهم نیست.

آنچه اهمیت دارد این است که فرصت مطالعه نوشته هایی در نوع خود جالب، آن هم از یک ایرانی، در یک تعطیلات طولانی که میتواند یکنواخت شود، را کسب کردم آن هم از مکان و مغازه ای که به مخیله ام هم خطور نمیکرد .......

اما چرا مقدمه چینی کردم......

یک فرصت برای خوندن یک کتاب خوب برای آینده پیش رو ایجاد شد، آنگونه که سفر کوتاه با عموی عزیزم به مازندران رو کنسل کردم تا شاید از تعطیلاتم با توجه به هدفم بهره بیشتری برده باشم..........
این فرصت را شریک می شوم با هر آنکه دوست دارد بیشتر راجع مطالب این کتاب بداند و ایمان دارد که هیچ چیز این جهان تصادفی نیست،......


فصل به فصل این کتاب را (هر آنچه که آموختم) می نویسم تا شاید راهی روشن برای هر آنکه دنبال روشنایی است باز کنم......

تایپ چیزی حدود 200 صفحه کار راحتی نیست به ویژه اگر کارهای شخصی خودت هم باشد اما من طبق شعارم همیشه عمل میکنم........

اگر کارم برای تنها یک نفر مفید واقع شود، من برای همان یک نفر هم احساس شادی و موفقیت میکنم.


من مشتاقانه مینویسم........شاید نکات اول کتاب تکراری بنماید چون در کتاب های نویسندگان خارجی بارها و بارها خوانده ایم ...
اما هرچی جلوتر میرم بیشتر لذت میبرم و 50 صفحه اول را سه مرتبه تاکنون خوانده ام و هربار احساس بهتری دارم
پس
اگر نوشته های مرا از این کتاب، مفید دانستید در خرید این کتاب مکث نکنید.
چون اگر به این اطمینان برسید داشتن کتابی میتواند روند فکریتان را تغییر دهد آن را همیشه کنار تخت خواب خود و یا درقفسه کتابهای ارزشمند خود نگاه دارید نه در صفحه پی سی.

نویسنده کتاب: آقای علی اکبری

پس امیدوارم، راه های جذب پول در ایران را با این تاپیک بیاموزید..........

[mallarme]

در مقدمه ی فصل " چگونه پول پارو کنیم " نوشته شده:

تازگی مد شده، دوستان برای پولدار شدن الفاظ مثبت به کار می برن.

((.... درهای کائنات بر روی من باز هستند و کرور کرور پول بر سر من از فردا، شاید پس فردا یا نه شاید هفته دیگر خواهد ریخت....))

داشتن کلام مثبت خوب است ولی آیا تنها با همین کلام مثبت میشود به پول و آرزوها رسید؟

کمی واقع بین باشیم چرا دوست داری سر خودت را کلاه بگذاری؟
کلام مثبت تو به تنهایی ارزش نیم کیلو تره هم نداره...!

پس بدون :
کلام مثبت+ تمام حرفهایی که اینجا می شنوی + عمل هایی که باید انجام بدهی = رسیدن به پول


پس بخون و عمل کن.

این کتاب حاوی دو بخش و هر بخش به فصولی تقسیم شده:

بخش اول :رازهای جذب پول

- باورت درباره خودت چیه؟
- هر بنی بشری توانایی پولدار شدن را دارد
- بالاخره باید فکر کرد.کاری برای خودت پیدا کن
- کار لازم داری؟
- وسعت فکرت را گسترش بده
- همیشه باید خوب بود و از هر فرصتی استفاده کرد!
- شوهر بی خاصیت من!
- از فصل های گذشته نتیجه بگیریم


و بخش دوم: چطوری پول پارو کنیم که شامل این فصول است:

- چرا اکثر فعالیت ها اقتصادی من و شما سرانجام نافرجامی دارد؟
- با بازی پول همین لحظه و همین الان در ایران می تونی پولدار شوی...
- یاد بگیر چطور کارکنی تا پولدار شوی....

[بيلا بالا]

سلام
مالارمه عزيز
ممنون از اطلاع رسانيت و زحمتي كه متقبل شدي
منا ياد كتابي انداختي كه بومي شده ي اموزشهاي مشاورين غربه
كتاب راز موفقيت در بازاركار نوشته ا-كيهان نيا
اين كتاب در 2 سال انتشار 6 مرتبه تجديد چاپ شده
الان مطميناچاپ 20 و 25 هم گذشته
توصيه ميكنم اين كتاب را بخونين
ا-كيهان نيا جزء مشاورين بنام ايران هستند كه داخل تلويزيون هم اجراي برنامه دارند

[فرهاد قربانی]

ممنوم مالارمه خانم. فوق العاده

[سعید یوسفی]

عالیه خانم مالارمه، ایده جالبیه که شما کتاب رو نم نم بنویسین و ما هم بخونیم، اینجوری یه کتاب انجمنی داریم که دور هم می خونیم و لذت می بریم. تازه می تونیم با کمک هم شاخ و برگ هم به مطالب بدیم و پربارترش کنیم. تا اینجای کتاب که جالب بود.

[mallarme]

سلام
جناب بیلا بالا بابت معرفی کتاب و جناب قربانی از لطفتون سپاسگزارم....

(03-28-2013 12:41 AM)سعید یوسفی نوشته شده توسط:  عالیه خانم مالارمه، ایده جالبیه که شما کتاب رو نم نم بنویسین و ما هم بخونیم، اینجوری یه کتاب انجمنی داریم که دور هم می خونیم و لذت می بریم. تازه می تونیم با کمک هم شاخ و برگ هم به مطالب بدیم و پربارترش کنیم. تا اینجای کتاب که جالب بود.

سلام آقای یوسفی
بسیار عالی
واقعا نظر خوبیست.......
خوندن و نقد کردن و پربار تر کردن مطلب......

[mallarme]

فصل اول:رازهای جذب پول


بخش اول از فصل اول: باورت درباره خودت چیه؟

تو می تونی پولدارترین آدم خونوادت، شهرت و کشورت باشی. اون هم فقط تا 5 سال آینده.
اگر به خودت اعتقاد داری. اما اگر اعتقاد نداری وقتت رو برای خوندنش نگذار.

اگر مطالب را دقیق دنبال کنید به زودی اوضاع شما متفاوت می شود.

راز اول: باید باورهایت را راجع خودت تغییر دهی.


ابتدا بگو که در مورد خودت و کارت و آینده ات چه باورهایی داری؟

در دنیا تنها چیزی که باعث برتری تو در هر زمینه ای چه مادی چه معنوی نسبت به بقیه انسان ها می شود، همین باورهای خودت راجع به کار و آینده و خودته.

می خواهم جسارت به خرج بدم و بگم جنابعالی به طور کل در این زمینه بی سوادی!

چرا بی سوادی؟

چون شما به طور معمول برای پول آن هم به مقدار زیاد، این طور باور و اعتقاد داری که...
1) باید والدین پولدار داشت
2) باید سرمایه زیاد داشت
3) باید شانس داشت
4) باید پارتی داشت
5) باید اوضاع اقتصادی مملکت خوب باشه
6) باید حامی پولدار داشت یا شریک پولدار و
7) ...


در آخر هم نتیجه می گیری، چون هیچکدوم از اینا رو نداری باید تا اخر عمرت زندگی معمولی داشته باشی.

وقتی هم به شما میگم بی سوادی بهت برمیخوره !

متأسفانه تو پول و دارایی را با چیزهایی برابر میدونی که نه تنها باعث پولدری تو نمی شن که باعث بی پولی تو در آینده خواهند شد.

حالا چطور می تونیم اعتقادمونو نسبت به خود و پول و نحوه به دست آوردن آن تغییر داده تا پولدار بشیم؟

راه حل اول: تبدیل نمی تونم به می تونم

یعنی من برای رسیدن به هدفم باید بتونم این حس و اعتماد به نفس رو در خودم طوری پرورش بدم که باور کنم قادر به انجام هر کاری در هر زمینه ای باشم.

تمرین:

بگرد در زندگیت، چنین خاطره ای رو پیدا کن و خوب به زمان اجرای اون فکر کن. تمام اون کارهایی رو که انجام دادی تا یک نشدنی، شدنی بشه.......ببین چه حسی داشتی...(اولش،وسطش و آخرش)

ببین چه کارهایی انجام دادی و انجام ندادی....چه حرفهایی به خودت زدی و نزدی تا اون ناشدنی و تبدیل به شدنی کردی.

راه حل دوم: ببین انسانهای بزرگ چه اعتقاداتی داشتن و دارن....

تو یعنی : باور و اعتقاد تو در مورد خودت


نتیجه:

بابا جان قبول کن بنده و شما اندازه اعتقادمون نسبت به خودمون از زندگی بهره می بریم.

داستان شاگرد احمدبخاری را شنیده اید؟ ( شاگرد احمد بخاری فیلم راز را ندیده بود و کتابهایی در این زمینه را نخوانده بود!!)

حدود35 سال پیش دو شاگرد دم دکان احمدبخاری ساز کار می کردند.

شاگرد کوچیکه احمدآقا از همون اولشم قانع نبود به شاگردی کردن. احمد آقا رو دوست داشت، بخاری را هم دوست داشت، ولی همیشه میگفت جای من توی این دکان فکستنی نیست.

احمد آقا50 سال تو این دکان عمرش رو گذاشت اما چی داره؟ (این همون سئوالیه که باید از خودتون بپرسید)

در اصل یک جورایی هیچی! یک دوچرخه و یک خونه کوچیک نزدیک حرم.....

ذهن شاگرد کوچیکه احمد آقا بدجوری درگیر بود و مرتب با خود میگفت برای ترک این دکان نیاز به پول دارد....



دو نکته در این داستان وجود دارد:

1- شاگرد می دونست جاش توی یک دکان کوچیک نیست، فکری که به ذهن احمدبخاری ساز نرسیده بود.
2- شاگرد از همون اول به کم قانع نبود، یعنی دوچرخه و یک خونه کوچیک نزدیک حرم برایش خیلی کم بود.


اما ادامه....

از زبان خود شاگرد:

تا دلت بخواد در دکان ورق حلبی پیدا میشد، ساعت هفت به بعد که دکان تعطیل میشد، دم دکان می موندم و حلب ها را اندازه می زدم و بعد یک قیچی و یک خال جوش.....روزانه 5 تا 6 خاک انداز دانه ای 7 تومان می فروختم.
وقتی تو مشهد طوفان میشد، دودکش ها را باد می انداخت و کج و کوله میکرد.....اونها رو جمع می کردم، صاف میکردم و دوباره می فروختم.....
پول ها کم کم زیاد شد و پول پول میاورد.....

من عاشق بخاری شده بودم و حس میکردم اینها وسایل مقدس زندگی من بودند و هستند.
من الان یک کارخانه دارم و گرمای اکثر خانه های ایران و مشهد از محصولات کارخانه من است.


دو نکته دیگر

نکته 1: عاشق کارش شده بود، مهم ترین دلیلی که او را وادار می کرد خیلی بیشتر از افراد عادی تلاش کند.

نکته 2: فکرهایش نه بزرگ که خیلی بزرگ بودند.


مثل شاگرد بزرگ احمد اقا که فکرش بزرگ بود و گفت خب دوچرخه نه خونه کوچیک هم نه یک کم بزرگتر و الان فروشگاه لوازم خانگی دارد و این در حالیه که تمام وسایلش یک صدم کارخانه شاگرد کوچیک احمد اقاهم نیست چون فکرهایش یک صدم فکرهای شاگرد کوچیکه هم نبود.


حالا تو چه میدانی؟
در مورد خودت و آینده ات چقدر میدانی؟
خودت را لایق چه چیزهایی می دانی؟
میگن یک سفر هزار کیلومتری با قدم اولش آغاز میشه، تو قدمی برداشتی؟
یا کارت شده شنیدن اراجیفی که از گوشه کنار می شنوی؟



آیا تو هم نقشه ذهنت مانند اغلب مردم با این جملات پر شده است؟


- ای بابا دیگه با این گرونی نمیشه چیزی خرید.......
- کو کار؟ بیکاری تو مملکت غوغا می کنه...آقا پسر همسایمون دکتره رفته ابمیوه فروشی زده
- یا پارتی یا بیکاری؛ بد زمونه ای شده
- تو تا حالا یک ادم پولدار سالم دیدی؟ همشون دزد و کلاهبردارن
- برو ببین فلانی به کجا وصله که این وام های کلان رو بهش میدن
- مگه میشه در عرض چند سال این همه پول دراورد! معلوم نیست چکار میکنه! خداروشکر حساب ما پاکه
- حق من و تو رو دارن می خورن و به اموالشون اضافه می کنن
- سنگ بزرگ نشونه نزدنه
- یک شغل دولتی پیدا کن، هرچند حقوقش بخور نمیره اما در عوض تا اخر عمرت خیالت راحته که یک اب باریکه هست.
- ما دو تا ادم از صبح تا شب کار میکنیم هنوز هشتمون گرو نه مونه!
- من اگر درس خونده بودم الان پول زیادی داشتم
- و........


بیایید با هم این جملات را کالبدشکافی کنیم......

[successman]

بسيار بسيار سپاسگذارم خانم مالارمه عزيز .

منتظر ادامه كتاب هستم .

[سعید یوسفی]

فکرش بزرگ بود اما
* با ساخت خاک انداز از حلبی های بی مصرف شروع کرد.
*کار اولش رو رها نکرد بلکه در کنارش دنبال موقعیت دیگری هم بود.
*جای دوری نرفت فقط از امکانات اضافی دوروبرش بهره برد.
*چیزی را شناسایی کرد که دیگران بهش توجه نکرده بودند.
*موقعی که مردم مغازه هاشون رو تعطیل می کردند اون کار دومشو تازه شروع می کرد.
*تنها به خاک انداز قانع نشد و فرصت فروش لوله بخاری ها رو هم از دست نداد. (پیدا کردن راههای جدید بصورت مدام)
*کارها رو با کمترین هزینه ها شروع میکرد در عوض بیشتر زحمت می کشید.

[mallarme]

(03-28-2013 05:39 PM)سعید یوسفی نوشته شده توسط:  فکرش بزرگ بود اما
* با ساخت خاک انداز از حلبی های بی مصرف شروع کرد.
*کار اولش رو رها نکرد بلکه در کنارش دنبال موقعیت دیگری هم بود.
*جای دوری نرفت فقط از امکانات اضافی دوروبرش بهره برد.
*چیزی را شناسایی کرد که دیگران بهش توجه نکرده بودند.
*موقعی که مردم مغازه هاشون رو تعطیل می کردند اون کار دومشو تازه شروع می کرد.
*تنها به خاک انداز قانع نشد و فرصت فروش لوله بخاری ها رو هم از دست نداد. (پیدا کردن راههای جدید بصورت مدام)
*کارها رو با کمترین هزینه ها شروع میکرد در عوض بیشتر زحمت می کشید.

درود بر شما.......
با تحلیل شما، مطلب را دوباره آموختم....