سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
امروز فهمیدم - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: روانشناسی (/forumdisplay.php?fid=106)
+--- انجمن: روانشناسی شخصی (/forumdisplay.php?fid=37)
+---- انجمن: سخنان و عبارات (/forumdisplay.php?fid=175)
+---- موضوع: امروز فهمیدم (/showthread.php?tid=4601)



RE: امروز فهمیدم که.... - Delta.H - 02-17-2013 02:07 AM

امروز فهمیدم که بسیاری از مردم گوش میدهند، نه برای فهمیدن، بلکه فقط برای جواب دادن!


RE: امروز فهمیدم که.... - MARYAR - 02-17-2013 01:59 PM

امروز فهمیدم که مرکز خرید خلیج فارس شیراز با مساحت: 420.000 متر مربع، پنجمین مرکز خرید بزرگ آسیاست


RE: امروز فهمیدم که.... - safari-cht - 02-17-2013 03:22 PM

فهمیدم که دادن خبر خوش به دیگران چه لذت فوق العاده ای داره.
10_004


RE: امروز فهمیدم که.... - MARYAR - 02-18-2013 02:29 PM

امروز فهمیدم که
کتاب زبان بدنم بالاخره از وزارت ارشاد مجوز چاپ گرفتتتتت اونم بدون هیچ اصلاحیه ای
یوهووووووووووووووو

12_00212_00212_002


RE: امروز فهمیدم که.... - Delta.H - 02-18-2013 03:07 PM

امروز فهمیدم که چقدر با عزیزان انجمن احساس یگانگی میکنم که از خبر موفقیت هر کدام از آنها، احساس شور و شعف زیادی به من دست می دهد.
خدایا شکرت


RE: امروز فهمیدم که.... - ابراهیم رضایی - 02-18-2013 08:32 PM

امروز فهمیدم :

جهــان پر از مـــردم هوشمــــــــــند فقـیر است



RE: امروز فهمیدم که.... - mallarme - 02-20-2013 12:44 PM

امروز فهمیدم گاهی چقدر امتحان کردنها و امتحان شدن ها سخت هستند...اینکه بتونی در هر امتحان پیروز بیرون بیای یک هنر است...............
و چه دوستان خوبی یافتم در این انجمن بدین واسطه........


RE: امروز فهمیدم که.... - yu3f - 02-20-2013 01:04 PM

امروز فهمیدم سال ۹۲ دو اتفاق مهم می افتد:
۱- بنده به معنی واقعی کلمه صاف شده و فشار کاری بسیار زیادی را بایستی هندل کنم! Yosef.gif
۲- اگر مورد اول را موفق بگذرانم نتیجه لذت بخش است Yosef.gif


RE: امروز فهمیدم که.... - 3ObHaN - 02-20-2013 01:10 PM

امروز فهمیدم که از سال 92 میترسم Big Grin خیلی سال خشنی خواهد بود Big Grin
سال 92 سال منه خخخخخ ; ))))))


RE: امروز فهمیدم که.... - Mrs.Seyedi - 02-20-2013 02:23 PM

توی یه موزه ی معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود
مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از
راه های دورو نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن. و کسی نبود که
اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه؛ شروع به
حرف زدن کرد و گفت: “این؛ منصفانه نیست! چرا همه پا روی من می ذارن تا تورو تحسین کنن؟! مگه یادت نیست؟! ما هر دومون توی یه معدن بودیم,مگه نه؟ این عادلانه نیست! من خیلی شاکیم!”
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت: “یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه, چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟”
سنگ پاسخ داد: “آره ؛آخه ابزارش به من آسیب میرسوند. آخه گمون کردم می خواد آزارم بده. آخه تحمل اون همه دردو رنج رو نداشتم.”
و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که: “ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه. به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم . به طور حتم در پی این رنج ؛گنجی هست. پس بهش گفتم : هرچی میخوای ضربه بزن ؛بتراش و صیقل بده!
و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم.
و هر چی بیشتر می شدن؛بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم!
پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن.
آره عزیز دلم!رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو . و یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم.
پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم:”خوش اومدی”
و از خودمون بپرسیم : “این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده؟