من هم صورتی شدن داداش مهیار رو بهش تبریک میگم..

(09-25-2013 11:27 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  دادا من امرروز از صبح دانشگاه بودم و جالبه بدونید
پسرها اومده بودند سر کلاس ولی دخترا نیومده بودند
منم برای تنبیه خود شیرینیشون کل ساعت را فول بهشون درس دادم
تا درس عبرتی باشند برای آیندگان

عجبا..
این پسرا اینقد نامردن.. (دور از جون شمایی که میخونی.)
دو ترم قبل همه هماهنگ کردیم روز 25اسفند نریم سرکلاس (البته با نیت خدا پسندانه ای که استاد بتونه به خرید عید برسه و خونه تکونی و.. نه که ما بچه های کلاس بپیچونی باشیم..نهههههههههههههه................. ) القصه همه هماهنگ همه چیز OK فقط دوسه تا از بچه ها رفتیم که به کسایی که اطلاع ندارن دم در سالن 2واحد نظری مخ زنی و 1 واحد عملی توجیهی (با همکاری دوتن از برادران هیکل کلاس ) برای دوستان ارائه بدیم که سر کلاس نرن..
خلاصه همه توجیه شدن که نرن سر کلاس.عامل نفوذیمون توی خدمات اطلاع داد که استاد داره میاد.ما هم سریع پشت درخت مرختا قایم شدیم که واکنش استاد رو ببینیم (نه بخاطر اینکه بچه های بدی باشیم.... نههههههههههه......... فقط میخواستیم ثمره ی کارمون رو ببینیم.. ).
بعد از این همه جریانات میبینم دوتا از پسرا که یکیشون همونی بود که پیشنهاد پیچوندن کلاس رو داده بود دارن با استاد میان..
همه رفتیم سرکلاس.میبینم استاد میکه:شنیدم خواستید کلاسو تعطیل کنید..
این یه خاطرش بود..هروقت یادم میوفته اعصابم به هم میریزه..
مریم جون ببین ما چه خون دلی از دستشون میخوریم..

(09-26-2013 09:59 PM)Elixir نوشته شده توسط:  

(09-25-2013 11:27 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  دادا من امرروز از صبح دانشگاه بودم و جالبه بدونید
پسرها اومده بودند سر کلاس ولی دخترا نیومده بودند
منم برای تنبیه خود شیرینیشون کل ساعت را فول بهشون درس دادم
تا درس عبرتی باشند برای آیندگان

عجبا..
این پسرا اینقد نامردن.. (دور از جون شمایی که میخونی.)
دو ترم قبل همه هماهنگ کردیم روز 25اسفند نریم سرکلاس (البته با نیت خدا پسندانه ای که استاد بتونه به خرید عید برسه و خونه تکونی و.. نه که ما بچه های کلاس بپیچونی باشیم..نهههههههههههههه................. ) القصه همه هماهنگ همه چیز OK فقط دوسه تا از بچه ها رفتیم که به کسایی که اطلاع ندارن دم در سالن 2واحد نظری مخ زنی و 1 واحد عملی توجیهی (با همکاری دوتن از برادران هیکل کلاس ) برای دوستان ارائه بدیم که سر کلاس نرن..
خلاصه همه توجیه شدن که نرن سر کلاس.عامل نفوذیمون توی خدمات اطلاع داد که استاد داره میاد.ما هم سریع پشت درخت مرختا قایم شدیم که واکنش استاد رو ببینیم (نه بخاطر اینکه بچه های بدی باشیم.... نههههههههههه......... فقط میخواستیم ثمره ی کارمون رو ببینیم.. ).
بعد از این همه جریانات میبینم دوتا از پسرا که یکیشون همونی بود که پیشنهاد پیچوندن کلاس رو داده بود دارن با استاد میان.. :
همه رفتیم سرکلاس.میبینم استاد میکه:شنیدم خواستید کلاسو تعطیل کنید..
این یه خاطرش بود..هروقت یادم میوفته اعصابم به هم میریزه..
مریم جون ببین ما چه خون دلی از دستشون میخوریم..

(09-27-2013 01:04 PM)Elixir نوشته شده توسط:  اينکه ميفرمائيد استثنا وجود داره درسته..
اما متاسفانه در حرکت هاي گروهي نوازنده ي سازمخالف هميشه يک آقا بوده...

(09-27-2013 01:25 PM)Elixir نوشته شده توسط:  حتما هميطور بوده که شما ميگيد.اما بخدا ميخوايم کوئيزو کنسل کنيم داستان داريم ميخوايم آنتراک بگيريم داستان داريم باشون..کاش با شما و دوستاتون هم کلاس بوديم تا سازمان سنجش رو ميترکونديم..

(09-27-2013 01:48 PM)Elixir نوشته شده توسط:  خدا به راه راست هدایتشون کنه..ما که کاری باشون نداریم فقط میگیم کمی انسانیت پیشه کنند..
و امیدوارم یه روزی گونه جانوری "خودشیرین" منقرض بشه..