کافه گپ میلیاردرها - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107) +--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50) +--- موضوع: کافه گپ میلیاردرها (/showthread.php?tid=10107) صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 |
RE: کافه گپ میلیاردرها - MARYAR - 02-18-2013 01:19 PM همچین آدمایی داریم که در روز انقدر اعتبار به این و اون می دن که افراد محق شدن و شرطی برای اعتبارهاشون ![]() RE: کافه گپ میلیاردرها - mallarme - 02-18-2013 03:10 PM (02-18-2013 02:29 PM)m_sh نوشته شده توسط: امروز فهمیدم که برای برخی تبریک گفتنها خصوصی کمه باید علنی هم ابراز خوشحالی کرد تا همه در شادی یک دوست سهیم شوند................ تبریک..... ![]() RE: کافه گپ میلیاردرها - mallarme - 02-18-2013 03:24 PM عمر شما روی این کره خاکی کوتاه است، پس بگذار که رویاهایت بزرگتر از ترس ها و اقدامت پر سروصداتر از کلامت باشد............ RE: کافه گپ میلیاردرها - صدفی - 02-18-2013 08:16 PM (02-17-2013 11:42 PM)sir-mahyar نوشته شده توسط:(02-17-2013 11:33 PM)صدفی نوشته شده توسط: آقا مهیار با من خصومت شخصی پیدا کردی؟؟ ممنونم RE: کافه گپ میلیاردرها - MARYAR - 02-18-2013 09:48 PM همسفرای مشهد دیدی چقدر قیمت بلیطها رفته بالااااااااااااااااا قطار سیمرغ که ما 31 گرفتیم شده 40هزار تومانننننننننن RE: کافه گپ میلیاردرها - صدفی - 02-18-2013 09:53 PM یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود. مدیر فروشگاه به او میگوید: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم. ... در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ ... پسر پاسخ داد که یک مشتری. مدیر با تعجب گفت: تنها یک مشتری ...؟!!! بی تجربه ترین متقاضیان در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟ پسر گفت: 134,999.50 دلار.... مدیر تقریبا فریاد کشید: 134,999.50 دلار .....؟!!!! مگه چی فروختی؟ پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. یعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی. من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک. پس منهم یک بلیزری 4WD به او پیشنهاد دادم که او هم خرید. مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟ پسر به آرامی گفت: نه ، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم: بیا برای آخر هفته ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم،شاید سردردت بهتر شد...!!! RE: کافه گپ میلیاردرها - MARYAR - 02-18-2013 09:57 PM (02-18-2013 09:53 PM)صدفی نوشته شده توسط: راستی مریم جوننه با اتوبوس وی آی پی میریم آقا محمد گفت 5 ساعت راهه با قطار خیلی سخته، اتوبوس راحت تریم. چون تعدادی که از تهران میان زیاد نیست ![]() RE: کافه گپ میلیاردرها - jahanagahi - 02-18-2013 10:06 PM (02-18-2013 09:53 PM)صدفی نوشته شده توسط: یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود. خانم صدفی عزیز ممنون. من بارها و بارها این مطلب را خوانده ام و اگر هزار بر دیگر هم بخوانم برایم تازگی دارد. این 2 جمله آخر را دوباره مطالعه فرمائید.دنیائی از کتاب است: مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟ پسر به آرامی گفت: نه ، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم: بیا برای آخر هفته ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم،شاید سردردت بهتر شد...!!! RE: کافه گپ میلیاردرها - صدفی - 02-18-2013 10:14 PM (02-18-2013 10:06 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:(02-18-2013 09:53 PM)صدفی نوشته شده توسط: یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود. استادم آره فوق العاده است RE: کافه گپ میلیاردرها - صدفی - 02-18-2013 10:44 PM کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از... آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت. توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن..ادامه ... |