سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: بیست و ششمین نماشگاه کتاب تهران......... و بازدید از آن
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
وااااااااااااااااااای ای کاش باروووووووووون بیاد ، اون هم از این باروووووووون وحشتناک ها
بعد مجبور بشید برگردید خووووونه Smile
آخه چطور دلتون میاد من نباشم Yosef.gif
ناهار هر چی گرفتید ، برا منم بگیرید و ارسال کنید اصفهان ، یا نگه دارید خودم میام میگیرم Smile
در کل ، بدون من کوفتتون بشه Yosef.gif

شوخی کـــــــــــردم Smile
خوووووووووووووووووووووووووش بگذره 12_002
سلام من تازه رسیدم خونههههه.
دیروز دوستای عزیزم رو توی نمایشگاه ملاقات کردم.
واقعا خوشحااااااال شدم از دیدنتون مریم جوووووووووووون.
خیلی خوش گذشت.ممنونم که اومدین.

خیلی ناراحتم از این که نتونستم بمونم و امروز بقیه دوستان رو ببینم.سلام منو به همه شون برسونیییییییییید.
10_00410_004
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام سلام و صد سلام
همین الان رسیدم خونه .....
فک کنم من اولین نفری باشم که اومدم......

عاقا جاتون خالی خیلی خوش گذشت....

منو اق میر عباس ساعت 10 صبح نمایشگاه بودیم......
ساعت 11 ،کامیار و خانم مریم MARYAR ،علی (pesar368)،علی محمدی،عظیم،خانم کاظمی و محمد رضا اومدند....

بعد با هم رفتیم یه جلسه برگزار کردیم.....
بعد رفتیم بازدید از نمایشگاه
آقا میر عباس قبل از ناهار از ما جدا شد....
بعد ناهار خوردیم و رفتیم یه چرخی تو نمایشگاه زدیم....
بعد محمد رضا و عظیم از ما جدا شدند....و رفتند خونه
محمد رضا میگفت که قرار کاری داره ولی بعدش گندش در اومد که اقا مادرشون قرمه سبزی درست کردنYosef.gif
بعد دوباره رفتیم چرخیدیم و بعد از یکم علی از ما جدا شد....
و خانم کاظمی هم همینطور......
(بچه ها این کتی خانوم هم معده اش میزون شد...امروز ساندویچش رو از من زودتر تموم کرد و من رو رو سیاه کردYosef.gif)
عاقا ما موندیم و این زن شوهر مدیر Yosef.gif.......اشکمونو در آوردند......
انقدر این ور اونور رفتند که نگو.....
کشتند مارو
خدایا عاجزانه در خواست کمک دارم.....
تا همین الان داشتن نمایشگاه رو میچرخیدن.....
هیچی دیگه بالاخره راه افتادیم اومدیم به سمت مترو.....
عاقا تو مترو منو کامیار با متصدی گیت دعوامون شد....
مامورای مترو اومدن دستبند زدند مارو بردن داخل ......
علی و مریم هاج و واج مونده بودند چیکار کنند.....
قضیمون داشت بیخ پیدا میکرد که من زنگ زدم به یکی از آشناهامون یه سفارش کرد مارو آزاد کردند.....
Yosef.gif بعد راه افتادیم اومدیم.....

و من الان در خدمت شما هستم

(محمد شموسی خدا بگم چیکارت نکنه.....هوا تا دم بارون میرفت برمیگشتYosef.gif)
سلام
از همه دوستان به دلیل نیومدن عذر خواهی میکنم آقا به خاطر انتخابات امتحانای ترم رو کشیدن جلو برا همین امروز روز جمعه ای برامون کلاس راهسازی گذاشتن .
ایشال... دفعه بعد بتونیم همدیگه رو ببینیم.
سلام سلام
جای همه دوستان خالی بود
من یه خورده دیر رسیدم تو پارک که دوستان نشسته بون بهشون ملحق شدم

جمع واقعا صمیمانه و دوستانه بود و با چند عضو دیگه انجمن از نزدیک اشنا شدم(اقای قربانی و عظم جان و علی اقا و علی کشاورز)

بعدش نهار خوردیم و با اقا میر عباس از پیشمون رفت و بادوستان رفتیم پیش اقای کشاورز و بعد با هم به توضیحات ایشون در مورد کارشون گوش دادیم و بعد اقای قربانی ازمون جدا شدن و من مهدی و علی و ادمین عزیز و معاون محترم با هم رفتیم کل نمایشگاه رو گشتیم و علی هم بعد از مدتی از ما جدا شد و من موندم مهدی و ادمین و معاون.
چشتون روز بد نبینه انقدر گشتیم من الان کل بدنم رگ به رگ شده تو این مدت علی هم هر از چند گاهی مثل جن ظاهر میشد و بعد دوباره غیب میشد اما منو مهدی تا اخرش با ادمین و معاون عزیز بودیم این دو عزیز محترم هر سری با وعده ی این که الان دیگه از نمایشگاه میریم و تموم شد مارو 150 دور دور نمایشگاه گردوندند
هی میدیند ما حال نداریم میگفتند الان داریم میریم و ما شارژ میشدیم و تا میدیدن ما شارژیم 150 تا غرفه ی دیگه رو چرخ میزدن.

از عزیزانی که در نمایشگاه حضور داشتن خیلی چیزها یادگرفتم بخصوص اقا کامیار که ددم رو نسبت به یه موضوع کاملا عوض کرد

هر کس نیومد ضرر کرد


(05-10-2013 09:35 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط: [ -> ]هیچی دیگه بالاخره راه افتادیم اومدیم به سمت مترو.....
عاقا تو مترو منو کامیار با متصدی گیت دعوامون شد....
مامورای مترو اومدن دستبند زدند مارو بردن داخل ......
علی و مریم هاج و واج مونده بودند چیکار کنند.....
قضیمون داشت بیخ پیدا میکرد که من زنگ زدم به یکی از آشناهامون یه سفارش کرد مارو آزاد کردند.....
Yosef.gif بعد راه افتادیم اومدیم.....
الکی میگه؟!!مهدی من از پشتت میومدم که یه وقت فرار نکنی!!!
سلام سلام هزار تا سلام
اومدم خونه از یه بازدید عالی و جلسه عالییییییییییییییی با دوستان خیلی خیلی عزیز

کلی انرژی گرفتم ازشون.

افراد حاضر در بازدید:

آقای کاظمی
معاونت
علی آقا
علی
مهدی
عظیم
آقا محمدرضا
آقا میرعباس
علی کشاورز

اول یه جلسه دو ساعته داشتیم در مورد طرح جدیدی که به زودی برای انجمن اجرا خواهد شد. و نظرات دوستان را شنیدیم و تحلیل ها انجام شد.

بعدش رفتیم از غرفه و فعالیت آقای کشاورز دیدن کردیم که ایشون به حق انسان فعالی هستن.

بعد دیگه بازدید از نمایشگاه خرید کتاب را شروع کردیم.

کتاب های خیلی خوبی خریدیم.

حرفای این مهدی و علی را باور نکنید. اینا اصا حال ندارن یه ذره راه برن.

آقا ما شاهد اتفاقاتی بودیم امروزززززززززززززز در مورد تغیرات مهدی. مهدیییییییییییی کلی کتاب خرید. یعنی هر کتاب روانشناسی و بازاریابی می دید می خرید. من واقعا متعجب بودم از این همه تغییییییییییییییییییییییر Yosef.gif

در مترو هم یک مامور متررو به داداشش مهدی ما توهین کرد و ما توهینش را برنتافتیم و تا ازمون عذر خواهی نکردن دست بردار نشدیمممممممم

متروئی ها نمی دونسستن مهدی داداش ماست و ما روش غیرت داریماااااا
(05-10-2013 10:28 PM)m_sh نوشته شده توسط: [ -> ]حرفای این مهدی و علی را باور نکنید. اینا اصا حال ندارن یه ذره راه برن.
150 دور دور نمایشگاه گشتیم؟این یه ذره ست؟الان من حق دارم دست بندازم دهن منو پاره کنم؟؟؟؟!
بزن کف قشنگ رو
A00 (63)
اول به خاطر آبجی مریم......

A00 (63) A00 (63) A00 (63)

بعد به خاطر غیرتی شدن داش کامیار

A00 (63) A00 (63) A00 (63)

بعد بخاطر داش مهدی(دستات داغه همینطوری گفتم بزنی)

A00 (63) A00 (63) A00 (63)
(05-10-2013 10:33 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط: [ -> ]بزن کف قشنگ رو
A00 (63)
اول به خاطر آبجی مریم......

A00 (63) A00 (63) A00 (63)

بعد به خاطر غیرتی شدن داش کامیار

A00 (63) A00 (63) A00 (63)

بعد بخاطر داش مهدی(دستات داغه همینطوری گفتم بزنی)

A00 (63) A00 (63) A00 (63)

کلا علی هم که بره بوق بزنه؟آره؟!1
الان من حق دارم دست بندازم دهن منو پاره کنم؟
نه داش علی شما سروری....ولی سیستم اجازه نمیده بیشتر از 10 نفر دست بزننYosef.gif از کامیار بپرس بهت میگه...Yosef.gif
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
لینک مرجع