ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام سلام و صد سلام
همین الان رسیدم خونه .....
فک کنم من اولین نفری باشم که اومدم......
عاقا جاتون خالی خیلی خوش گذشت....
منو اق میر عباس ساعت 10 صبح نمایشگاه بودیم......
ساعت 11 ،کامیار و خانم مریم MARYAR ،علی (pesar368)،علی محمدی،عظیم،خانم کاظمی و محمد رضا اومدند....
بعد با هم رفتیم یه جلسه برگزار کردیم.....
بعد رفتیم بازدید از نمایشگاه
آقا میر عباس قبل از ناهار از ما جدا شد....
بعد ناهار خوردیم و رفتیم یه چرخی تو نمایشگاه زدیم....
بعد محمد رضا و عظیم از ما جدا شدند....و رفتند خونه
محمد رضا میگفت که قرار کاری داره ولی بعدش گندش در اومد که اقا مادرشون قرمه سبزی درست کردن

بعد دوباره رفتیم چرخیدیم و بعد از یکم علی از ما جدا شد....
و خانم کاظمی هم همینطور......
(بچه ها این کتی خانوم هم معده اش میزون شد...امروز ساندویچش رو از من زودتر تموم کرد و من رو رو سیاه کرد

)
عاقا ما موندیم و این زن شوهر مدیر

.......اشکمونو در آوردند......
انقدر این ور اونور رفتند که نگو.....
کشتند مارو
خدایا عاجزانه در خواست کمک دارم.....
تا همین الان داشتن نمایشگاه رو میچرخیدن.....
هیچی دیگه بالاخره راه افتادیم اومدیم به سمت مترو.....
عاقا تو مترو منو کامیار با متصدی گیت دعوامون شد....
مامورای مترو اومدن دستبند زدند مارو بردن داخل ......
علی و مریم هاج و واج مونده بودند چیکار کنند.....
قضیمون داشت بیخ پیدا میکرد که من زنگ زدم به یکی از آشناهامون یه سفارش کرد مارو آزاد کردند.....

بعد راه افتادیم اومدیم.....
و من الان در خدمت شما هستم
(محمد شموسی خدا بگم چیکارت نکنه.....هوا تا دم بارون میرفت برمیگشت

)