سلام
صرف نظر از منبع این اطلاعات که برخی از دوستان روی اون حساسیت نشون داده و توضیحاتی در موردش دادن ، از جناب سیدی زاده عزیز بابت این اشتراک گذاری اطلاعاتشون تشکر می کنم.
همچنین دو پیشنهاد کلی یکی برای مدیریت سایت و دیگری تمامی تاپیکهای اینچنینی دارم:
پیشنهاد اول:
چنانچه این امکان برای مدیریت سایت فراهم هست ترتیبی اتخاذ نموده تا استارتر تاپیکها بتونن در مقاطع مختلف نسبت به ویرایش پست اول خود و درج چکیده ای از مطالب کل تاپیک در اون اقدام کنن. (البته از نظر فنی که همه انجمن سازها این قابلیت رو دارن فقط نظر مدیریت مهمه)
پیشنهاد دوم:
چنانچه برای استارتر تاپیکهای مختلف بخصوص آموزشی این امکان وجود داره که قبل از شروع هر مبحث (پست) چکیده ای از مطالب قبلی رو برای یادآوری در ابتدای پست خودشون قرار بدن برای پیگیری مطالب توسط دنبال کنندگان مؤثرتر خواهد بود.
بعنوان مثال در مورد همین تاپیک:
...
... توکل ...
... بخشش و گذشت ...
... قصد و خواستن ...
...
(البته من همش از نقطه چین استفاده کردم که جسارتی در مورد چکیده نکرده باشم.)
با تشکر
موفق باشید
ارادتمند شما رضا (به قول یکی از دوستان گروه خراسان ، آیدین اندیشه)
با تشکر از آقای سیدی زاده . فوق العاده بود .
درود به دوستانم
بازم شب شد جادوگر با جاروی جادوگریش زده بیرون تا به رفیقش(باد) مطالب امشب برسونه تا شما دوستان بتونید داستان امشب رو بخونید .
قبل از شروع بحث امشب چند مطلب هست که باید خدمت شما دوستان عرض کنم اولا تشکر میکنم از تنها رفیقم که همیشه توی سختی و خوشی کنارم بود و تا رسیدن به این مرحله در زندگی کنارم بوده و هوای منو داشته و داره مرسی خانم سیدی .
خوب این اولین دل و قلوه امشب .
یک مطلب مهم یکسری از دوستان که مطالب را دنبال میکنند اگه پرسشی دارن مانند دوستان دیگه میتونند با سه روش بپرسند و منم مخلصشون هستم جوابشون رو حتما میدم . یک . تاپیک . دو پیام خصوصی . سوم شماره تلفن 09159148829 . البته دوستان با این سه روش با من در تماس بودند ولی چون دوستان گفتن حتما سوال دوستان را پاسخ بدهید گفتم اگه دوستی در جریان نبود ، بدونه .
مطلب دوم : مرسی حمزه جان و نوید جان . ببنید یک سری از مطالبی که من برای درک بهتر در مطالب مینوسم یا در کتابی یا در کامپیوتر یا نقل قولی بوده که منبع اون یادم نیست . مثلا اون قضیه جادوی کلمات نمی دونم در کتاب مدیریت یک دقیقه ای بود یا میلیونر یک شبه ، خوب من اون کتاب رو 7 سال پیش خوندم وقت پیدا کردن منبع اون هم ندارم شاید برای کتابم مجبور بودم و لی دوستان اگه من برای هر مطلبی که مینویسم منبع اون رو هم پیدا کنم کلی وقتم میگیره . ولی مطمئن باشید اگه منبع یادم باشه حتما میگم و دوستانی که دنبال مطالعه دقیق اون مطلب هستند اگه پیام خصوصی بدن و اعلام کنند حاضرم وقت بگذارم و منبع اون رو اطلاع بدم تا مطالعه کامل داشته باشند .
مطلب سوم: ببینید دوستان نه من قانون جذب رو به طور دقیق میدونیم و نه کسی میتونه با صورت دقیق بگه که من قانون جذب رو آموختم بلکه تمامی صحبت های من استفاده از قانون جذب برای رفع مشکلم و جواب دادن قانون در زندگی من هست . خوب من با مطالبی که آموختم و تجربه کردم نوشته هایی مینویسم چه در قالب کتاب و چه در قالب وب و چه درقالب تاپیک تا شاید کمکی به دوستان بکنه .
خیلی از دوستان در رابطه با این بحث با من در تماس هستند که من اون هارو مجبور به کاری نکردم خوب هر راهنمایی که از دستم بر می اومده انجام دادم . امروز صبح اتفاق جالبی افتاد که منو از ته دل خوش حال کرد، خدا رو شکر کردم که وسیله ای شدم برای این منظور . خانومی با من تماس گرفت و شاید الان هم داره این مطالب رو میخونه، گفت دیشب وقتی از محل کار اومده بی خوابی به سراغشون اومده ، یک سری به انجمن زده و مطالب جادوگر رو می خونن و مخصوصا مطالب آخر ، ( البته از ایشان اجازه گرفتم که مطلبشان را عنوان کنم) یک سال پیش بر سر موضوع کم اهمیتی با مادر خود قهر میکنند که غرور اجازه رابطه مجدد را نمی ده و چون ایشان خانم چند شغله بودند وقت کاری نمی گذاره که راجع به رابطه مجدد و آشتی با مادر فکر کنند . خلاصه دیشب ایشان پس از خواندن مطالب جادوگر ،ساعت 2 نصفه شب به دیدار مادر می روند ، مادر اول فکر میکنه که اتفاقی افتاده یا بستگانی فوت کرده است چون ایشان با دیدن مادر شروع به گریه میکنند و خلاصه همدیگرو در آغوش میگیرند و تا صبح در آغوش مادر مثل یک طفل میخوابه . من خدارو شکر کردم که وسیله ای شدم برای این امرخیر . امیدوارم همون دوستانی که با من درتماس هستند و خودشون هم خوب میدونند زود تر به این سیکل باطل خاتمه دهند و حالا که سال هم نو میشه به دیدار خانواده برگردند ، قبل از اونکه دیر بشه .
مطلب چهارم: بهداد جان خیلی مخلصیم . بهداد درست میگه بچه ها خیلی از مطالب قانون جذب که گفته میشه ،متاسفانه نمی دونم چرا توی مملکت ما این قانون اینقدر بی اهمیت و کم رنگ دیده میشه . اینکه مردم به اصول قانون عمل نمیکنند هم درسته .میگن یک روز توی کلیسایی پدری موعظه ای میکرد ، مراسم تموم شد و یک شنبه بعد دوباره پدر همون موعظه ها رو دوباره تکرار کرد . مردم یکم کنجکاو شدن ولی چیزی نگفتند تا این موضوع تا 6 هفته طول کشید ، پدر 6 هفته موعظه تکراری میگفت . یکی بلند شد گفت پدر نکنه حواستون سر جاش نیست این موعظه رو 6 هفته تکراری میگین و پدر لبخندی زدو گفت شما مگه به موعظه من عمل کردید تا من موعظه بعدی رو خدمتتون بگم .
مطلب پنجم
به نظر من و تحقیقات من علم و مذهب از هم جدا نیستند البته این موضوع شخصی نیست بلکه تجربی هستش . ببنید دوستان از قدیم علم با مذهب دنبال نقض هم بودند ، گالیله مجبور شد حرفش رو که زمین گرده پس بگیره چون اگه پای حرفش می ایستاد حتما کشته میشد بعد رفت جزو ایلومناتی ها شد و به صورت زیر زمینی دانشمندان جمع کرد و اونها هی کلیسا آتیش میزدند و اونها هم دانشمندان را میکشتند و ... یا مردم ما که از نظریه داروین میترسندو علوم تجربی ما تبدیل میشه به علوم اسلامی . که به نظر من هم آفرینش درسته و حقیت داشته هم فروید و داروین حقیقت رو میگن و علم و مذهب دوبال انسان کامل هستند .
ببیند دوستان یکی از مشکلات ما اینکه ما همیشه جای صورت مسأله جواب را داشتیم . مثله از بچگی به شما میگفتند آب میخوری بسمه الله رحمن رحیم بگید خوب چرا؟ بعضی ها هم این مورد را مسخره میکنند ولی دکتر ماسارو از ژاپن به این موضوع میرسه که دعا بر مولکول های آب چه تاثیری داره انشاالله شهادت آب و تحقیق های دکتر ماسارو رو حتما میدونید . وقتی توی اروپا به این نتیجه میرسند که اثرات مخرب موبایل و کامپیوتر و ... ایجاد انرژی منفی با پتانسیل منفی میکنه که در صورت خارج نشدن از بدن به صورت بیماری خارج میشه مانند سرطان که تنها راه خروج این انرژی از بدن گذاشتن پیشانی به خاکه و جالبه بدونید اگه به سمت مرکز زمین پیشانی به زمین بگذارید خروج پتانسیل منفی کامل تری دارید ، که بهتره بدونید مکه در مرکز زمینه و ما روزانه جند بار پیشانی بر روی زمین میگذاریم در نماز خواندن .
البته خدایی نکرده من قصد اجبار نوشته هام ندارم و به همه نظرات احترام میگذارم بازم بهداد استاد منه و دوستان که نظرشون چه تلفنی چه پیام خصوصی چه در تاپیک میگذارن استادان من هستند . فقط قصد من اینکه به قول بهداد این قانون به دور از خرافات و بدبینی توی مملکت ما دیده بشه . میدونید این قانون در معماری و قانون اساسی امارات به صورت رسمی درحال اجراست ؟ همین دبی کنار دستمون به همین صورت جزیره نمونه دنیا شده اکه البته قرار بود کیش به این صورت بشه و دبی از کیش الگو گرفت ولی کیش کجا و دبی کجا ؟ البته در این مورد صحبت خواهم کرد .
مطالبم را با جمله ای از دوست عزیزم به پایان می برم، به قول بهداد " همه چی روبراهه"
شب خوش
نرم و آرام و روان گفته هایت بدل می نشیند حمید جان
ما باید بالاخره راهی پیدا کنیم که قوانین کاربردی مانند قوانین جذب و اصول کسب ثروت با مفاهیم ایرانی و عقاید ما همتراز شوند تا عمل به آنها قابل هضم تر باشند .
از اینکه مفاهیم را با نکات ملموس پیوند می زنید ، بسیار عالی است .
ادامه دهید دوست من .
حمید جان من اصلا با این قضیه مشکلی ندارم ، من به شما پیشنهاد کردم که خودتون از ذهنیات خودتون مطالبی روبیان کنید خیلی بهتره . وگرنه من اکثر کتابهای موفقیت را که میخوانم میبینم که همه اونها دارند به نوعی حرفهای هم رو به شکل دیگری تکرار میکنند . از جک کنفیلد بگیر تا برو به هر طرفی که دوست داری .
خوبه که داستان ها و ... نقل کنیم اینجا . شاید خیلی ها نخونده باشند و استفاده ببرند . من حدس زدم شما دوست داری نویسندگی کنی میخواستم بگم این راه درستش نیست . به هر صورت همین گرد آوری شما هم ارزشمند هست .
موفق باشید .
از همه پ دوستان هم بابت نظراتشون متشکرم .
با عرض سلام خدمت دوستان جادوگر
راستش دیشب نشد جارو رو بردارم و بزنم بیرون تا مطالب های جدید رو خدمتون عرض کنم ، آخه جارو ما خراب شده از یک طرف هم که تحریم شدیم و لوازمش گیر نمی یاد که که جارو رو درستش کنم .اگه با مترو یا تاکسی هم میخواستم بیام کلی پولش میشد . حالا سوال اینکه پس چه جوری الان اومدم خدمت شما ؟ شما چه حدسی می زنید ؟ جارو رو درست کردم؟ یک جاروی نو خریدم ؟ اتاق تمساح ها ؟ هیچ کدام .
یاد یک اتفاقی افتادم که چند وقت پیش توی انجمن مشهد افتاد ! نمی دونم چقدر درباره انجمن مشهد می دونید ، ولی بچه ها انجمن به ریاست محترم آقای رضایی و زحمت عزیزان آقای مهندس ملک پرور و مهدی محمودی و خانوم سیدی و جمعی از دوستان یک فروش عیدانه صورت دادند ، که سود خوبی داشت . داستان اینجوری بود که ، ما بستهای داشتیم برای فروش ، اینکه چه بسته ایی بود و کالا چی بود ؟ یک رازه . ولی نکته جالب داستان این بودکه ما در برنامه فروشمون فقط تونستیم یک سوم کالا ها را بفروشیم خوب دوسوم مونده بود حالا باید چیکار میکردیم ؟ گفتیم حالا به صورت انفرادی بازار یابی کنیم و بفروشیم سپس من به شخصه با توجه به ارتباط های زیاد و انواع مشتری ها اعلام کردم میوتونم 100 بسته از کالا رو بفروشم و احتمالش کم بود مهدی و آقای ملک پرور بتونن بیشتر از 8 بسته بفروشند ولی میدونید چی شد؟ من فقط دو بسته فروختم و آقا مهدی حدود 100بسته آقای ملک پرور حدود 100 بسته خوب چرا اینطوری شد ؟. این رو داشته باشید .
بعد یاد فیلم آرگو که اسکار گرفت افتادم که نمی دونم دیدید یا نه ؟ موضوع فیلم درباره تعدادی از سفیران امریکایی بودکه پس از انقلاب ، در سفارت کانادا مخفی میشوند و امریکا برا خروج انها از ایران یک گروه فیلم برداری فرستاد که مثلا توی ایران و ترکیه صحنه هایی از فیلم رو بگیرند ، گروه فیلم سازی وارد ایران شد ، قرار شد سفیر ها هم در قالب گروه فیلم برداری از ایران خارج شوند . یکشون شد تهیه کننده ، یکی دیگه بازیگر و اونی که خیلی اعتماد به نفس کم بود شد کار گردان اگه اشتباه نکم . خلاصه وقتی توی فرودگاه داشتن پاسورد ها رو چک میکردن یکی از مسولان به اونها شک میکنه و گروهشون رو میبره به اتاق بازجویی . شما فکر میکنید چه اتفاقی می افته ؟ وقتی همه در ناامیدی کامل بودند کارگردان دروغی ، که همون سفیر امریکا بود با خودش گفت : ( البته این ها تو فیلم نبود برداشت من از فیلم این چنین بود ) اگه خودم باور کنم که کارگردانم و فیلم رو شروع به توضیح دادن کنم حتما اونها هم باورشون میشه . اومد جلو و با اعتماد به نفس شروع به توضیح فیلم کرد و خودشو رو باورکرد که کارگردانه و اصلا سفیری در کار نیست . می دونید چی شد ؟ مسولان فرودگاه هم اینو باور کردن و اونها از کشور خارج شدند . این یک داستان واقیه .
خوب حالا برگردیم به داستان خودم که من چه چوری اینجام اگه جاروی من خراب شد و نتونستم درستش بکنم و این فیلم با اون فروش بچه های انجمن مشهد و جاروی من چه ربطی به هم دارند ؟
خود باوری
می دونید دوستان یک مطلب خیلی خیلی خلی خیلی مهم وجود داره . من در فروش شک کردم و فکر میکردم که موفق نمی شیم و خودم رو باور نکردم که دارم بهترین بسته دنیا رو میفروشم و فروش من شد فقط دو بسته ، منی که چهارتا شغل رو با کمک شریک هام بازار یابی میکنم نتونستم حتی 10 تا بسته بفروشم .
اره من خودم رو بارو نکردم این شد نتیجه . خوب اون سفیر هم خودش رو باور کرد و جونشو رو نجات داد . خوب منم فکردم این من جادوگر هستم که به این جارو قدرت پرواز میدم نه جارو قدرتی قرار به من بده خودم رو باور کردم که بدون جارو هم جادوگر همو جادوگره این شد که الان در خدمت شما هستم .
می دونید دوستان ، خود باوری خیلی مهمه وقتی شما قرار کاری انجام بدید مثلا اگه قراره محصولی بفرشید اگه شما به محصولت ایمان نداشته باشید چه طور انتظار دارید مشتری به محصول شما ایمان پیدا کنه . وقتی شما باور به پلولدار شدن ندارید چه چور انتظار دارید پول به سمت شما بیاد و مهم تر از همه وقتی شما دوستان قانون جذب رو تایید میکنند ولی باور بهش ندارن خوب جذبی در کار نیست .
یکی از علت هایی که همه تو جذب ثروت موفق نیستند عدم خود باوریه . میدونید دسته کم رابیتز 200000 نسخه کتاب چاپ کرده ؟ پس چرا 200000 آدم موفق نداریم . جواب این سوال اینکه ، همه به مرحله خود باوری نمی رسند فقط تایید میکنند .
خودباوری ، چشم ذهن محسوب میشه . اگه باورمون رو عوض کنیم ذهن شما هم دنیا رو طوری دیگه میبینه و تغییرات شروع میشه .
سال جدید = باور جدید
این چیزی که شما هستید نتیجه باور شماست .
امشب حتما در مورد باور صحبت میکنیم که چطور میشه ما فکر میکنیم باور داریم ولی واقعا این طور نیست و چنتا داستان داغ ، توی قابله نگه میدارم که داغ بمونه .
یک مطلب دیگه که نوید جان برای من عزیزی خدا شاهده نظرات شما را دوبار میخونم چون انرژی مثبتی به من میده . من نظرات دوستان رو میخونم و کلی چیز یاد گرفتم .
تا شب فعلا
با عرض سلام خدمت دوستان ،عید نوروز رو به همه شما عزیزان تبریک میگم و آرزو میکنم که انشاالله سالی پر از سلامتی داشته باشید .
من چند وقتی مشهد نبودم و متاسفانه دسترسی به کامپیوتر نداشتم ، خوب با این امر نتونستم بحث های قبل رو ادامه بدم .
بچه ها سال جدید شد؛ همه چیزی های دورو بر ما هم جدید شده خوب چرا ما خونه تکونی جدید نکنیم .
میدونید روزی عارفی یک سطل آب توی دستش و یک مشعل توی دست دیگش بود و داشت با سرعت میرفت ، یکی جلوی عارف رو گرفت و گفت : با این سرعت و با سطل آب و مشعل آتش کجا میری ؟ عارف گفت : دارم میرم جهنم رو با این آب خاموش کنم و بهشت رو هم با این مشعل به آتش بکشم تا مردم بخاطر هوس بهشت و ترس از جهنم خدارو ستایش نکنند .
دوستان خواهش میکنم یکم صبر کنیم ! یکم به دور و برمون یک نگاهی بندازیم ! واقعاً هدفمون از کار و زندگی چیست ؟
اگه اون آقا یا خانوم ،یک ماشین مدل بالا یا خونه خیلی بزرگ و فول امکانات داشته باشه دیگه قرار نیست غصه به سراغش بیاد ؟
یا هرکی توی جامعه ما ،ماشین و خونه خیلی با کلاس داشته باشه آخره احترام حساب میشه و ته خوشبختیه ؟
یا این معیار ها رو جامعه ، به خورد من و شما داده تا معنی زندگیمون رو گم کنیم ؟
اون برگه کاغذ هایی که حتی نمی تونن از خودشون دفاع کنن ، اگه شما همون برگه کاعذ هایی که ما اسمش رو میگذاریم پول اگه توی کوچه رهاشون کنید ، فردا صبح یا توی آشغالا پیداش میکنیم یا توی جوب آب .
اون پول ها فقط کاغذن اون ماشین فقط آهن پاره هست و اون خونه مشتی از آجر و خاک،
اون ها قرار نیست به ما حس خوشبختی بدن بلکه قراره وسیله ای بشن برای پیدا کردن حس خوشبختی .
اگه شما خونه ای داشتید که از پول حلال و رضایت مردم ساخته بشه ؛پر میشه از حس شادی یا همون انرژی مثبت و توی اون خونه اگه یک قسمتش هم اختصاص دادیم به انجام کارهای خیر ، بوی خدا از همه جاش به مشام میرسه .
اگه اون ماشین زیر بارون یکی که داره خیس میشه رو سوار کنه و بدون هیچ منتی اون رو تا نزدیکی مقصدش برسونه میشه حس خوب خوشبختی و اون کاغذ های بی ارزش وقتی در جهت جهیزیه دادن مقداریش خرج بشه ارزش پیدا میکنن و میشن احساس خوشبختی .
فکر میکنید فرق مسجد با می خونه در چیه ؟ مگه هردوتاشون از سنگ و آجر ساخته نشدند ؟ این نیت و کاربرد ما ست که به اون سنگ ،به اون ماشین ،به اون برگه کاغذ ها معنی خوشبختی میده .
به قول آقای اصفهانی .
عبادت از سر وحشت برای عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
" التماس دعا "
درود به دوستان
والا من چندتا عذر خواهی به دوستان بدهکارم .
یکی اینکه من چند وقت نبودم البته یکم سرم شلوغ بود ربطی به شکسته شدن جارو نداره .
علت نبودم این بود به یاری دوستان مشهدی دو تا پروژه در مشهد در حال شروع شدن است . اولی پروژه خوشمزه هست که انشااله آقای رضایی اطلاعات رو در قسمت انجمن مشهد میگذاره و دومی که ایده و اجرا از خانوم سیدی شروع شد و بنده و دوستان مشهدی در حال انجام آن هستیم تولید و عرضه چیبس میوه به صورت صادراتی و غیر صادراتی .
یکی از دور نماهای ذهنی من مشارکت دوستان انجمن کشوری به صورت مشترک بود که در حال تحقق میباشد . البته انشاالله اگه عمری باقی بود در اصفهان حضوری صحبت خواهد شد و اطلاعتش هم توسط خانوم سیدی ذکر شده است .
دومین عذر خواهی جهت تغییر مطالب بود که بحث ما کنترل قانون جذب بود که راستش رو بخواهید دیدم خوب بابا این آقا بهداد بنده خدا کامل توضیح داده منم توضیح بدم همه هم تو کتابا خوندید خوب بهتره که نحوه بحثمون رو تغییر بدم و حالا ...
سومین عذر خواهی به اون دوست هنرمند سینماست که قسمت اول شروع مطالبم رو که در باره تولد جادورگر بود از وبلاگ ایشان نوشتم اگه باعث رنجش ایشان شدم و از اونجایی که میدونم داری مطالب منو میخونی و دنبال میکنی از شما معذرت میخوام .
بازم ممنون برام پیام خصوصی و ایمیل و اس ام اس دادید و باهم در ارتباطیم .
به جونه خودم خیلی دلم براتون تنگ شده بود و انشالله از فردا مطالب رو دنبال میکنیم .
راستی می دونید از اولین کلمه ای که شروع شد شما با جادوگر شروع به یک جاوی بزرگ کردید ! اینکه چه جاویی هست و نتیجش چیه حتما توی جلسه های بعد خدمتتون عرض میکنم و لطفا به جادو ادامه بدید .
فعلا شب خوش .
سلام رفقا
بام شب شد و جادگر زده از خونش بیرون .
راستش امشب میخوام از جادوی خواب شیرین صحبت کنم . آره جادوی خواب شیرین آخه ما جادوگرا خوب میشناسیمش نمی دونم شما چقدر با جادوی خواب شیرین آشنایین . پودره جادوی خواب شیرین که قبل از انقلاب یک جوری روی سر مردم ریخته میشد و بعد از انقلاب هم یک جوره دیگه . اصلا مهم نیست چه جوری ، مهم اینکه ریختن و همه خوابن،هیسسسسسسسسسسسسسس یکم یواش تر آخه توی انجم هم ریختن و متاسفانه همه خوابن .
راستش شوخی نمی کنم ولی اکثر شما ها دچار جادوی خواب شیرین شدین . همه شما آخر انرژی با ایده های واقعا پول ساز و امکانات کافی ، ولی رفقا کجایین ! هوز اندر خم همون ... ؟
بگذارین جادوی خواب شیرین رو برای تون توضیح بدم . حتما همه به شمال کشور رفتین از سمت بابلسر که میگذرین در دوطرف جاده یک سری مغازه های خیلی با کلاس و خوش دکور نمایان میشن . مثل لوازم ورزشی پوما ، ادیداس و ... اخه هوا خوبه ورزش حال میده ، شما قصد ورزش میکنید . خوب ورزش توی شمال مگه بدونه گرم کن میشه . میرید یک گرم کن میخرید . مگه بدونه کفش ورزشی ادیداس ورزش حال میده ؟ خوب کفش هم میخرید و همین طور میخرید و میخرید تا اینکه به خودتون میاین و میبینید به اندازه همون فروشگاه لوازم ورزشی شما لوازم ورزشی دارید .
ای بابا راستی قصد و هدف من از خرید این همه لوازم ورزشی چی بود ؟ یادم نیست .
ای بابا وقته مسافرت هم تموم شد بازم باید برگردید به شهرتون . میدونید چه اتفاقی براتون افتاد ؟
شما به جادوی خواب شیرین گرفتار شدید . قصدتون ورزش بود و خوش اندام شدن ، سلامت موندن و بدن سالم داشتن .
ولی حالا چی دارید ؟ یک مشت وسایل ورزشی که شما با خریدشون فقط خودتون گول میزدید دارین توی هدفتون قدم میزدید .
ببنید دوستان فقط خوندن کتاب های موفقیت و سمینارهای های اونها و غیره برای اینکه شما پول دار بشین ، فقط پول دور ریختنه . البته برای آگاهی خوبه ولی اگه به اون امید نشسته اید که توی فیلم راز یک یا دو یا 10000 ، مطلبی بگن که شما برید از اون مطلب پولدار بشید، باید بگم همچنان بنشینید تازیر پاتون یک آمازون دیگه سبز بشه .
خدا شاهده باید از طبیعت الهام گرفت یک دونه تخم عقاب رو تصور کنید ، جوجه درون تخم اصلا تمایل نداره وارد این دنیا بشه یا وقتی نوزادی به دنیا می یاد همیشه گریون به دنیا میاد یکی یک مورد بیاره که بچه انسان خندون به دنیا اومده ! میدونید چرا؟
چون نوزاد هم اصلا تمایل نداره به دنیا بیاد و از این که به این دونیا بیاد بیزاره یا اون جوجه داخل تخم هم همینطور ! یکی از دلایلش اینکه جوجه داخل تخم راضیه و بچه در رحم مادر هم راضیه و اصلا تمایلی برای تغییر ندارن .
پس چه جوری میشه که تخم میشکنه و جوجه به دنیا میاد و اون بچه هم همینطور.
چون اون جوجه و بچه از شرایط شون خسته شدن تخم برای جوجه جای تنگیه . اوبچه دیگه نمی تونه شرایط رحم رو تحمل کنه . این میشه که تغییر میکنند و به این دنیا پا میگذارن .
عزیزان تا وقتی از این شرایط تون راضی باشین توی این شرایط می مونید و تغییری در کار نیست . میدونید وقت تولد جنین توسط خود شرایط خود جنین مشخص میشه و اون جوجه اگه خودش بخواد از تخم خارج میشه و اگه راضی باشه و نخواد خارج نمی شه .
یعنی زنگ خطر .
یعنی اگه اون جوجه درون تخم راضی بمونه و با تنگی و کوچکی تخم بسازه و اون بچه هم درون رحم بمونه و از وقتش بگذره می دونید چه تفاقی می افته ؟
( نابودی )
بله ، نابودی . شما هم اگه همینطور ادامه بدید یک روزی میرسه از جادوی خواب شیرین بیدار میشین که شاید دیر باشه .
اگه دارین کاسبی و کار میکنید و درآمدتون زیر 1200000 تومان هست و راضی هستید ، رو راست بگم شما گرفتار جادوی خواب شیرین شدید و پیش نهاد میکنم یک فکری بکنید تا دیر نشده .
افرادی به من مراجعه میکنند ، مغازه ای داشتند و به گفته خودشون ،دمه در مغازشون مردم صف میکشیدند ولی الان روی تاکسی کار میکنند و با یاد همون صف خوش هستند . این افراد اگه مثله همون جوجه در زمان قدرت داشتن تغییر میکردند و سر از تخم بیرون می آوردند الان عقابی بودند که از دل آسمان و با بالهای قدرتمند دنیارو تماشا میکردند .
2.50 دقیقه شب
شب خوش .
بابت مطالب زیبای تون ممنون.تشکر