12-28-2012, 04:09 PM
(12-28-2012 10:51 AM)تنگسیر نوشته شده توسط: [ -> ]بزرگ بیاندیشید
اگر هدفت ماه باشد حتی اگر به ان نرسی جایگاهت در میان ستارگان خواهد بود .
شاید یکی از بهترین و ریشه ای ترین مباحثی که تو انجمن میشه ازش نام برد مطرح کردن همین موضوع میتونه باشه.
والبته یه خواهش و شاید هم انتقاد اینه که جوابها طوری باشه که از بحث اصلی منحرف نشیم
تو جواب این سوال مسیر ترقی وپیشرفت و خودشناسی و تحقق باورهای محال نهفته که حیفه با مباحث مالی
خرابش کنیم . برای اینکه به اهداف وارزوهامون برسیم یه چیزی رو باید سرلوحه زندگی و انتخاب اهدافمون قرار بدیم
واون اینه که هیچوقت پول و ارضای نیازهای مادی اولویت اول تصمیم هامون و برنامه هامون نباشه که اونوقت
به بیراهه رفتیم وحتی با رسیدن به ارزوهامون یه روز میرسه که میفهمیم که چقدر کوته فکر بودیم که این راهو انتخاب کردیم.
مشکل عقب موندگی جامعه ایرانی برمیگرده به همه ما یعنی به کل ملت و همیشه هم دم از تمدن و فرهنگ میزنیم
وبقیه دنیا رو به بی فرهنگی متهم میکنیم .
مشکل رو باید در وجود خودمون جستجو کنیم ما هنوز دل خوش به تمدن گذشتگانیم به منشور کوروش و بیت شعری
که بر سردر سازمان ملل هست ولی ایا وضعیت فرهنگی جامعه ما هم همینو نشون میده .
اگر بخوایم ریشه یابی کنیم که چرا اینقدر از دنیا فاصله گرفته ایم وعلت چیست میشه کتابها نوشت مستندها ساخت
مشکلات یکی دوتا نیست که منو شما بتونیم از پسش بربیایم یه اراده و همت ملی میخواد و از همه مهمتربه گفته جناب نامی
رشد اصولی و انتقال تجربه از نسل به نسل که با نقد وبررسی میشه به مشکل پی برد ولی باید اینو هم بدونیم واعتراف کنیم
که این خواسته و ارزوی شما که همان موفقیت و پیشرفت تا فتح قله های تجارت جهانی است ارزو و خواسته هر کسی است
که به ایران وایرانی بودنش عشق میورزه و به خاک وسرزمینش تعصب داره ولی با توجه به مشکلات عمیق فرهنگی که
در وجود وکالبد جامعه ما ریشه دوونده این امر به این زودی ها تحقق یافتنی نیست وباید خرسند باشیم که از این بدتر نشیم
با ذکر چند مورد از مشکلات ریشه ای جامعه میشه به وخامت اوضاع پی برد
ضعف کلان مدیریتی در برنامه ریزی واجرای سیاستها
ضعف نظام اموزشی که خود پیکره جامعه رو میسازه و مدیران ومتخصصان ما با ضعف در اموزشها باعث بروز مشکلات
در اینده خواهند شد.
فساد سیستم اداری و عدم احترام به قانون مثال قوانین راهنمایی ورانندگی ومالیاتی
رانت خواری
انحصار
مدرک گرایی وتربیت کارمند بجای کارافرین
عدم مسولیت پذیری و جهان بینی وشعور اجتماعی پایین
عدم کار گروهی و تجمل گرایی و خرج بیشتر از دخل و تظاهر و چشم وهم چشمی و مشکلات بلوغ جنسی ودغدغه های پیرامون
این معضل که یکی از مهمترین موانع پیشرفت و رشد خلاقیت در بین جامعه جوانه کشوره و تحمیل روش زندگی که همیشه باید
پدر ومادر برای ما تصمیم بگیرند که چیکار کنیم چی بخونیم وبا په کسی ازدواج کنیم .
یکی از مشکلاتی که هرروز بیشتر نمایان میشه اینه که هر کی بفکر خودشه و حال وروز بقیه افراد جامعه براش مهم نیست
مثال همین اواخر وضعیت دارو و سود بردن عده ای از این وضعیت و رنج ومشقت هایی که خانواده هایی که بیماران خاص وسرطانی با اون مواجه هستند و هزاران درد و مشکل دیکه که میشه روزها وماها از اون نوشت .
حال جناب نامی بازم میشه به این خواسته وارزومون امیدوار بود ؟
موفقیت ورسیدن به قله های افتخار یه پروسه برنامه ریزی شده و زمانبره و عوامل اون مثل حلقه های یه زنجیز باید بهم
وصل باشند تا این چرخه شکل بگیره وبا پاره شدن یک حلقه از این زنجیر نمیتوان به موفقیت امیدوار بود .
با سلام و سپاس
عزیز بزرگوارم پیشانیت را میبوسم و محکم و باقدرت دستهایت را در دستانم میگیرم و فشارشان میدهم و با صدای بلند میگویم (( خواستن ،توانستن است))
و از تو ای جوان اهل درد جامعه و سایر عزیزانم خواهش میکنم با من همراه شوید تا مطالب ذیل را با جان و دل قبول کنیم که درد مشترک همه ما، پیشرفت پاره تنمان (ایران )می باشد.
1-ریشه دردها و تشخیص دقیق علت درد ها
2-درمان صحیح و کاربردی دردها
عزیزان بزرگوارم ،اگر بنده بخواهم از دردهای کشور عزیزم بنویسم ،به شما قول میدهم ،اگر از اکنون شروع به نوشتن مشکلات کنم و بصورت شبانه روزی و بدون خوردن ،آشامیدن ،خوابیدن و ..... فقط و فقط بنویسم ،فکر میکنم هفته ها طول خواهد کشید تا قلم از دستم خلاص شود.
اما این نوشتن ها و گفتن ها از درد ،همه در کل می شود فقط ((نالیدن از درد ))
مثلا بیاییم و به همدیگر فقط بگوییم ،بچه ها، ای وای سرم درد میکند ،یکی دیگر برگردد بگوید ای وای پاهایم درد میکند ،از ان گوشه یکی داد بکشد که چشم های منم درد گرفته و همه فقط و فقط از درد ها به همدیگر بگوییم و بنالیم .سوال این است:
آیا نالیدن از درد ،دردی را دوا میکند؟ مسلما خیر
پس سوال مهم تر:
ریشه دردها چیست؟ بلی این سوال ،سوال اساسی می باشد پس یک کتابی را معرفی میکنم و از همه اعضا خواهش میکنم اگر خوانده اند دوباره بخوانند و اگر نخوانده اند حتما و حتما بخوانند:
کتاب ((ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران)) نوشته دکتر صادق زیبا کلام
پس باید درد را تشخیص بدهیم ،حتی در ایران به عنوان مثال در پزشکی ،مشکل اصلی ما ،درمان نیست بلکه عدم تشخیص درست علت درد می باشد.
خاطره :یکی از دوستان میگفت :
سردرد بسیار شدیدی گرفته بودم ،چنان درد داشت که نه میتوانستم بخوابم و با کوچکترین حرکت سرم ،درد بصورت کشنده و غیر قابل تحمل عذابم میداد.این دکتر ،آن دکتر و خلاصه هر کس نظری میداد :سرطان ،غده،میگرن و فلان و بهمان
تا اینکه یکی از فامیلهایم در روسیه از قضیه بیماریم خبردار شد و گفت سریع خودم را به انجا برسانم.
در کمال ناامیدی به روسیه رفتم ،مرا به بیمارستانی بردند و چند تا عکس و آزمایش و سوال و غیره انجام دادند ،بعد تیمی تشکیل دادند و نظرات را جمع بندی کردند بعد از چند ساعت گفتند برو اتاق شماره فلان.
رفتم و دیدم دندانپزشکی می باشد ،روی تخت خوابیدم و دکتر گفت دهانت را باز کن و شروع کرد با دندانهایم کار کردن.بعد از دقایقی گفت بفرمایید تشریف ببرید.
همین که در راهرو قدم میزدم ناگهان فهمیدم که اصلا دردی در سر ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!
عزیزان توجه کنید که چقدر در ایران به دلیل عدم تشخیص ،پیچیده کرده بودند ولی چقدر ساده بود!!!!!!!!!!
پس تشخیص ،تشخیص و تشخیص
تا اینجای بحث 2 نکته را عرض کردم:
1- نالیدن از درد ،هیچ فایده ای ندارد.
2- تشخیص درد
و اما میرسیم به (( درمان درد))
الان در کشورهای پیشرفته درمان به دو صورت انجام می شود:
1-دارو ،تزریق ،بستری کردن ،عمل جراحی و غیره
2-انرژی درمانی ،روان درمانی و کلا تغییر نگرش بیمار به نوع بیماری و متمرکز کردن بیمار به قدرت درون خویش و ((خود درمانی))
روش دوم ،روشی شده است که بارها ،بیماری هایی که صعب العلاج و ناممکن به روش اول بودند را درمان کرده ،می کند و خواهد کرد!!!!!!!!!!!!
پس همه بزرگواران دقت کنند که اگر نگاه درمانی ما به دردها :
1- بصورت نالیدن باشد که هیچ در هیچ ،منفی در منفی که اینجا مثبت نمی شود بلکه افتضاح می شود و هر روز بدتر از دیروز که هیچ خروجی عملی مثبتی نخواهیم داشت.
2-روش فرادرمانی:یعنی باور ذهنی و قلبی ما به اینکه ((خواستن ،توانستن است))
مثال :افتخار همه ما ایرانی ها پدر بزرگوارمان استاد پرفسور ( حسابی )
دوستان عنایت فرمایند کتاب زندگی نامه ایشان را بنام ((استاد عشق )) حتما بخوانند و اگر خوانده اند مجددا بخوانند.
خداوندا یک انسان با حرکت خودش ،با نیروی بیکران عشق به اهداف خودش، چقدر توانسته است نقش حیاتی در پیشرفت جامعه خودش داشته باشد.
استاد ،روحت شاد و کاش بودی و خدمتت می امدم و به پاهایت می افتادم و آنها را می بوسیدم ،نوکریت را می کردم که اینگونه با صبر ،تلاش ،اراده ،ناامید نشدن ،موج عظیمی در راستای پیشرفت کشورمان بوجود آوردی.
عزیزانم همین دانشگاههایی که درس می خوانید ،یا خوانده اید همه مرهون زحمات استاد حسابی می باشد البته بماند کسان دیگری همچون امیرکبیر بزرگ و سایر عزیزان تاریخ.ولی استاد به شکل کاملا عملی و اصولی زیربنا را ساختند و خواستند و توانستند.مهم، نحوه خواستن ماست،اگر چیزی را بخواهیم و نتوانیم ،مشکل در نشدن و نتوانستن نبوده بلکه مهم در قدرت و ایمان خواستن ما بوده است!!!!!!!!!!
پس همگی ما علاوه بر آگاهی کامل به دردهای جامعه ،قدمهای اصلی که باید برداریم این است که:
1-به باور بزرگ در درونمان برسیم که صد در صد می توانیم و امری کاملا شدنی است و اصلا و ابدا ذره ای ناامیدی در وجودمان رشد ندهیم!!!!!!!!!
2-شروع کردن و حرکت اصولی تک تک خودمان!!!!یعنی دیگران را رها سازید اول از خودم شروع میکنم.
3-وحدت و کارگروهی در همین سطح انجمن ،حتی اگر شده بصورت 2 نفری و 3 نفری
پس با ایمان قلبی ،فکر ، با انرژی،هدفمند،با برنامه ،نترسیدن و ناامید نشدن و .........قدم به قدم بدون عجله پیش خواهیم رفت ،موفقیت خودش همین میشود و این یعنی معنی موفقیت،بدنبال این ها، نتایج بزرگ ،خودشان به سراغمان خواهند آمد ما فقط باید ( اصولی )حرکت بکنیم.
از کوههای بزرگ و دره های وحشتناک و عمیق در مسیر راهمان ،نخواهیم ترسید و قبلا نیز عرض کرده ام که تنها کسانی از این موانع عبور خواهند کرد که نترسند .
کفشهای پولادین از اراده خواهیم پوشید و با فکر،عشق ،توکل بخدا ،صبر و غیره به مسیرمان ادامه خواهیم داد ،به درازی راه و مشکلات نگاه نخواهیم کرد ،فقط و فقط اصولی حرکت خواهیم نمود و همچنین ادامه خواهیم داد تا ناگهان ببینیم سوار بر موشک کهکشان پیما شده ایم.
پس هر کس آماده است یا علی، من خودم که اراده کرده ام و اگر کسی نیاید، باز هم قدم زنان با نگاه عمیق به آسمان بدون هیچ تردیدی و ترسی راهم را خواهم پیمود ،حال خودتان تصمیم بگیرید که می ایید یا نمی آیید.دست خدا را گرفته ام و هر وقت خسته شوم در آغوش گرمش استراحتی خواهم کرد و باز دستم را با دستان پرمهرش گره خواهم زد و به راهم ادامه خواهم داد.
پس بیایید که نالیدن از درد، ماندن است و ماندن یعنی گندیده شدن!!!