11-21-2012, 09:02 PM
با سلام و سپاس
3 سال پیش یکی از دوستانم تلفنی با من تماس گرفت و گفت میخواهد یک جوان نخبه ای را برای دیدار حضوری ،پیش من بیاورد و تاکید داشت که حالت اورژانسی بوده و هر چه زودتر اجازه بدی ممنون میشوم.بالاخره تصمیم گرفتیم 3 روز دیگر ملاقاتی با هم داشته باشیم.
تشریح جلسه:
دوستم با یک جوان ژولیده با لباسهای خیلی معمولی و نسبتا خاک آلود وارد اتاقم شدند.
جوان یک نگاهی به چیدمان مبلمان انداخت و صندلی را انتخاب کرد که درست روبروی صندلی من قرار داشت.دوستم توضیحات اولیه و مختصری داد و ادامه صحبت را به جوان واگذار کرد.
جوان: جناب فلانی چقدر وقت دارم؟
نامی:یک ربع ،ضمنا تمام صحبت های جلسه با اجازه شما ضبط میشه
جوان:مقدمه ای مبنی بر تشکر و قدردانی بابت برگزاری جلسه از من داشتند.جناب فلانی حقیقتا ظاهر بنده در شان شما و این جلسه نمیباشد اما بخاطر غریب بودنم مجبور شدم 2 شب در پارک ... بخوابم و اگر لباسهایم کثیف و ظاهرم نامناسب هست از شما عذرخواهی میکنم ولی چون رسیدن به اهدافم از همه چیز برایم بالاتر هست پس این لباسها را به لباسهای اتو شده ای
که داخلش آدم بی هدفی باشد ترجیح میدهم.
نامی:به به،افرین یک ربع به تایم جلسه اضافه شد.
خب از خودتان بگویید،معمولا کسانی را که برای اولین بار میبینمشان،استرس را در تمام رفتارهایشان میبینم،ولی از نوع نگاهها ،نحوه نشستن و طرز صحبتتان میبینم خیلی ریلکس و بدون استرس هستی ،علت این اطمینان و اعتماد به نفس از چیست؟
جوان:جناب ،همیشه برای جلسات خاص دست خدا را میگیرم و با هم به جلسه می آییم الان در آغوش خدا هستم و قوت قلبم به این سبب هست.
نامی:عجب،باریکلا،یک ربع دیگه به جلسه اضافه شد.لطفا بدون نگرانی از وقت ادامه بدهید.
جوان:محققی ساده و بی غرور هستم که پروژه ای را برای اولین بار در دنیا به ثبت اختراع رسانده ام و برای تحقیقاتم نزدیک 200 میلیون تومن هزینه کرده ام.
نامی:آیا این پول رو خودتون سرمایه گذاری کردید؟
جوان:خیر،برخلاف توصیه هایی که شنیده ام که هر وقت پیش سرمایه گذار میروید ،نقاط ضعف خود را بازگو نکنید، ولی برایم صداقت کلام ،زیرکانه ترین و محکم ترین روش میباشد پس بیش از 95 درصد از این پول رو قرض گرفته ام.
نامی:انتظار دارید بدهی شما را ما پرداخت کنیم؟
جوان:خیر اصلا،بدهی بنده افتخار من هست و نشانگر ایمانم نسبت به پروژه ام میباشد پس با قاطعیت و بدون استرس هزینه کرده ام و هر وقت به تولید رساندم ،کل بدهی در برابر سوددهی آن بسیار ناچیز است،بنده برای مشورت فکری خدمتتان رسیده ام و اگر شما بعد از ارزیابی به این نتیجه برسید که برایتان سوددهی دارد طبق تعریف هایی که از سالم بودن شما شنیده ام مشتاق همکاری هستم.
نامی:ولی چین و چروک های صورتتان و پیشانیتان نشان از فشار زیاد حاصل از این بدهی میباشد.درسته؟
جوان:بلی،ولی از آنجایی که بعضی از طلب کاران بیشتر سراغ والدینم میروند این مسئله باعث شرمندگیم پیش پدر ومادرم میشود ولی خودم یقین دارم که در آینده نزدیک بدهی هایم را صاف کرده و یک میهمانی خوب برای تشکر از طلب کاران فعلی ترتیب خواهم داد.
نامی:عالی،طرحتان چیست،توضیح بدهید؟
جوان:اگر اجازه بدهید طرح توجیهی کامل از طرحم رو خدمتتون تقدیم کنم به همراه تاییدیه های خارجی و داخلی
نامی:حتما،یکی از مشاورینم رو دعوت کردم تا در جلسه ما رو همراهی کنه
نامی:اهدافت از زندگی چیست؟به کجا میخواهی برسی؟
جوان:جناب فلانی،این روز رو بخاطر بسپاریم که بنده در آینده از بزرگترین مردان از نظر مالی خواهم شد و از بغل ایده هایم هزاران انسان به نان خواهند رسید بعدا یقین دارم که این رقم به میلیونها نفر برسد.
نامی:به نظرت چند سال طول میکشد؟
جوان:7 سال از جوانیم را صرف تحقیقات پروژه ام کرده ام و نزدیک 10 سال خاک ایده هایم را خواهم خورد،بعد از 10 سال با احتساب 7 سال گذشته ،سرآغاز پیشرفت صعودی و سریعم خواهد شد.
نامی:از صندلی ریاستش بلند میشود کنار جوان می آید و محکم در اغوشش میگیرد.کنار جوان بزرگ نشستم و گفتم پیشنهادی کاری برایت دارم که از این رو به اون رو میشوی.
جوان:با خونسردی کامل ،لطف دارید بفرمایید
نامی:هر تناژ آهنی ارداه کنی در اختیارت میگذارم و حداقل 50 هزار تن برای شروع کار در نظر میگیرم که رقمی نزدیک 50 میلیارد تومن میشود.این جنس را بفروش کل سود مال شما اصل پول را به من برگردان.و تا چندین مرحله این کار را برایت انجام میدهم.
جوان:از سخاوت و بلند طبعی شما بسیار سپاسگزارم ،اما بنده هیچ تخصصی در این زمینه ندارم و اگر ایده های خودم استارت بخورد از همه کارهای دیگر مطمئنم سودش بیشتر خواهد بود و هر وقت خواستم در این زمینه آهن با حمایت شما وارد بشم حداقل یک سال پیش شما شاگردی میکنم تا تجربه های لازم رو کسب کنم و هر وقت به یقین رسیدم که علاوه بر حفظ پول شما میتوانم سودی داشته باشم از این فرصت طلایی نهایت استفاده رو میبرم.سرمایه اصلی الان برایم اعتماد شما نسبت به من می باشد و من اصلا دوست ندارم با تصمیم های عجولانه و وسوسه انگیز این سرمایه بزرگتر از همه چیز را از دست بدهم.
نامی:دوباره از جایم بلند شدم و بوسیدمش و گفتم هر وقت ایران باشم بدون اجازه گرفتن از کسی مستقیم با من در تماس باش و اگر لطف کنی بعضا یه سری به من بزن.
عزیزان انجمن الان 3 سال از آن تاریخ میگذرد و در طول این سه سال یکبار هم این جوان از من خواسته ای غیر از راهنمایی فکری نداشته است.چنان عزت نفسی دارد که خود من تا به امروز جرات نکرده ام به ایشان بگویم آیا پول نیاز داری؟
همین جوان از بغل کارهای خودش سال گذشته سودی نصیبش شد و من حرکات این جوان را از دور زیر نظر داشتم تا ببینم با این پول خودش چه میکند تا اینکه ایمیلی برایم فرستاد با این متن:
با سلام و احترام
برادر بزرگوارم .... خواستم بدانید که میدانم.میدانم بزرگان تجارت و صنعت میدانند که بنده با شما ارتباط نزدیکی دارم و شاید دیگران این توقع را داشته باشند که بخاطر ارتباطم با شما باید ماشین زیر پایم مدل بالا باشد اما بنده از درامدم پیکان وانتی را خریداری کردم چون برای کارم نیاز داشتم چنانچه این ماشین اعتبار شما را زیر سوال ببرد بابت این قضیه عذرخواهی میکنم ولی امروز برای من اهدافم مهم هست نه حرفهای پوچ و بی خرد بعضی ظاهربینان.با بقیه پولم نیز کارهای زیر را انجام دادم ،لطفا نظرات سازنده خویش را نسبت به بهتر شدن کارهایم از من دریغ نفرمایید.
من عاشق این مدل از جوانان هستم:
جوانانی با هدف،با عزت ، با برنامه ،غیور و خود ساخته که به ثروت درونشان رسیده اند و نیاز و چشم امیدی به کسی ندارند و خود با برنامه، صبر و مشورت، خودشان را بزرگتر میکنند و رشد میدهند.
3 سال پیش یکی از دوستانم تلفنی با من تماس گرفت و گفت میخواهد یک جوان نخبه ای را برای دیدار حضوری ،پیش من بیاورد و تاکید داشت که حالت اورژانسی بوده و هر چه زودتر اجازه بدی ممنون میشوم.بالاخره تصمیم گرفتیم 3 روز دیگر ملاقاتی با هم داشته باشیم.
تشریح جلسه:
دوستم با یک جوان ژولیده با لباسهای خیلی معمولی و نسبتا خاک آلود وارد اتاقم شدند.
جوان یک نگاهی به چیدمان مبلمان انداخت و صندلی را انتخاب کرد که درست روبروی صندلی من قرار داشت.دوستم توضیحات اولیه و مختصری داد و ادامه صحبت را به جوان واگذار کرد.
جوان: جناب فلانی چقدر وقت دارم؟
نامی:یک ربع ،ضمنا تمام صحبت های جلسه با اجازه شما ضبط میشه
جوان:مقدمه ای مبنی بر تشکر و قدردانی بابت برگزاری جلسه از من داشتند.جناب فلانی حقیقتا ظاهر بنده در شان شما و این جلسه نمیباشد اما بخاطر غریب بودنم مجبور شدم 2 شب در پارک ... بخوابم و اگر لباسهایم کثیف و ظاهرم نامناسب هست از شما عذرخواهی میکنم ولی چون رسیدن به اهدافم از همه چیز برایم بالاتر هست پس این لباسها را به لباسهای اتو شده ای
که داخلش آدم بی هدفی باشد ترجیح میدهم.
نامی:به به،افرین یک ربع به تایم جلسه اضافه شد.
خب از خودتان بگویید،معمولا کسانی را که برای اولین بار میبینمشان،استرس را در تمام رفتارهایشان میبینم،ولی از نوع نگاهها ،نحوه نشستن و طرز صحبتتان میبینم خیلی ریلکس و بدون استرس هستی ،علت این اطمینان و اعتماد به نفس از چیست؟
جوان:جناب ،همیشه برای جلسات خاص دست خدا را میگیرم و با هم به جلسه می آییم الان در آغوش خدا هستم و قوت قلبم به این سبب هست.
نامی:عجب،باریکلا،یک ربع دیگه به جلسه اضافه شد.لطفا بدون نگرانی از وقت ادامه بدهید.
جوان:محققی ساده و بی غرور هستم که پروژه ای را برای اولین بار در دنیا به ثبت اختراع رسانده ام و برای تحقیقاتم نزدیک 200 میلیون تومن هزینه کرده ام.
نامی:آیا این پول رو خودتون سرمایه گذاری کردید؟
جوان:خیر،برخلاف توصیه هایی که شنیده ام که هر وقت پیش سرمایه گذار میروید ،نقاط ضعف خود را بازگو نکنید، ولی برایم صداقت کلام ،زیرکانه ترین و محکم ترین روش میباشد پس بیش از 95 درصد از این پول رو قرض گرفته ام.
نامی:انتظار دارید بدهی شما را ما پرداخت کنیم؟
جوان:خیر اصلا،بدهی بنده افتخار من هست و نشانگر ایمانم نسبت به پروژه ام میباشد پس با قاطعیت و بدون استرس هزینه کرده ام و هر وقت به تولید رساندم ،کل بدهی در برابر سوددهی آن بسیار ناچیز است،بنده برای مشورت فکری خدمتتان رسیده ام و اگر شما بعد از ارزیابی به این نتیجه برسید که برایتان سوددهی دارد طبق تعریف هایی که از سالم بودن شما شنیده ام مشتاق همکاری هستم.
نامی:ولی چین و چروک های صورتتان و پیشانیتان نشان از فشار زیاد حاصل از این بدهی میباشد.درسته؟
جوان:بلی،ولی از آنجایی که بعضی از طلب کاران بیشتر سراغ والدینم میروند این مسئله باعث شرمندگیم پیش پدر ومادرم میشود ولی خودم یقین دارم که در آینده نزدیک بدهی هایم را صاف کرده و یک میهمانی خوب برای تشکر از طلب کاران فعلی ترتیب خواهم داد.
نامی:عالی،طرحتان چیست،توضیح بدهید؟
جوان:اگر اجازه بدهید طرح توجیهی کامل از طرحم رو خدمتتون تقدیم کنم به همراه تاییدیه های خارجی و داخلی
نامی:حتما،یکی از مشاورینم رو دعوت کردم تا در جلسه ما رو همراهی کنه
نامی:اهدافت از زندگی چیست؟به کجا میخواهی برسی؟
جوان:جناب فلانی،این روز رو بخاطر بسپاریم که بنده در آینده از بزرگترین مردان از نظر مالی خواهم شد و از بغل ایده هایم هزاران انسان به نان خواهند رسید بعدا یقین دارم که این رقم به میلیونها نفر برسد.
نامی:به نظرت چند سال طول میکشد؟
جوان:7 سال از جوانیم را صرف تحقیقات پروژه ام کرده ام و نزدیک 10 سال خاک ایده هایم را خواهم خورد،بعد از 10 سال با احتساب 7 سال گذشته ،سرآغاز پیشرفت صعودی و سریعم خواهد شد.
نامی:از صندلی ریاستش بلند میشود کنار جوان می آید و محکم در اغوشش میگیرد.کنار جوان بزرگ نشستم و گفتم پیشنهادی کاری برایت دارم که از این رو به اون رو میشوی.
جوان:با خونسردی کامل ،لطف دارید بفرمایید
نامی:هر تناژ آهنی ارداه کنی در اختیارت میگذارم و حداقل 50 هزار تن برای شروع کار در نظر میگیرم که رقمی نزدیک 50 میلیارد تومن میشود.این جنس را بفروش کل سود مال شما اصل پول را به من برگردان.و تا چندین مرحله این کار را برایت انجام میدهم.
جوان:از سخاوت و بلند طبعی شما بسیار سپاسگزارم ،اما بنده هیچ تخصصی در این زمینه ندارم و اگر ایده های خودم استارت بخورد از همه کارهای دیگر مطمئنم سودش بیشتر خواهد بود و هر وقت خواستم در این زمینه آهن با حمایت شما وارد بشم حداقل یک سال پیش شما شاگردی میکنم تا تجربه های لازم رو کسب کنم و هر وقت به یقین رسیدم که علاوه بر حفظ پول شما میتوانم سودی داشته باشم از این فرصت طلایی نهایت استفاده رو میبرم.سرمایه اصلی الان برایم اعتماد شما نسبت به من می باشد و من اصلا دوست ندارم با تصمیم های عجولانه و وسوسه انگیز این سرمایه بزرگتر از همه چیز را از دست بدهم.
نامی:دوباره از جایم بلند شدم و بوسیدمش و گفتم هر وقت ایران باشم بدون اجازه گرفتن از کسی مستقیم با من در تماس باش و اگر لطف کنی بعضا یه سری به من بزن.
عزیزان انجمن الان 3 سال از آن تاریخ میگذرد و در طول این سه سال یکبار هم این جوان از من خواسته ای غیر از راهنمایی فکری نداشته است.چنان عزت نفسی دارد که خود من تا به امروز جرات نکرده ام به ایشان بگویم آیا پول نیاز داری؟
همین جوان از بغل کارهای خودش سال گذشته سودی نصیبش شد و من حرکات این جوان را از دور زیر نظر داشتم تا ببینم با این پول خودش چه میکند تا اینکه ایمیلی برایم فرستاد با این متن:
با سلام و احترام
برادر بزرگوارم .... خواستم بدانید که میدانم.میدانم بزرگان تجارت و صنعت میدانند که بنده با شما ارتباط نزدیکی دارم و شاید دیگران این توقع را داشته باشند که بخاطر ارتباطم با شما باید ماشین زیر پایم مدل بالا باشد اما بنده از درامدم پیکان وانتی را خریداری کردم چون برای کارم نیاز داشتم چنانچه این ماشین اعتبار شما را زیر سوال ببرد بابت این قضیه عذرخواهی میکنم ولی امروز برای من اهدافم مهم هست نه حرفهای پوچ و بی خرد بعضی ظاهربینان.با بقیه پولم نیز کارهای زیر را انجام دادم ،لطفا نظرات سازنده خویش را نسبت به بهتر شدن کارهایم از من دریغ نفرمایید.
من عاشق این مدل از جوانان هستم:
جوانانی با هدف،با عزت ، با برنامه ،غیور و خود ساخته که به ثروت درونشان رسیده اند و نیاز و چشم امیدی به کسی ندارند و خود با برنامه، صبر و مشورت، خودشان را بزرگتر میکنند و رشد میدهند.