12-13-2012, 01:21 AM
روز پنجم 1391/9/23
مدت زیادی است که به خاطر درگیری کاری موفق نشدم در خدمت دوستان باشم .به جهت دنبال کردن ترتیب وار مطالب سعی می کنم از ابتدای کتاب قسمت به قسمت جلو بروم . ذکر این نکته مهم است که مطالب این تایپک را چندین باره مرور کنید تا در ذهنمان شرطی شود .
اهرم ذهن شما
فصل اول
چگونه ثروتمند و در جواني بازنشسته شويم
در ادامه داستان زندگي من و كيم و بهترين دوستم لاري را مي خوانيد و اينكه چطور سفر خود را از ورشكستگي تا ثروتمند شدن و سپس بازنشسته شدن در عرض كمتر از ده سال آغاز كرديم . اين داستان را مي گويم تا هر يك از شما كه احتمالاً براي آغاز سفر به بازنشستگي زود هنگام ترديد داريد يا نياز به اعتماد بنفس بيشتري دارد ، به اين سفر ترغيب شويد .وقتي من و كيم آغاز كرديم ، تقريباً هيچ پولي نداشتيم ، اعتماد بنفسمان پايين و آكنده از ترديد بوديم .[i] همه ما ترديد هايي داريم . تفاوت در اينجاست كه با اين ترديد ها چه مي كنيم .[/i]
سفر آغاز مي شود
در زمستان 1984 در كوهستان پر از برف ، در آغاز سال نو ميلادي مي خواستيم اهدافمان را براي سال آينده تعيين كنيم . اما امسال جلسه هدف گذاري ما با هميشه تفاوت داشت . لاري مي خواست كاري بيش از صرفا هدف گذاري براي سال آينده انجام دهد . به جاي اينكه فقط در خصوص اهداف سال جديدمان صحبت كنيم او از ما مي خواست اهدافي را تعيين كنيم كه با تغيير واقعيت هايمان ، زندگي مان را تغيير مي داد . او مي گفت : " چرا در اين مورد كه چطور همگي ما مي توانيم استقلال مالي داشته باشيم ، برنامه اي ننويسيم ؟"
"استقلال مالي! " من با خودم گفتم . من و كيم كه تقريباً هيچ پولي نداشتيم به هم نگاه كرديم .« اين ايده خوبي است اما فكر كنم بهتر است براي بقاي خود در سال آينده فكر كنيم »
من تازه كار كيف هاي نايلوني را رها كرده بودم .پس از سقوط بازار در سال 1979، پنج سال بعدي را صرف بازسازي آن نموده و سپس از آن دست كشيدم . من خيلي سريع آن كار را رها كردم زيرا وضعيت به طرز و حشتناكي تغيير كرده بود .
لاري گفت :" دست بردار ،داري مثل آدم هاي بي عرضه رفتار مي كني ،به جاي اينكه به برنامه ريزي روي اهداف يك ساله بپردازي ، بيا به يك هدف چند ساله بپردازيم .بيا به سمت استقلال مالي برويم ."
در حالي كه به كيم نگاه مي كردم و بازتاب نگراني هايم را در چهره اش مي ديدم گفتم " اما ما پول زيادي نداريم ، مي داني كه ما مي خواهيم از نو شروع كنيم . تنها كاري كه مي خواهيم انجام دهيم اينست كه در شش ماه يا شايد يكسال آتي خود را حفظ كنيم . چطور مي توانيم به استقلال مالي فكر كنيم ، در حالي كه اكنون فقط مي توانم به بقاي خود فكر كنم ."
لاري همچنان ادامه داد " چه بهتر . به اين موضوع به عنوان يك شروع تازه فكر كن "
او دست بردار نبود . با اعتراض گفتم " اما چطور مي توانيم در جواني بازنشسته شويم وقتي هيچ پولي نداريم ؟" آن جنبه ضعيف وجودم را كه خود را بروز مي داد بيشتر و بيشتر مي شنيدم . از درون احساس ضعف مي كردم و نمي خواستم در آن زمان دست به اقدامي بزنم .
لاري كه از پاسخهاي من آزرده شده بود ،گفت " من نگفتم مي خواهيم در طول يكسال بازنشسته شويم . تنها چيزي كه مي گويم اينست كه بيا اكنون روي باز نشستگي برنامه ريزي كنيم . بيا هدفمان را روي كاغذ بياوريم ، يك برنامه خلق كنيم و بعد روي آن ايده تمركز كنيم . اغلب مردم تا قبل از اينكه خيلي دير شود ، به بازنشستگي فكر نمي كنند ... يا زماني روي بازنشستگي برنامه ريزي مي كنند كه به سن شصت و پنج سالگي رسيده باشند . من نمي خواهم اينطور عمل كنم . مي خواهم برنامه بهتري داشته باشم . نمي خواهم تمام عمرم را صرف كار كردن كنم تا فقط بتوانم صورتحساب ها را بپردازم . مي خواهم زندگي كنم . مي خواهم ثروتمند باشم . مي خواهم در جواني به دنيا سفر كنم ،زماني كه هنوز قادر به لذت بردن باشم ."
مدت زیادی است که به خاطر درگیری کاری موفق نشدم در خدمت دوستان باشم .به جهت دنبال کردن ترتیب وار مطالب سعی می کنم از ابتدای کتاب قسمت به قسمت جلو بروم . ذکر این نکته مهم است که مطالب این تایپک را چندین باره مرور کنید تا در ذهنمان شرطی شود .
اهرم ذهن شما
قدرتمندترين اهرمي كه داريم ،در قدرت مغزهايمان است . مشكل اهرم اين است كه مي تواند به نفع و يا به ضرر شما كار كند .اگر مي خواهيد جوان و ثروتمند بازنشسته شويد ، اولين كاري كه بايد انجام دهيد استفاده از قدرت مغزتان براي ثروتمند شدن است . وقتي صحبت از پول به ميان مي آيد ، بسياري از مردم از قدرت مغز خود براي فقير شدن استفاده مي كنند .
همانطور كه پدر پولدار مي گفت :
" يك تفاوت عظيم بين ثروتمندان و فقرا اين است كه فقرا خيلي بيشتر اين جمله را بر زبان مي آورند : " از عهده اين كار بر نمي آيم " او ادامه داد و گفت " انسانهاي فقير از كلام فقيرانه استفاده مي كنند و كلام فقيرانه انسان هاي فقير را پديد مي آورد . كلمات شما در وجودتان حك مي شوند . اگر بتوانيد گفته هاي خود و افكار خود را با افكار ثروتمندانه عوض كنيد ، بازنشسته شدن و ثروتمند شدن آسان خواهد بود .
همانطور كه پدر پولدار مي گفت :
" يك تفاوت عظيم بين ثروتمندان و فقرا اين است كه فقرا خيلي بيشتر اين جمله را بر زبان مي آورند : " از عهده اين كار بر نمي آيم " او ادامه داد و گفت " انسانهاي فقير از كلام فقيرانه استفاده مي كنند و كلام فقيرانه انسان هاي فقير را پديد مي آورد . كلمات شما در وجودتان حك مي شوند . اگر بتوانيد گفته هاي خود و افكار خود را با افكار ثروتمندانه عوض كنيد ، بازنشسته شدن و ثروتمند شدن آسان خواهد بود .
فصل اول
چگونه ثروتمند و در جواني بازنشسته شويم
در ادامه داستان زندگي من و كيم و بهترين دوستم لاري را مي خوانيد و اينكه چطور سفر خود را از ورشكستگي تا ثروتمند شدن و سپس بازنشسته شدن در عرض كمتر از ده سال آغاز كرديم . اين داستان را مي گويم تا هر يك از شما كه احتمالاً براي آغاز سفر به بازنشستگي زود هنگام ترديد داريد يا نياز به اعتماد بنفس بيشتري دارد ، به اين سفر ترغيب شويد .وقتي من و كيم آغاز كرديم ، تقريباً هيچ پولي نداشتيم ، اعتماد بنفسمان پايين و آكنده از ترديد بوديم .[i] همه ما ترديد هايي داريم . تفاوت در اينجاست كه با اين ترديد ها چه مي كنيم .[/i]
سفر آغاز مي شود
در زمستان 1984 در كوهستان پر از برف ، در آغاز سال نو ميلادي مي خواستيم اهدافمان را براي سال آينده تعيين كنيم . اما امسال جلسه هدف گذاري ما با هميشه تفاوت داشت . لاري مي خواست كاري بيش از صرفا هدف گذاري براي سال آينده انجام دهد . به جاي اينكه فقط در خصوص اهداف سال جديدمان صحبت كنيم او از ما مي خواست اهدافي را تعيين كنيم كه با تغيير واقعيت هايمان ، زندگي مان را تغيير مي داد . او مي گفت : " چرا در اين مورد كه چطور همگي ما مي توانيم استقلال مالي داشته باشيم ، برنامه اي ننويسيم ؟"
"استقلال مالي! " من با خودم گفتم . من و كيم كه تقريباً هيچ پولي نداشتيم به هم نگاه كرديم .« اين ايده خوبي است اما فكر كنم بهتر است براي بقاي خود در سال آينده فكر كنيم »
من تازه كار كيف هاي نايلوني را رها كرده بودم .پس از سقوط بازار در سال 1979، پنج سال بعدي را صرف بازسازي آن نموده و سپس از آن دست كشيدم . من خيلي سريع آن كار را رها كردم زيرا وضعيت به طرز و حشتناكي تغيير كرده بود .
لاري گفت :" دست بردار ،داري مثل آدم هاي بي عرضه رفتار مي كني ،به جاي اينكه به برنامه ريزي روي اهداف يك ساله بپردازي ، بيا به يك هدف چند ساله بپردازيم .بيا به سمت استقلال مالي برويم ."
در حالي كه به كيم نگاه مي كردم و بازتاب نگراني هايم را در چهره اش مي ديدم گفتم " اما ما پول زيادي نداريم ، مي داني كه ما مي خواهيم از نو شروع كنيم . تنها كاري كه مي خواهيم انجام دهيم اينست كه در شش ماه يا شايد يكسال آتي خود را حفظ كنيم . چطور مي توانيم به استقلال مالي فكر كنيم ، در حالي كه اكنون فقط مي توانم به بقاي خود فكر كنم ."
لاري همچنان ادامه داد " چه بهتر . به اين موضوع به عنوان يك شروع تازه فكر كن "
او دست بردار نبود . با اعتراض گفتم " اما چطور مي توانيم در جواني بازنشسته شويم وقتي هيچ پولي نداريم ؟" آن جنبه ضعيف وجودم را كه خود را بروز مي داد بيشتر و بيشتر مي شنيدم . از درون احساس ضعف مي كردم و نمي خواستم در آن زمان دست به اقدامي بزنم .
لاري كه از پاسخهاي من آزرده شده بود ،گفت " من نگفتم مي خواهيم در طول يكسال بازنشسته شويم . تنها چيزي كه مي گويم اينست كه بيا اكنون روي باز نشستگي برنامه ريزي كنيم . بيا هدفمان را روي كاغذ بياوريم ، يك برنامه خلق كنيم و بعد روي آن ايده تمركز كنيم . اغلب مردم تا قبل از اينكه خيلي دير شود ، به بازنشستگي فكر نمي كنند ... يا زماني روي بازنشستگي برنامه ريزي مي كنند كه به سن شصت و پنج سالگي رسيده باشند . من نمي خواهم اينطور عمل كنم . مي خواهم برنامه بهتري داشته باشم . نمي خواهم تمام عمرم را صرف كار كردن كنم تا فقط بتوانم صورتحساب ها را بپردازم . مي خواهم زندگي كنم . مي خواهم ثروتمند باشم . مي خواهم در جواني به دنيا سفر كنم ،زماني كه هنوز قادر به لذت بردن باشم ."