سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: انتقاد از اعضای تهرانی ها
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5
دوستان لطفا بجاي كلمه نامانوس ش-ك-س-ت بفرماييد تجربه. الان تجربه اي كه جنابعالي داريد بنده ندارم.
يادمان باشد افكار+احساس+عمل=نتيجه
همه گزينه هاي اين فرمول بايد رعايت شود.
راستي با احترام و نزاكت بيشتري لطفا انتقاد نماييد!
موفقتر باشيد.
خيلي متاثر شدم از خوندن اين تاپيك. واقعا ديگه حرفي نمونده واسه زدن ... همين...

فقط يك حكايت:
مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: “از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بردارد و مثل بقیه بچه‌های این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد.”

حکیم با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: “اگر تو همین باشی که پدرت می‌گوید زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را می‌دانی؟”

پسر تنبل شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: “مهم نیست؟”
حکیم با تبسم گفت: “آفرین به تو که چیزی برای گفتن داری.
لطفاً همینی که می‌گویی را درشت روی این تخته بنویس و برای استراحت با پدرت چند روزی میهمان ما باش.”

صبح روز بعد وقتی همه شاگردان برای خوردن صبحانه دور هم جمع شدند حکیم به آشپز گفت که برای پسر تنبل غذای بسیار کمی بریزد.
پسر که از غذای کم خود به شدت شاکی شده بود نزد حکیم آمد و به اعتراض گفت:
“این آشپز مدرسه شما برای من غذای بسیار کمی ریخت!”

حکیم بی آن که حرفی بزند به نوشته‌ای که شب قبل پسر روی تخته نوشته بود اشاره کرد و گفت:
“این نوشته را با صدای بلند بخوان! حرفی است که خودت نوشته‌ای!”

روی تخته نوشته شده بود: “مهم نیست!” و این برای پسر تنبل بسیار گران تمام شد. ظهر که شد دوباره موقع ناهار غذای کمی تحویل پسر تنبل شد. این بار پسر با اعتراض همراه پدرش نزد حکیم آمد و گفت: “من اگر همین‌طوری کم غذا بخورم که خواهم مرد.”

حکیم دوباره به تخته اشاره کرد و گفت: “جواب تو همین است که خودت همیشه می‌گویی!”

روز سوم پسر تنبل زار و نحیف نزد حکیم آمد و گفت: “لطفاً به من بگویید اگر بخواهم غذای کافی به دست آورم چه کار کنم؟”

حکیم به آشپزخانه رفت و گفت: “هر چه را آشپز می‌گوید تا ظهر انجام بده!”

پسر تنبل تا ظهر در آشپزخانه کار کرد و ظهر به اندازه کافی غذا خورد. او خوشحال و خندان نزد حکیم آمد و گفت: “چه خوب شد راهی برای نجات از گرسنگی پیدا کردم!” و بعد خوشحال و خندان برای تأمین شام خود به آشپزخانه برگشت.

پدر پسر تنبل با تعجب به حکیم نگاه کرد و از او پرسید: “راز این به کار افتادن فرزندم چه بود؟”

حکیم با خنده گفت: “او حق داشت بگوید مهم نیست! چون چیزی که برای شما مهم بود و برای حفظ اهمیتش حاضر بودید تلاش کنید، او به خاطر تنبلی‌اش و این که همیشه شما بار کار او را بر دوش می‌گرفتید دلیلی برای نامهم شمردنش پیدا می‌کرد. اما وقتی موضوع به گرسنگی خودش برگشت فهمید که اوضاع جدی است و این‌جا دیگر جای بازی نیست معنی مهم بودن را فهمید و به خود تکانی داد. شما هم از این به بعد عواقب کار و نظر او را مستقیم به خودش برگردانید و بی‌جهت بار تنبلی او را خودتان به تنهایی به دوش نکشید. خواهید دید که وقتی ببیند نتیجه اعمال ناپسندش مستقیم متوجه خودش می‌شود اعمال درست برای او مهم می‌شوند و دیگر همه چیز عالم برایش نامهم نمی‌شوند
خب دوستان حالا بیایید یک کار انجام بدیم

همه بفرمایید برای حل این مشکل چه راهکارهای عملی وجود داره؟
بصورت یک جمله ای
ممنون


نظر بنده:
ایجاد فضای شفاف و اعتماد برانگیز(ایجاد این فضا فقط در صورت تعامل افراد با یکدیگر میسر است)
(05-12-2012 04:37 PM)georgehour نوشته شده توسط: [ -> ]کی پست منو پاک کرد؟!!!! قابل توجه اون فردی که بدون هیچ اطلاعی پست منو فرستاد هوا باید بگم که ......

لااقل می تونستی انتقال بدی یا واسم پیام خصوصی کنی. بابا ما هم سایت کاربر محور داریم والا تاحالا این مدلیشو ندیده بودیم، که هیچ ارزشی واسه کاربر قائل نباشن
BYE ALL
دوست عزيز وقتي بدون توجه هرجا پست خود را ارسال بفرماييد اين اتفاق مي افتد.
لطفا قبل از ارسال پست به بخش راهنماي انجمن مراجعه بفرماييد.
پيام انتقال پست براي شما در همين تاپيك داده شد و بعد از 4 ساعت پست شما حذف شد.
اين پيام شما هم و پيام بنده ظرف چند ساعت براي منحرف نشدن موضوع تاپيك حذف خواهد شد.
چرا همتون برا کاراتون قیم می خواین و دوست دارین کسی کنارتون باشه . می خواید اگه شکستی حاصل شد نصف تو تبعاتش با کس دیگه شریک باشین .
من در چند سال گذشته اینجوری بودم و اصلاً اعتماد به نفس نداشتم برا همه کارام شریک می خواستم .ولی الان تو کارام دوست دارم تنها باشم و بالطبع موفق ترم . از چی می ترسین ؟ از شکست ،از به باد رفتن سرمایه ،وقت ، از چی ؟ هیچ چیز ترسناکی وجود نداره .همه مولارد بالا رو در زمان عادی هم از دست می دیم . وقتمون که داره می گذره ، سرمایمون داره ارزشش کم می شه پس اونم داره از بین میره ، شکست هم که وقتی تو عمرمون برای اهدافمون تلاش نکنیم به اونا نمی رسیم پس شکست خوردیم . تنهایی شروع کنید . مدیر باشید از توان بقیه درراستای اهدافتون استفاده کنید .بگذارید بقیه براتون کار کنند .
کار گروهی خوبه ولی توی یک گروه ریاست کنی لذتش چیز دیگس.
انجمن فقط انرژی مثبت باید بده . که الان چند وقتی هست که بعضی پالس های منفی از اون می یاد.
از انجمن پالس منفي مي ياد؟؟؟
ممنون
نه همه ، ولی بعضیا روضه می خونن نمی شه و نمی خوام و ن.... . اینا پالس منفیه . خداییش نیست . خوب اگر نتونستی کاری رو بکنی شکست خوردی نباید موج منفی بریزی رو بقیه هم تاثیر می ذاره .هممون شکستهایی رو تجربه کردیم بعضیا ازش نردبون درست کردن بعضیا دسته بیل کلنگ تا گودالی حفر کنند و امیال و آروزوها و در نهایت اهدافشون رو دفن کنن .
موج منفی ممنوع
به اقای دکتر جهانگیری گفتم آیا شما تاحالا نمیشود و نمیتوانم استفاده کرده اید؟ گفتند، ممکن است رسیدن به آن دور باشد و بیشتر طول بکشد اما نمیشود که نداریم.
در مورد اوضاع اقتصادی حال حاضر کشور نیز گفتند، من زمانی که تولیددارو را رها کردم در اوج تحریم ها جنگ بودیم، اما شروع کردم و یکسال بعد موفق شدم، شما باید از تهدیدها، فرصت بسازید تا موفق شوید.

اتفاقا مصاحبه کامل من با دکتر با عنوان "جنس فروخته شده پس گرفته می شود!" ، امروز در هفته نامه دنیای کسب و کار چاپ شد، پیشنهاد می کنم، مطالعه کنید، مطالب جالبی در آن است.
(05-12-2012 11:11 PM)mjdehghani نوشته شده توسط: [ -> ]نه همه ، ولی بعضیا روضه می خونن نمی شه و نمی خوام و ن.... . اینا پالس منفیه . خداییش نیست . خوب اگر نتونستی کاری رو بکنی شکست خوردی نباید موج منفی بریزی رو بقیه هم تاثیر می ذاره .هممون شکستهایی رو تجربه کردیم بعضیا ازش نردبون درست کردن بعضیا دسته بیل کلنگ تا گودالی حفر کنند و امیال و آروزوها و در نهایت اهدافشون رو دفن کنن .
موج منفی ممنوع

چشم اقاي دهقاني
اگر در اين مدت داراي نوسانات بوديم
از اين به بعد سعي ميكنيم داراي موج مثبت باشيم.
اما گاهي بد نيست حتي شكست ها هم ثبت بشوند تا ديگران شاهد اين باشند كه افراد با شكست خوردن كنار نميكشند.
من یه چی میگم همه نظرات درست
من تایپیکو ایجاد کردم و خیلی ها تایید کردند و تعدادی هم تایید نکردن.و خیلی نظرات خوبی هم گفته شد.همه ی نظرات به جا و پر محتوا.
منم رسیدم به حرف یاشار عزیز رسیدم به حرف ناصر عزیز و خیلی های دیگه.
چندین پیشنهاد شد به بنده ی حقیر در مورد کار و منم که در شرایط زیاد خوبی هم نبودم قبول کردم و حرف دوستان رو زمین نذاشتم ولی نمیدونم یعد از یک هفته نه 2 هفته نه 1 ماه هیچ خبری از من نگرفت فقط به من گفتند اوکی هستی منم گفتم اوکی هستم.
آقا ی محترم شما که نمیخوای کار کنی واسه چی الکی آدمو مشغول میکنی.
شما فقط بلدی حرف بزنی.واقعا این رسمشه.من یک سرمایه ایی رو بخوابونم برای چند نفر حتی یک تماس . نمیخوام تماس بگیری پیام خصوصی بده بپرس حال خوبه یا نه؟
بعد اسم خودتو میزاری آدم موفق که در آینده میخوای پولدار شی.
شما باید حالات اولیه زندگی رو یاد بگیری و بعد شروع کنی به پیشنهاد دادن
از هر دست بگیری از همون دستم پس میگیری.
خدا شاهده درست نیست . این کارا اصلا به درد یه انسانی که خودشم فکر میکنه خیلی انسان شریفیه درست نیست
به هرجایی که میخوایی برسین ولی نه با دورویی.
دردل دارم ولی حیف
صفحه ها: 1 2 3 4 5
لینک مرجع