سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: باران واژه
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2
باسلام، عزیزان در این بخش قصد دارم با تغییر نام (مشاعره) به (باران واژه) این فرصت ایجاد شود تا همه بتوانند اشعار مورد علاقه خود را انعکاس دهند. در ابتدا جهت مسرت خاطر شما عزیزان تاپیک را با کل کل چندتن از شاعران بلنداوازه ایران اغاز میکنم:

حافظ
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را

صائب تبریزی
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارا / به خال هندویش بخشم سرودست ودل وپا را
هر انکس چیزمیبخشدزمال خویش میبخشد / نه چون حافظ که میبخشدسمرقندوبخارارا

شهریار
اگران ترک شیرازی بدست ارد دل مارا / به خال هندویش بخشم تمام روح واجزا را
هرانکس چیز میبخشدمثال مرد میبخشد / نه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپارا
سرودست وتن وپارابه خاک گور میبخشند/ نه بران ترک شیرازی که برده جمله دلهارا

محمدعیادزاده
اگران ترک شیرازی بدست ارد دل مارا / خوشابرحال خوشبختش،بدست اورد دنیارا
نه جان روح میبخشم،نه املاک بخارارا / مگربنگاه املاکم چه معنی دارد این کارا
وخال هندویش دیگرنداردارزشی اصلا / که باجراحی صورت عمل کردند خالهارا
نه حافظ داداملاکی،نه صائب دست وپاهارا / فقط میخواستند اینهابگیرند وقت ماهارا
بسیار جالب بود.ممنون.هرچند شیرازی هستم و از دیار حافظ، و لی همشون عالی بودند، مخصوصا آقای عیادزاده خیلی زیبا سروده بودند.
شعر و سرودن ان نعمتي هست كه خداوند در وجود همه افريده است.
همه ادم ها ميتواند شعر بگويند.ولي بعضي ها كمي روي ان وقت ميگذارند.دقت بيشتري بكار ميگرند و شعرهاي بهتري ميگويند.
بخصوص افراد در گفتن شعر نو خيلي بيشتر وارد هستند تا ديگر شعرها
شعری زیبا از *احمد شاملو*
ای کاش می‌توانستند


از آفتاب یاد بگیرند


که بی‌دریغ باشند


در دردها و شادی‌هاشان


حتی


با نانِ خشکِشان


و کاردهایشان را


جز از برایِ قسمت کردن


بیرون نیاورند...
نی است این حرف درست اکنون که گویندش از آن فزون
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
درست این است گوییم ما رهاییم از سمرقندها
و شیرین تر از آن هست این بسازیم باز یک بیتی
اگر ما بندگان و خلق بدست آریم دل یار را به عشق ما میبخشد میلیاردها ایده را
که از هر یک چاهی پر ز نفت و جیبها پر پول
همی باشد این تقدیر که این شعر میشود تکثیر


خوب بید؟؟؟؟؟؟
ببخشید دیگه.جسارت شد.
البته اگه میبینید شعرش مسخره است بخاطر اینه که کلمات نمی تونستن معانی رو بیان کنن و بنا بر این هیچگونه انتقادی پذیرفته نیست.
با عرض معذرت البته.
سلام،حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاهی
درخیالی دور
که مردم به ان شادمانی بی سبب میگویند
بااینهمه عمری اگر باقی بود
طوری ازکنار زندگی میگذرم
که نه زانوی اهوی بی جفت بلرزد
نه این دل ناماندگار بی درمان
از نوبرایت مینویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور مکن


سید علی صالحی
با اقتباس از اولين موضوع اين تاپيك (كل كل شعرا) بنده هم با اجازه اساتيد شعري گفتم :

ياد دارم در شبي زيبا و مهتابي
بيامد اس ام اس از ترك شيرازي
نداد حافظ به من ملك سمرقند و بخارا
نه صائب ذره اي از دست و پا را
شهريار را يافتم با رنج و زحمت
ولي دائم ميگفت يا علي هماي رحمت
ندارم تاب نيشهاي عيادزاده
بگذريم ديگر از اين حرفا زياده
نميبينم در اين دنيا وفايي
بفريادم برس پارسا كجايي
Sleepy
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم / بنده ی عشقم و از هردو جهان ازادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراغ / که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم فردوس برین جایم بود / ادم اورد در این دیر خراب ابادم
سایه طوبی ودلجویی حورولب حوض / به هوای سرکوی تو برفت ازیادم
نیست برلوح دلم جزالف قامت یار / چکنم حرف دگر یادنداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یارب ازمادر گیتی به چه طالع زادم
تاشدم حلقه بگوش در میخانه عشق / هردم ایدغمی از نو به مبارک بادم
گرخورد خون دلم مرذمک دیده رواست / که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سرزلف زاشک / ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ ***
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست ***
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

سهراب سپهری
کوه با سنگ اغاز میشود
انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به اواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تواغاز شدم
دستانت،اشتی است
ودوستانیکه یاری میدهند
تا دشمنی،از یادت برده شود
پیشانیت،اینه ای بلند است
تابناک و بلند
که خواهران هفت گانه در ان مینگرند
تابه زیبایی خویش دست یابند...........
بخشی از ایدا در اینه-احمد شاملو
صفحه ها: 1 2
لینک مرجع