سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

دیروز شنیدم روز جمعه این هفته پیاده روی همگانی در شهرمان برگزار خواهد شد, چهار عدد پراید ناقابل هم جایزه ویژه است.!!!
با استفاده از قانون جذب سفارش یکی از آن پرایدهای روز جمعه را داده ام, در نتیجه باید یکی از آن برنده های خوش شانس قرعه کشی باشم.!!!

این خنده زیر دیوار ذهنی است.
امیدوارم برنده شوی.

خيلي انرژي ميخواد ! تنهايي خيلي سخته !

عزیزانی به اهدافشان می رسند که با تمام وجود در ذهنشان آنرا حس کنند و حتی می توان گفت : لمس کنند.

خودتو سوار اون پراید دیدی؟

سپاس از همه دوستان
گفتم یه لبخندی هم بر لب دوستان بشینه!
در جواب جناب قربانیان و جناب دهقانی گرامی باید عرض کنم تمام تلاشم را کرده ام
اما یه چیز دیگه هم بگم که جالبه, دیروز و پریروز نام نویسی مجانی بود, اما امروز یکی از دوستان می گفت که رفته اسم بنویسه 2500 تومان ازش خواستن, من هم با تعجب علت رو پرسیدم, گفت به بهانه بیمه, ملت هم دریغ نمی کردن و اسکناس های سبز و قرمز رو بی هیچ اندیشه ای نثارشان می کردن, اینجا بود که به خودم گفتم ای وای بر ما.
میگم این هم راه درآمدزایی خوبیه, یه مسابقه, همایش یا پیاده روی بذاریم و از ملت هم پول بگیریم, نه تنها هزینه جوایز در میاد بلکه با بقیه پول هم میتونیم با همفکری سرمایه گذاری رو تو یه زمینه ای شروع کنیم, نظرتون چیه؟

اگر بشود مجوز گرفت می توان پول جایزه و پذیرائی را هم بدست بیاریم.

امیدوارم این دوستمون علیرضا خان تا حالا سوار اون پراید شده باشند

منتظر اعلام نتیجه هستیم.

آدینه همه دوستان عزیز و گرامی بخیر
اما حکایت من و پراید و غول بی شاخ و دم: از چهار روز پیش این غوله هی می اومد چپ و راست می گفت فرمانبردارم سرورم ... فرمانبردارم سرورم, تجسم می کردم ... فرمانبردارم سرورم, سخنرانی می کردم ... فرمانبردارم سرورم, دنده عوض می کردم ... فرمانبردارم سرورم, یادم میرفت ... فرمانبردارم سرورم, ماشینه آتیش می گرفت ... فرمانبردارم سرورم, بی خیال ماشین می شدم ... فرمانبردارم سرورم, پرایده می شد پارس ... فرمانبردارم سرورم, پراید نمی خوام ... فرمانبردارم سرورم, به هیچ چیز فکر نمی کردم ... فرمانبردارم سرورم, بابا بی خیال تو فکر پرایدی ... فرمانبردارم سرورم, از بس با این غوله بازی کردیم و دورش دادیم که سرش گیج رفت و در حالی که چشماش داشت سیاهی می رفت هی میگفت فرمانبردارم سرورم ... فرمانبردارم سرورم ... فرمانبردارم سرورم, دست آخرم پرایدها رو یکی یکی به سه بانویی داد که فاصله ای با من نداشتند, من هم عصبانی شدم و چند تا ناسزا نثارش کردم که چرا این کارو با من کردی, در حالی که کم کم داشت سر حال می اومد گفت تقصیر خودته, اگه اینقدر منو بازی نمیدادی یکیش حتما به تو میرسید, باز هم چند تا بد و بیراه بهش گفتم و دستور دادم با یک ضرب الاجلی خسارت رو جبران کنه, باز گفت فرمانبردارم سرورم.