سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: اهسته برانيد
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2
287
پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ….

پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت :
” اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . ”
” برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ”

مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت … برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ….
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند ….
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند. مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد .هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد .
هر روز مردی گو‍ژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت: هر کار پلیدی... که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟
بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .
مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود
در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت: مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم . در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .
به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
==========================================
هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد
جیزی را که نمی توانی بدست بیا وری فراموش کن
و چیزی رو که نمی توانی فراموش کنی بدست بیاور.
(12-03-2011 04:32 PM)3ObHaN نوشته شده توسط: [ -> ]جیزی را که نمی توانی بدست بیا وری فراموش کن
و چیزی رو که نمی توانی فراموش کنی بدست بیاور.

من دقیقن تو یه مسئله ای گیر کردم و نه می تونم فراموشش کنم و نه می تونم بدست بیارمش.موندم چیکا رکنم.
(12-03-2011 04:55 PM)atreeeshgh نوشته شده توسط: [ -> ]
(12-03-2011 04:32 PM)3ObHaN نوشته شده توسط: [ -> ]جیزی را که نمی توانی بدست بیا وری فراموش کن
و چیزی رو که نمی توانی فراموش کنی بدست بیاور.

من دقیقن تو یه مسئله ای گیر کردم و نه می تونم فراموشش کنم و نه می تونم بدست بیارمش.موندم چیکا رکنم.

مشكل شنا خيلي حاده !‌ اميدي نيست متاسفانه Big Grin
شوخي كردم
اگه نميتوني فراموشش كني بدستش مياري خود به خود ! فراموش نكردن به نظرم همون تجسم خلاقه !‌
سبحان جان عالی بود.ممنون.خوب الحمدلله که خوب و سرحال هستی.سعی کن در کار بیزنس موفقیت زیادی کسب کنی.موفقتر باشی.
گاهی اوقات برای بدست آوردن چیزی که می خوای منع ای وجود داره، منع اخلاقی،قانونی و یا حتی قوانین شخصی
مهدی جان کاملا می دونم که چقدر سخته اما باید پذیرفت شاید نشه فراموش کرد قابل درکه اما میشه شرایط رو پذیرفت .البته می دونم که سخته ولی تنها راهه.
توی جاده ای که برای رسیدن به هدف طی می کنیم اگر تند بریم یکی اینکه زیبایی توی راه رو از دست می دیم دوم اینکه ممکنه یه حادثه ای برامون پیش بیاد که به خاطر عجلمون بوده. خیلی هم یواش بریم زمان رو از دست می دیم .
(12-03-2011 08:31 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]سبحان جان عالی بود.ممنون.خوب الحمدلله که خوب و سرحال هستی.سعی کن در کار بیزنس موفقیت زیادی کسب کنی.موفقتر باشی.

ممنون ، خوب خوب سرحال سرحال و تلنگ شما دوستان !‌
اولين ميلياردر جوان سايت خودم هستم ، قول ميدم Wink
به نظر من يه جايي بايد سريع برونيم و يه جاهايي هم اهسته
مثلا براي ارائه طرحو business plan و ارائه راه حل و تصميم گيري اهسته و با تفكر ولي براي اجرا بايد سريع عمل كنيم بقول اقاي قربانيان ما تمام كننده ي خوبي نيستيم
صفحه ها: 1 2
لینک مرجع