سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: اتصال به روح های بزرگ
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
(01-10-2015 04:22 PM)MARYAR نوشته شده توسط: [ -> ]رها جان بسیار عالی ست
سپاسگذار از تایمی که برای گذاشتن این متن از کتاب می گذارید بسیار عالی ست.
انشاله خداوند پدرت را قرین رحمت گرداند.

maryarعزیز ممنون از توجه شما که باعث افزایش شوق وانگیزه درمن میشه. من هم برای پدرم وهمه رفته ها آرزوی آرامش روح دارم.
پیروزی..........................سیسرو

شش خطای انسان
خطای شماره1: منافع انسان با پایمال کردن حقوق دیگران حاصل می شود.
2: نگرانی ازبابت اموری که قابل اصلاح ویا تغییر نیست.
3: اصرار بر ناممکن دانستن کاری که آن را از حیطه توانایی خود خارج می دانیم.
4: اجتناب از بی توجهی به چیزهای جزیی وبی اهمیت.
5: سستی در زمینه پرورش ذهن وعادت نکردن به مطالعه وخواندن.
6: تلاش به وادارکردن دیگران برای پیروی ازباورها وشیوه زندگی ما. مارکوس تولیوس سیسرو

سیسرو سیاستمداروادیب وبزرگترین ناطق وفیلسوف رم بود،آخرین سال های جمهوری رم اغلب عصرسیسرو نامیده می شود.او یکبار پدر کشورش لقب گرفت.

خطای شماره یک
بسیارندافرادی که تصور می کنند با خرده گیری وعیبجویی ازدیگران ازمقام وموقعیت بهتری بهره مند می شوند. شمابرای داشتن بلندترین ساختمان شهر دو راه پیش رو دارید. یکی اینکه راه بیافتید وهرساختمانی را که بلندتر ازساختمان خود مشاهده کردید تخریب کنید. اما این راه بندرت ممکن است برای مدتی طولانی موثر واقع شود. زیرا صاحبان آن ساختمان ها سرانجام واکنش نشان می دهند وبا شمابرخوردمی کنند. و روش دوم آن است که همت به خرج دهید برروی ساختمان خود کارکنید وآن را بلندتراز ساختمان های دیگر بسازید،این منطق درباره حیات سیاسی ،اقتصادی وفردی ما نیز صدق می کند.

خطای شماره دو
به گفته استادمن«در درجه نخست،نگرانی ازبابت چیزی که برآن کنترل نداری،بی معناست. زیرا اگر تحت کنترل تو نیست،نگرانی درباره آن تفاوتی را ایجاد نمی کند. در درجه دوم،نگرانی درباره چیزی که تحت کنترل وسیطره توست نیز معقول نیست زیرا می توانی با اختیاری که داری برروی آن تآثیرگذاری وآن را درجهت نقطه نظرهای خود هدایت کنی. بنابراین خواه برروی کاری ویا چیزی کنترل داشته باشی وخواه نه، نگرانی خطایی بزرگ وبی معناست.»

خطای شماره سه
بسیارند افرادی که تحت تآثیر بدبینی شتاب زده به این نتیجه می رسند که چون ازعهده انجام کاری برنمی آیند،آن کارشدنی نیست. همچنین کم نیستند افرادی که فرشتگان،تناسخ،سفربه کهکشانها،نورهای وحی..ماشینهای زمان وغیره راتنها بخاطر عدم درک این نقطه نظرها ناممکن می شمرند و رد می کنند.درشگفتم که چندنفر درعصر سیسرو می توانستند وجود انواع تلفن،فاکس،کامپیوتر،اتومبیل..گام برداشتن برروی ماه وغیره را که ازنظر ما کاملاً عادی است،پیش بینی کنند. «هیچکس آنقدر نمی داند که بدبین شود»



خطای شماره4
بسیاری ازما درمبالغه موضوع های کوچک وپیش پا افتاده به راستی ماهر وکارکشته ایم. نیروی ارزشمند وجودمان را آزاد می گذاریم تا درباره تصور دیگران نسبت به ما صرف شود.نگران عناوین وصورت ظاهر خودهستیم. بسیاری ازما درمحدوده زندگی شخصی مان معتقدیم که نمی توانیم درباره مسائل عمده وکلیدی تفاوتی پدیدآوریم. به همین دلیل در بازی های منیت تباهی آفرین شرکت می کنیم و درگردابی از موضوع های بی اهمیت و پیش پا افتاده غوطه ور می شویم.

خطای شماره5
اغلب ما تصور می کنیم که پس از پیان درس ومدرسه ورشد وتوسعه ذهن ما به اتمام می رسد.به مجرد اینکه مدرک موردنظر به ما اعطا می شود،نیاز به مطالعه وپالایش ذهن و روان را فراموش می کنیم.
غوطه ور شدن دردریای بی کران ادبیات و نوشته های پرمایه،زندگی مان را ازغنای روحی ومعنوی سرشار می کند وسبب می شود که تجربه های زندگی درتمام زمینه ها عمیق تر وغنی ترشود. مطالعه برحسب علاقه وانتخاب خود موجب انبساط خاطر و دلگرمی سراسروجودتان می شود.

خطای شماره6
هیچکس مایل نیست به اوگفته شود چه کارکند ویا چگونه زندگی کند.یکی از ویژگی های شخصیت های سالم آن است که تمایلی به کنترل دیگران ندارند.
ولتر:"بیاموز که باغ خودت را بکاری.". اگر دیگران قصد دارندکلم بکارند،شمامی توانید ذرت را انتخاب کنید.درحالی که مااغلب میل داریم دروضعیت زندگی دیگران موشکافی کرده وباسماجت وادارشان کنیم که چون ما بیاندیشند وباورکنند ماننداغلب مسئولان دولت.

_ اوضاع وشرایط زندگی خود وچگونگی پیشرفت وتوسعه آن راکانون توجه قراردهید. خود را درحال خرده گیری ازدیگران غافلگیر و بی درنگ از ادامه آن جلوگیری کنید. هرچه بیشتراز تخریب ساختمان های دیگران آگاهی یابید،زودتر به احداث بلندترین ساختمان شهراقدام خواهیدکرد.
_ وقتی اضطراب سروپای وجودتان را فراگرفته ازخودبپرسید :«آیا برای رفع این مسآله وتنگنا کاری ازدست من برمی آید؟ اگرپاسخ منفی است، این وضعیت را رها کرده وبه حال خود واگذارش کنید واگر کاری ازدست تان ساخته است،تغییرمسیربدهید ودرجهت رفع آن تلاش کنید. بهرحال پاسخ به پرسش فوق عادت نگرانی را ازوجودتان دفع خواهدکرد.
_ وقتی با مسئله ای که حل آن امکان پذیر به نظرنمی رسد روبه رو می شوید،به خود یادآور شوید که حل وفصل آن درگرو یک واکنش مناسب است. اگرنمی توانید راه حل راببینید، باتحقیق و کندوکاو فردی را که کلید این قفل بسته را دراختیار دارد پیدا کنید. کلمه"غیرممکن" را از واژه نامه شخصی خود حذف کنید.
_بعنوان یک تکلیف بررسی کنید وببینید که بزرگترین مشکلی که همه ما باآن روبه رو هستیم چیست؟ هنگام انجام کارهای بزرگ بعضی از رفتارهای ناشی از خودبینی تان را مهارکنید. همچنین به خود گوشزدکنید که همکاری شما، هرچندکوچک وناچیز،می تواند به حل وفصل مسایل اجتماعی کمک کند.
_ اوقاتی از هرروز را به خواندن کتاب های معنوی اختصاص دهید.دراوقات فراغت ویادرحال رانندگی به نوارهایی دراین زمینه گوش کنید. حضور درسمینارها ویا گردهمایی را که با موضوع های مختلف به رشد ذهن وبهره وری فردی شما کمک می کند به صورت یک عادت درآورید.
_ باغ خود را پرورش دهید وهرگونه تمایل برای ارزیابی و داوری را درباره این که دیگران ازباغ خود چگونه مراقبت می کنند دروجودتان بکشید. هنگام اظهارنظر درباره اینکه دیگران چگونه باید زندگی کنند خود را مچ گیری کنید واز شر اندیشه هایی که شمارا برمی انگیزد تا درکار و زندگی دیگران مداخله کنید رها شوید. خود را مشغول نگه دارید و درطرح ها واهداف زندگی خود چنان غوطه ور شوید، کع بخاطر مشغله فراوان مجال اعمال نفوذ درافکارواعمال دیگران را نداشته باشید.

سیسرو،سیاستمدار،سخنران،نویسنده وفیلسوف بزرگ عهد باستان رم درسهای مهم و ارزنده ای را دراختیار همه ما می گذارد. خطاهایی راکه بشر درطول قرون واعصار مرتکب شده تکرار نکنید. اکنون باخود پیمان ببندید که بتدریج آن ها را ازقلمرو زندگی خود بیرون رانید.
عمل/انجام...........................مادرترزا

باید کمترسخن گفت؛ازپند وموعظه کاری ساخته نیست؛پس چه بایدکرد؟ جارویی بردارید وخانه یکنفر را تمیز ونظیف کنید. این به اندازه کافی گویاست. مادر ترزا

راهبه ای درشهرکلکته که نخست درمقام معلم تاریخ وجغرافیا خدمت کرد وسپس صومعه را ترک وبه یاری فقرا ودردمندان این خطه پرداخت و با آنان زندگی کرد. او و دستیارانش در سال1950 انجمن های خیریه را پایه گذاری کردند.

عمل مؤثرترین شیوه برای آموختن است و نه پندوموعظه.اغلب اوقات زیادی را به پندوموعظه اختصاص می دهیم.درباره نکته های قابل اعتراض،یآس و ناامیدی خود را ابراز می داریم؛دشنام و لعن ونفرین رد و بدل می کنیم. غافل ازاینکه اینگونه برخورد به ارزش کلام وشخصیت مان آسیب می رساند وباعوارض نامطلوب مواجه مان می سازد.
گرچه ممکن است ارتباطات کلامی وغیرکلامی دربعضی سطوح کلید ومفتاح روابط مؤثر باشد. بااین وصف،اغلب مشاهده می شود که هرچه کلمه ها بیشتر مبادله شوند موفقیت کمتری دراین زمینه به دست می آید.
رفتار ونه سخنوری،مناسب ترین شیوه روابط با دیگران بشمار می آید. روزی همسرم مارسلین ویکی از دخترانم پرنده کوچکی را که از لانه اش بیرون افتاده بود پیدا کردند. مارسلین باوجود گرفتاریهایش بخاطر رسیدگی به امور خانواده، این پرنده را درجعبه کفشی گذاشت،نیمی ازمسافت دور جزیره را با اتومبیل پیمود وباصرف بیش ازچهارساعت پرنده کوچک را درمکانی مناسب پناه داد. دراینجا او بجای اینکه تنها باحرکت لب وزبان مهرومحبت به تمام موجودات را توصیه کند، باحرکت دست وپا وصرف وقت وتحمل سختی این پیام را منتقل کرد. من وبچه ها درآن روز عشق به تمام موجودات راعملاً مشاهده کردیم، واین درس ازهرسخنرانی دلنشین و پرجاذبه ای برای ما مؤثرتر بود.(دوصدگفته چون نیم کردارنیست)
درصورت عدم رعایت اصول وقواعداساسی وهماهنگی های لازم توسط بچه ها،امتیازات آن ها را قطع کنید و دراین راه راسخ واستوار باشید. واکنش عملی درقبال کارهای ناپسند وغیراصولی بمعنای ستمگری نیست. شاید این تنها راه تغییروتحول باشد. کلمه های شما،هرچند مهم واساسی،هرگاه باعمل دنبال نشوند،به باد فراموشی سپرده می شوند.
مردان عمل؛ افرادی که در زندگی تفاوت می آفرینند وبیشترین تحسین را بسوی خود جلب می کنند،بظاهر همگی ازاین حکمت دیرینه پیروی می کنند:"صدای اعمال وکردارتو آنقدر بلند است که نمی توانم آنچه می گویی بشنوم." مردعمل باشید. درفرآیند عمل به دیگران درس می آموزید وهدف های خود را بیشتر جامه عمل می پوشانید. درحالی که تمام واژه های یک فرهنگ لغت چنین تآثیری ندارند.

_ ازیادنبرید که این شما هستید که به مردم می آموزید چگونه باشما رفتارکنند.ازخود بپرسیدکه آیا رفتار نامناسب شما موجب بدرفتاری دیگران نشده است.

_ وقتی حس می کنید که سخنانتان دیگر اثربخش نیست وبه گفت وشنودهای خسته کننده وبی نتیجه منجر شده است،ازکلام به اقدام تغییر مسیر داده وخلاقیت وتحول را برگزینید. راه های عملی را که می تواند نقطه نظرهای شمارا به دیگران منتقل کند به روی کاغذ بیاورید ودربرابر وسوسه ای که شمارا به بازی با کلمات برمی انگیزد مقاومت کنید.

_ شرایطی را فراهم کنید که اعضای خانواده تان،بخصوص بچه ها، زندگی شمارا براساس فلسفه عمل مشاهده کنند. به این ترتیب،آنان بدون توجه به نقطه نظرها وحتی شعارهایی که ممکن است دراین خصوص داشته باشند،بخاطراینکه اهل عمل هستید بشما احترام می گذارند.اگر درسطح مباحثه و دفاع از نقطه نظرهایتان استوار باشید وباعزم راسخ فلسفه زندگیتان رابه نمایش گذارید، به ارزش واهمیت اقدام نسبت به کلام واقف خواهید شد.
دعا..........................فرانسیس مقدس

خدایا مرا وسیله ای نیرومند برای بسط وتوسعه صلح وآرامش قرارده. خدایا یاریم کن تا:
_ در دل های سرشار از کینه وخصومت بذرعشق ومحبت بیافشانم.
_ دردل های افراد ستم دیده،عفو وبخشش.
_ در دل های آکنده از تردید،ایمان.
_ دردل های سرشار از ناامیدی،امید.
_ دردل های مملو ازظلمت،روشنایی.
_ دردل های سرشار ازغم واندوهگ،شادمانی.
اوه خدای من، کمکم کن تا:
_ همانگونه که به فکرتسلی غم ودرد خودهستم،در راه تسکین اندوه دیگران بکوشم؛
_ به همان اندازه که دراندیشه تفهیم نقطه نظرهایم هستم،به فهمیدن سخنان دیگران توجه کنم.
_ چراکه آنچه دریافت می کنیم،ناشی از ایثار است؛
_ باعفو وبخشش،مشمول عفو وبخشش می گردیم؛
_ بامرگ حیات نفسانی،درحیات ابدی متولد می شویم. فرانسیس مقدس
فرانسیس مقدس که یک ایتالیایی بود شاخه فرانسیسکان راهبان را پایه گذاری کرد.او مذهب را درچارچوب سروروشادمانی وعشق به طبیعت مشاهده کرد وتمام موجودات زنده را خواهران وبرادران خود خواند.

من دوست دارم این دعا را دردل زمزمه کنم وگاه آن را باصدای بلند بخوانم. زیرا نیک می دانم معنا ومفهوم این نیایش همانند تابش نور، ابرهای تیره افکاربد را می زداید ومرا به غنای فکری ومعنوی می رساند.
به اعتقاد بسیاری ازمردم،دعا یعنی بزرگواری خدا را بستائیم واز او التماس کنیم که دست نوازش برسرمان بکشد و ازگنجینه بیکرانه کائنات،خواسته مان را به ما عطاکند. ترزای مقدس دعا را به طرزی کاملاًمتفاوت توصیف می کند. او به ما توصیه می کند:" تمام دعاهایتان را همسو وهماهنگ با خواست ومشیت الهی بخوانید." واین به طور دقیق همان چیزی است که دعای فرانسیس مقدس نیز به آن تآکید دارد. دراین دعا به جای طلبیدن خواسته ویا تقاضا ازخدا،آرزو می کنیم که ابزاری دردست او باشیم. این نگرش که نخستین گام بسوی روشن بینی ومشاهده روح هستی درهمه چیز وهمه کس است،یک تحول بنیادین برای بسیاری ازما بشمارمی آید.
به تجربه دریافته ایم،بسیاری ازنعمت هایی راکه تاکنون درفکرش نبودیم ویا تقاضایش نکردیم تاچه اندازه درجهت وصلاح مابوده است.شکسپیر یکبارگفت:" ما بخاطر بی خبری از شیوه کارعالم،اغلب چیزهایی را طلب می کنیم که به ضرر وزیان ماست،وکردگاریکتا به خاطر مصلحت مان ازاجابت آن سرباز می زند."
رالف والدو امرسون درباره دعا توصیف ماندگاری بدست می دهد ومن بسیارمایلم بعنوان حسن ختام این مقاله به آن اشاره کنم.وی می گوید:" دعا برای دستیابی به خواسته ویا آرزویی که بر دوگانگی طبیعت و هشیاری متکی باشد،ازپستی وحقارت سرچشمه می گیرد. به مجرداینکه انسان به طبیعت واقعی خود پی ببرد وبه واقعیت روحانی خویش واقف گردد،باخدا یکی خواهدشد وآنگاه بجای التماس واستغاثه برای دستیابی به خواسته هایش،تجلی خدارا درهمه رفتارواعمال خویش مشاهده خواهدکرد."
_ خواندن دعای فرانسیس مقدس را دربرنامه روزانه خود بگنجانید.تنها با زمزمه این کلمه ها،خود را درفضایی متفاوت حس کرده و اعمال ورفتارتان را با مفاهیم این دعا تطبیق خواهید داد.

_ هرگاه به هردلیلی خود را باکسی درحال مباحثه ومجادله یافتید،خواه او عضو خانواده،دوست ویا فردی ناآشنا باشد،پیش ازهرگونه واکنش ازخود بپرسید؛"آیا پاسخ من ازتمایلم برای اثبات نقطه نظرهایم سرچشمه می گیرد،یا نیازم به مهربانی؟"آنگاه بی توجه به اعتراض منیت وخودپرستی که شمارابه اثبات برتری تان فرامی خواند،پاسخی برمبنای مهربانی برگزینید.

_گرایش هایی راکه نسبت به زندگی دارید دقیق بنگرید ودرهر جنبه ای از زندگی تان که پیش ازاین تنفر نشان می دادید،دوستی راجایگزین کنید.بخصوص هنگامی که روزنامه می خوانید واخبار تلوزیون رامشاهده می کنید،بکوشید باافشاندن عشق بجای نفرت، بدون توجه به دشواری این کار،به جزیی از راه حل برای غلبه برخصومت تبدیل شوید وازفقر ونکبت وادبارومصیبت وبدبختی جهان بکاهید.غلبه براین تفکرقالبی محتاج جدیت است.

_ به قلب خود مراجعه کنید وصادقانه تمام افرادی راکه به نوعی اسباب تکدرخاطرتان را فراهم کرده اند به یادآورید. آنگاه هرجاکه باخشم وانزجار مواجه شدید، عفو وگذشت ایثارکنید. بخشودن،سنگ زیربنای بیداری الهی است وهمان چیزی است که فرانسیس مقدس دراین دعا درباره آن سخن می گوید.
قدرت ذهن..........................سر ادوارد دایر


ذهن من فرمانروای وجودم است
ذهن من مقر ومرکز فرماندهی وجودم است؛ که ازطریق آن شادی وسرور کنونی را یافته ام. این شادمانی ازسایر موهبت هایی که جهان به من عطا کرده برتر است، اما وقتی سهم بیشتری ازآن را می طلبم، ذهنم مرا ازاین آرزومندی منع می کند، هیچ ضیافت شاهانه،هیچ وسیله ذی قیمت واشرافی، هیچ نیروی پیروزآفرین،هیچ تیزهوشی که مرحمی برای تسکین دردی باشد، وهیچ چهره دلفریبی که چشم عاشق را اقناع کند، نمی تواند موجب تسلیم من شود. چراکه ذهنم همه این موهبت ها را دراختیارم می گذارد، می بینم که کسان زیادی دررنج وتعب غوطه ورند، شاهد سقوط افرادی هستم که می خواهند یک شبه ره صدساله روند، و رویدادهای ناگواری که امنیت مارا تهدید می کنند. شاهد کسانی ام که ازکار سنگین وطاقت فرسا کمر خم کرده وافرادی که مدام درترس وهراسند، ذهن من هرگز این نگرانی ها را دربرندارد. باقناعت زندگی می کنم وبیش ازآنچه بتوانم زندگی ام را باآن سرکنم نمی طلبم. هرگز زیر بارمنت کسی نمی روم. نگاه کن، ذهنم کمبودها وکاستی هایم رابرطرف خواهم کرد. بنابراین من همانند یک شاه پیروز، ازآنچه که ذهنم برایم تدارک دیده خرسندم. بعضی ها عطش پول پرستی دارند وبرخی دیگر تشنه قدرت اند. گرچه دارایی ام اندک است اما درطلب مال بیشتر نیستم. مال ودارایی آنان زیاداست،باوجوداین حقیر وفقیرند. امامن باداشتن یک دکان کوچک غنی. آنان فقیرند،من غنی،آنان گدایی می کنند ومن ایثار، آنان باکمبوددست به گریبان اند ومن با قناعت خرسند. آنان باغم واندوه تحلیل می روند ومن چالاک وبانشاط زندگی می کنم. به ضرر وزیان دیگران لبخند نمی زنم؛وبر دستاورد دیگران حسادت نمی ورزم. گرچه ذهنم نمی تواند امواج عال هستی را بچرخاند. باوجود این موقعیت من همچنان پابرجاست؛ازهیچ دشمنی بیم ندارم وبه هیچ دوستی تملق نمی گویم. از زندگی نفرت ندارم وازپایانش نیز ترسی به دل راه نمی دهم. بعضی افراد شادی شان را با لذایذ زندگی می سنجند وعقل وخردشان را بامیزان خشم وغضب. مال وثروت تنها نقطه اتکای آن هاست؛ و مکروحیله پنهان،تنها ابزارشان. اما تنها لذت وسرور من،حفظ آرامش ذهن است. تندرستی وآرامش ثروت من است. آگاهی ام وسیله دفاعی ام را برمی گزیند. درصددنیستم که با پرداخت رشوه دل کسی را بدست آورم. و با مکروحیله دچار خطا شوم. چون اینگونه زندگی می کنم،اینگونه هم خواهم مرد. بادا که همه ابنای بشر چنین باشند. سر ادوارد دایر
سرادوارد دایر،شاعر انگلیسی دوران الیزابت است که بخاطر سرودن غزل فوق شهرت فراوان یافت.

یقین بدانید که علاقه من به این شعر خاص بخاطر تشابه نام من باشاعر نیست،تاکنون هزاران نسخه ازاین شعر ازسراسر دنیا به من باشاعر نیست.گرچه عنوان غزل فوق باموضوع کتاب های من انطباق دارد،درعین حال تصور نمی کنم که من و ادوارددایر به لحاظ بیولوژیکی بهم مرتبط باشیم.
آیا تابحال به این نکته اندیشیده اید که ذهنتان چه بخش حیرت آوری ازوجود شماست؟ ذهن دیدنی ولمس کردنی نیست، ازماده ای ساخته نشده وحدوکرانه ای ندارد ونمی توان در زمان وفضا جایگاهی برایش قایل شد؛اما پیوسته باشماست وتقریباً درباره همه چیز شما را راهنمایی وهدایت می کند.آری ذهن قلمرو وجودتان است،شماوتنها شما می توانید برای آفرینش سرور وشادمانی درهرموقعیتی از آن سود ببرید.
ذهن شما مایل وقادر است که زندگی تان راسرشار ازآرامش وآسایش کند. می توانید بایک تصمیم برای تغییرذهن، زندگی را از نو آغاز کنید وبا مراجعه به آن قلمرو درونی بجای احساس کمبود ونیاز،ایثار وبخشش را به همه جنبه های زندگی تان بیامیزید. شما در ذهن تان همیشه ازاین آزادی برخوردارید که درصلح وآرامش غوطه ورشوید.
برای اینکه مولکول های جسم تان برای شما تندرستی به ارمغان آورند،ضرورت دارد که فارغ ازاحساس نیاز به برتری،تملک گرایی،سلطه جویی،جانفشانی برای کسب لذایذ دنیوی را از سراچه دل بیرون رانید وتوجه خود را به صلح وآرامش معطوف سازید. تعادل فشارخون،جلوگیری از زخم معده،تقویت نظام دفاعی،کاهش حساسیت بدن به انواع بیماریهای شایع،جملگی محصول انتخاب یک اندیشه است.

_ با تمرین وممارست ازخودخوری و رفتارهای مخرب و یادآوری صحنه های ناخوشایند بگریزید. ازخود بپرسید که چرا بجای استفاده ازذهن درجهت آرامش وآسایش،به خود اجازه می دهید که ناراحت و دلگیر شوید.خودتان را دربحبوحه خشم و رنجیدگی غافلگیر کرده و طرز تلقی تان را تغییر دهید.

_ چندلحظه درباره ساختار حیرت انگیز ذهنتان وکارهایی که می تواند برایتان انجام دهد بیندیشید. به این نکته توجه کنید که ذهن تان به بیکرانی ازعقل و درایت اتصال دارد و از ورود افکاری که ممکن است شفافیت فضای مقدس ذهن تان رابرهم بزند و آلوده اش کند جلوگیری کنید.

_ بطور مداوم این نکته را به خود یادآورشوید که هیچ چیز وهیچکس خارج از وجودتان نمی تواند بدون رضایت شما دلگیرتان کند. فراموش نکنید که موقعیت کنونی تان محصول تمام تصمیم هایی است که تاکنون در ذهن فرآیند کرده اید. اکنون شما هم مانند سرادوارد دایر می دانیدکه:"ذهن من فرمانروای وجودم است."

_ نتیجه گیری این شاعر را درلوح خاطرتان ثبت کنید:" بنابراین چون اینگونه زندگی می کنم،اینگونه هم خواهم مرد."
طبیعت................................ویلیام وردزورث


توبه طورقطع بلبل هستی
شنیدم که کبوتری خانگی می خواند یا می گفت حکایت آشیانه اش را درهمین امروز صدایش درمیان درختان ناپدید می شد. اما دوباره با نسیمی بازمی گشت مدام می خواند ونغمه سر می داد بازبان بی زبانی عشق کسی را جستجو می کرد باهماهنگی کامل سرودعشق می خواند نرم وآهسته آغاز می کرد وهرگز به پایان نمی برد از ایمان جدی وشوروشعف باطنی این همان سرود بود؛سرودی برای من ویلیام وردزورث

ویلیام وردزوزث شاعر انگلیسی که بدون توجه به طبقه بندی های اجتماعی عشق خود به طبیعت واحترام به بشریت را درقالب شعر مطرح کرد.

درس اوبرای همه ما این است که طبیعت درمان است. اوقاتی را درحیاط کوچک خانه خود و یایک پارک عمومی سپری کنید. شما تجلی تابناک طبیعت هستید؛حضور درطبیعت به شما امکان می دهد که با نیروی نامتناهی یکی شوید ومانند شعرای زیادی که پیش از شما می زیستند نغمه ها ومناظر طبیعت را با تمام وجود حس کنید. شما نیز می توانید با رهایی از جوش وخروش دنیای فیزیکی اجازه دهیدکه :" کبوتری خانگی بخواند وبگوید؛حکایت آشیانه اش را همین امروز." بواقع طبیعت وتمام صداها ومناظرش کلید هر تنگنا و مفتاح تمام مسائل است. آغوش طبیعت پیوندی بین روح شما ونیروی خلاقانه ابدی خدا است.

آری،شما نیز جزیی ازاین کائنات هستید. میل وخواهش تان برای خلوت گزینی،آزادزیستن،به ذات خویش پیوستن،ازشهود والهام پیروی کردن،سرودخواندن،همانند رودخانه ها جاری شدن،جملگی غریزه های طبیعی اند که اغلب با بی توجهی شما رو به رو می شوند.
راستی چگونه گوش ها وچشمان متمرکز برمظاهر طبیعت را ازدست دادید؟چگونه وجد وشعف حضور درطبیعت را ازخاطر زدودید؟ اینک وقت آن فرا رسیده به مقام ومکانی که وردزورث آن را توصیف می کند بازگردید: درختان ونسیم؛صدای کبوتر که بازبان بی زبانی عشق کسی را طلب می کند. این نکته ها درقافیه بندی شاعر نگنجیده است.
مگرنه اینکه بسیاری ازنویسندگان وشعرای بلندآوازه ما، طبیعت را مرکز ومنبع ذوق هنری خود می پنداشتند.انسان در دل طبیعت تمام داوری ها و ادعاهای پوچ و توخالی خود را رها می کند؛زیرا طبیعت با داوری میانه ای ندارد.
شعرکوچک وردزورث که چیزی فراتر از مشاهده یک پرنده درطبیعت است به ما توصیه می کند که برای رهایی از دغدغه امور جزئی وبی اهمیت که گاه به جنونمان می کشاند ضرورت دارد که لحظاتی باریتم وآهنگ نواها ومناظر طبیعت همسو شویم. به راستی همه آن ها برای ما می خوانند.

_ هرروز،و درصورت عدم امکان،هرهفته با پیروی ازیک برنامه زمان بندی شده با پاهای برهنه برروی چمن وسبزه زاری قدم بزنید،ویا درطبیعت غوطه ورشوید ودرطول این مدت فقط گوش کنید.کارو وظیفه و تکلیف را کنار بگذارید.تنها به صدای طبیعت گوش فرا دهید و تکامل آن را شاهد باشید.

_ واکنش های خود را درقبال طبیعت به صورت مقاله و یا شعر بنویسید.اصول دستورزبان ویا قافیه را دراین زمینه فراموش کنید. یکی از دوستان من باحضور درطبیعت برطبق برنامه ای معین تجربه اش را اینگونه بیان می کند:"ازگمراهی تا خیر وسعادت"گرچه این عبارت از دوکلمه ساده تشکیل می شود اما معنی ومفهومی عظیم وگسترده دارد. شما نیز مانند وردزورث می توانید هنگام غوطه ور شدن درطبیعت،مشاهدات خود را ثبت کنید وتاحد ممکن آن را به زیب شعر درآورید.

_ درتعطیلات بعدی خود،برای حضور درطبیعت وقت بیشتری قائل شوید،پیاده ویا با اسب به کوهستان ها بروید.قایق سواری و اسکی بازی کنید و درطبیعت چادر بزنید. این تجربه های شادی آفرین همان خیروسعادتی را که خواستارش هستید به شما ارزانی می کند.

_ شبی را به اتفاق اعضای خانواده تان،بخصوص بچه ها در فضای باز بخوابید؛حتی خوابیدن در چادری درحیاط خانه تان کفایت می کند. آنگاه به شور وهیجان آنان بخاطر حضور درطبیعت توجه کنید. چنانچه به طبیعت خود نقش مؤثرتر وپرشورتری واگذار کنید،بطوردقیق می توانید این شور وهیجان را به تمام جنبه های زندگی تان تسری دهید.
داوری............................رالف والدو امرسون

حکایت..کوه وسنجاب باهم نزاع می کردند کوه به سنجاب گفت:"تو یک کوچولوی مغرورهستی" سنجاب پاسخ داد:"تردیدی نیست که تو خیلی بزرگی،همه چیز باید گردهم آیند تا این فضارابسازند اما فکر نمیکنم که مقام وموقعیت من مایه شرمندگی ام باشد البته من به بزرگی تو نیستم اما تو هم به کوچکی من نیستی وحتی نصف چابکی و سرزندگی مرا نداری انکارنمی کنم که تو می توانی یک ردپای زیبای سنجاب بسازی اما بدان که استعدادها متفاوت است؛همه چیز خوب وکامل وتمام عیارآفریده شده وآنچه هست واجب وضروری است. اگر من نمی توانم جنگل ها را برروی پشت خود حمل کنم توهم نمی توانی یک فندوق را بشکنی." رالف والدو امرسون
امرسون درنزدمن مقام وموقعیت خاصی دارد به همین دلیل اوتنها شخصیت برجسته ای است که تصمیم گرفتم دومقاله از وی دراین مجموعه بگنجانم؛یکی از میان اشعارش و دومی ازمیان مقاله های بسیار ارزنده اش.امرسون بنیان گذار سنت تعالی جویان آمریکاست. فلسفه اش به روح نافذ وفراگیر عالم هستی وحضورخدا درهمه جا تآکید دارد ومقاله شعرگونه"حکایت" که به ظاهر نزاع کوه وسنجاب است این نظریه را توصیف می کند.
امرسون دراین شعر به ما خاطرنشان می کند که هرمخلوقی بدون توجه به شکل وقیافه واندازه وقابلیت حرکتش دارای ذات وجوهره الهی است ومستقل ازسایر مخلوقات بافرصت های خاص و بی همتایی که به او عطاشده سرنوشت خود را متجلی می کند.
داستان زیرنیز بی شباهت به ماجرای کوه وسنجاب نیست.
میمون به درخت گفت:"منظورت این است که تو درهمه عمر دریک جا می مانی وازآن نقطه تکان نمی خوری. من ازاین قضیه سردر نمی آورم." درخت به میمون گفت:"مقصود تو این است که باصرف نیروی فراوان درتمام روز ازاین جا به آنجا می پری. من هم این نکته را درک نمی کنم."
نیساراگاداتا مهاراج بانقل این داستان به مریدش تفهیم کرد که تعیین هویت براساس جسم مانع ازآن می شود که وجود راستین خود رابشناسیم.قضاوت درمورد دیگران درست مانند گفتگوی میمون ودرخت که می کوشیدند یکدیگر را برمبنای معیارهای ویژه خود درک کنند،امری نامعقول است.
ماجرای میمونی که باآ« درخت سخن می گفت وداستان سنجابی که باکوه گفتگو می کرد دروضعیت من وشما نیز مصداق داردو میمون وسنجاب دربرابر کوه ودرخت بی حرکت وبی صدا به این سو وآن سو می جهند وتوانایی خود را دراین زمینه به رخ آن ها می کشند،غافل از اینکه این بی تحرکی وبی صدایی شکل دیگری ازهمان نیروی حیات است.

_ ازقضاوت درباره اهمیت یا ارزش دیگران براساس آنچه شما آن را طبیعی و عادی به شمار می آورید اجتناب کنید. درهرچیز وهرکس نشانه های خدا را ببینید. بدانید که هیچکس درقلمرو نامریی روح ازدیگران برتر نیست وکالبدخاکی ما دراشکال،اندازه ها وشرایط مختلف ظاهرمی شود.

_ نبوغ را درهرچیز وهرکس ببینید.همانگونه که کوه باوجود حمل جنگل درپشت خود نمی تواند فندوقی را بشکند،هرمخلوق دیگرهم ضمن برخورداری از تکامل خاص خودش ازبعضی کارها عاجز است.بجای اینکه تحت تآثیر جمال ظاهری گمراه شوید،برای یافتن خصائل ویژه هرچیز وهرکس کوشش به خرج دهید.

_ ازعقل وخرد نهفته دراین عبارت پیروی کنید:" من خیلی چیزهارا درک نمی کنم واین وضعیت را دوست دارم."

_ ازقیاس و داوری درباره دیگران براساس معیارهای متداول دست بشویید.بینایی غالب مردم نباید موجب بی توجهی به افراد نابینا شود. اجتماعی بودن غالب مردم به مفهوم کم ارزشی افراد کمرو وگوشه گیر نیست.
قدرشناسی............................دوروتی پارکر


درباره زن بودن....چرا وقتی در رم هستم بازگشت به میهنم را انتظار می کشم، اما وقتی در سرزمین بومی خود به سر می برم روح من شیفته وشیدای حضور در ایتالیاست؟
وچرا،عشق من،سرورم،وقتی با توهستم، به شدت خسته و بی حوصله ام، اما وقتی برمی خیزی و ترکم می کنی، برای دیدار مجدد تو،باتمام وجود فریاد می کشم. دوروتی پارکر

دوروتی پارکر،نویسنده آمریکایی داستان های کوتاه،نثر ونقد،به خاطر طبع طعنه آمیز و تند وتیزش شهرت یافت.

ازجمله رازهای بزرگ زندگی انسان آن است که هنگام برخورداری ازیک نعمت،قدرش را نمی داند و زمانی که آن موهبت را ازدست می دهد،شوق دستیابی مجددآرامش او را سلب می کند.
به راستی چرا زمان حال ما با احساس گناه و ندامت درباره گذشته،ترس و ناایمنی درمورد آینده و یا درآرزو واشتیاق حضور درمکانی دیگر تباه می شود؟ برای خروج از این تنگنا ضرورت دارد که از ناسپاسی دست بشوییم وقدرشناسی درهمه چیز را چون چراغی فراراه خود قرار دهیم.
یکی از خصوصیات افراد برجسته وشاخص آن است که این کسان با رهایی از گذشته وچشم پوشیدن ازآینده،ازتمام قدرت ذهن خود برای کام جویی ازاین لحظه وآفرینش آینده ای عظیم استفاده می کنند. هنگامی که درحضورشان،مستقیم به چشمان شما می نگرند وشما یقین دارید که ازتوجه کامل شان بهره مندید.
دریافته ام که احساس خستگی بخاطر معاشرت ومصاحبت بافردی خاص اغلب به این دلیل است که آگاهانه تصمیم گرفته ام ازحضورش ناسپاس باشم ونیروی اندیشه خود را صرف قدردانی ازفردی کنم که اکنون دراینجا حاضر نیست.به همین دلیل وقتی آن شخص مراترک می کند،روان پریشی همچنان براتمسفر ذهنی من حاکم است.هرگاه بیاموزیم که عشق ومهر را برآنچه موجوداست نثارکنیم وناسپاسی نسبت به هرچیز را از ذهن پراکنده نماییم،وضعیت ناهنجاری که شاعر بدان اشاره می کند محو وناپدید می شود.
شاید بتوان گفت توانایی کامل برای بودن درزمان حال وبیرون راندن هراندیشه برای حضور درمکانی دیگر مهم ترین مؤلفه سلامت روانی است. هنری دیوید ثارو دروصف این مقام عالی ورفیع گفت:"درمیان تمام انسان هایی که از روز ازل چشم به جهان گشوده اند تنها افرادی که لحظه های گذران زندگی را بایاد گذشته تلف نکرده اند آمرزیده وعاقبت بخیر هستند." من ضمن احترام عمیق به گفتار هنری دیویدثارو،این کلمه هارا به این عبارت اضافه می کنم: "ونیز چشم به راه آینده نیستند." امر مسلم آن است که گذشته وجود داشته است وآینده نیز وجود خواهد داشت؛اما زمان آن اکنون نیست.

_ گوش به زنگ باشید وخود را درحال آرزوکردن برای حضور در مکانی دیگر غافلگیرکنید؛وآنگاه ضمن سپاسگزاری ازموقعیت کنونی خویش،ازتمام لحظه های حال واقعاً لذت ببرید.پس از طرح وبرنامه ریزی برای انجام کاری بطورکامل ازآن کامجویی کنید.فراموش نکنید که دلبستگی عاطفی به گذشته وآینده و عدم غوطه ورشدن درلحظه های حال یک عادت اکتسابی است وشما برای قطع وریشه کن کردن این عادت ناصواب،ازهرحیث مختارید.

_ افکار آمیخته به ناسپاسی را از ذهن بیرون رانید،به مجرد اینکه حس کردید ازچیزی ویاکسی ناخشنودید؛بکوشید فضای ذهن را از ناسپاسی تصفیه وقدردانی را بجای آن بنشانید.برای مثال وقتی حس می کنید که ازمصاحبت با فردی خسته ودلزده شده اید،در دل بگویید:"من قصد دارم این فرد را بدون توجه به اخلاق ورفتارش،برای چندلحظه دوست بدارم."این خودداری ازقضاوت،ذهن شمارا به زمان حال معطوف می کند.

_ اوقاتی را به آرامش مراقبه اختصاص دهید. البته مراقبه برای افرادی که اغلب ذهنشان به چیزی ویا فردی دوردست متمرکز است،امری دشوار است.یکی ازشیوه های مراقبه آن است که براندیشه خویش هنگام ظهور برچسب بزنید وسپس رهایش کنید. این تمرین در وهله نخست یاری تان می کند از افکار خود باخبر شوید. با انجام این تمرین که برای بسیاری از ماضروری است می توانید به لحظه حال بازگردید.

_ به جای اینکه هنگام صرف غذا به فکر نوع دسر باشید به هرلقمه ای که دردهان می گذارید به راستی توجه کنید،ازعطر و بو و مزه اش لذت ببرید وتوجه به بخش های دیگر غذا را به زمان خودش واگذارکنید.این نکته درمورد لذت جویی ازآفتاب و اوقات بیداری درطول روز و فکرنکردن به خواب واستراحت هنگام کار نیزصدق می کند. به هرحال ذات وجوهره این پیام آن است که همواره دراکنون واینجا به سرببرید. جایی دیگر برای بودن وجود ندارد.
الهام.............................پاتانجالی


هنگامی که شما ازطرحی بزرگ یا هدفی بزرگ ویا طرحی فوق العاده بارقه های الهام را دریافت می کنید
افکارتان زنجیره قیدوبند را ازهم می گسلد ذهنتان فراسوی محدودیت ها به پیش می تازد هشیاری شما درهرسو بسط وتوسعه پیدا می کند. وشما خود را درجهانی بزرگ،شگفت آور وبکر می یابید. نیروهای خفته ونهفته ،استعدادها وتوتنایی های مکتوم زنده می شوند، وشما خود را انسانی بسیار بزرگتر ازآنچه تا بحال درخواب و رؤیا جستجو می کردید خواهید یافت. پاتانجالی

پاتانجالی،مؤلف یوگا سوتراس که احتمالاً یک تاسه قرن پیش ازمیلادمسیح درهندوستان می زیست،بنیان گذار سنت مراقبه بشمار می آید. او را ریاضیدان تصوف و انیشتین دنیای بوداییان خوانده اند.
پاتانجالی به ما خاطرنشان می کند که وقتی از چیزی که فوق العاده اش می انگاریم به راستی الهام بگیریم،پدیده های فوق العاده،بخصوص درقلمرو افکارمان،یکی پس از دیگری برای ما اتفاق می افتد. وقتی که باشورواشتیاق باکاری که به شدت دوستش داریم درگیر می شویم،افکارما شروع به تغییر می کند ومحدودیت ها را به هرشکل ممکن ازخود می راند.
اگرهنوز در راه دریافت بارقه های الهام گام برنداشته اید،تردید نکنید که ازشکوفایی استعدادها و توانایی های خفته ونهفته در وجودتان که پاتانجالی ازآن سخن می گوید محروم هستید.فکر می کنم که دراینجا کلمه های"استعدادهای خفته ونهفته" مفهومی ژرف وعمیق دارد.هنگامی که خود را درمسیر مقصود غایی ونهایی خود حس می کنید نیروهای عالم هستی راکه پیش ازاین از دسترس خود خارج می یافتید به جنبش درمی آورید تا نعمت وبرکتی راکه بدان نیاز دارید برایتان فراهم سازد.رویدادهای به ظاهر تصادفی درموقعیت وزمان مناسب دست به دست هم می دهند ومسیر دسترسی به اهدافتان را صاف وهموارمی کند.برای مثال فردی راکه ضرورت داشت ببینید به موقع با او روبه رو می شوید وتلفن های لازم و راه گشا به صدا در می آیند وخلاصه قطعه های پراکنده وگمشده پازل زندگی شما،یکی پس از دیگری پیدا می شوند واین مجموعه را کامل می کنند. وقتی شما بادریافت بارقه های الهام برانگیخته می شوید،همه چیز بروفق مرادتان پیش می رود. یک ضرب المثل قدیمی ذن دراین زمینه مصداق دارد:"چنانچه شاگرد حاضر باشد،معلم در دسترس قرار می گیرد."
شما پس از مهار نفس سرکش واحساس تعهد برای برانگیخته شدن توسط الهام وشرکت درطرح فوق العاده که بطورقطع برخلاف مزایا ومنافع امیال نفسانی شماست،می دانید که چه باید بکنید.

_ فعالیت هایی که بیشترین بارقه های الهام را درحین انجام آن دریافت می کنید یادداشت کنید.اجازه ندهید که داوری های منفی سایه ای برمشاهدات شما بیفکند وسبب شود که آن ها را بی اهمیت وبی ارزش بشمار آورید. بدون توجه به اینکه این فعالیت ها بازی بابچه ها باشد یا باغبانی،وررفتن با اتومبیل،آوازخواندن ویا انجام آرامش مراقبه،کارهای سرشار ازالهام راهمانگونه که هست گزارش کنید.

_ به تحقیق وکندوکاو بپردازید وببینید که چه کسانی درجهان همه روزه ازطریق انجام این کارها زندگیشان را تآمین می کنند. کار دلخواه شما می تواند به طرحی فوق العاده تبدیل شده وهشیاری شما را درهرسو بسط و گسترش دهد. نیروها و استعدادهایی راکه به شما پیام می دهد:"شما بسیار بزرگتر از فردی که تابحال تصورمی کردید هستید."به جنبش وحرکت درآورید.

_ به ندای درونی که شمارا بسوی آن فعالیت های فوق العاده سوق می دهد گوش فرادهید. نسبت به اندرزهای داهیانه افرادی که توصیه می کنند چه باید بکنید بی توجه باشید.الهام گرفتن از درون،شاه کلید ومفتاح رمز است اگرچنین نبود جهان ازالهام تهی می شد.

_ درحال شکستن قیدوبندهای تفکرقالبی درباره خود ومقصود زندگی تان سخنان نغز وارزنده رالف والدو امرسون را به یادآورید که گفت:" یافتن نیکویی ها درهمه جا،معیارسلامت روانی انسان است." امتحان کنید وببینید که چگونه این استعدادها وتوانایی ها احیا می شوند.
کودکانه بودن..............................عیسی مسیح

مادام که همانندکودکان پاک و بی آلایش نشوید،دربهشت پذیرفته نخواهید شد. عیسی مسیح

عیسی مسیح یکی ازچهره های بزرگ مذهبی جهان است که مسیحیان برطبق روایت پیابران عهدعتیق اورا مسیح موعود نامیده اند.

برای کودک نامرئی درون که نمایانگر ابدیت است حدومرز،شکل وقیافه،آغاز وپایان،فراز ونشیب معنا ندارد.این بخش از وجود به ما امکان می دهد که وحدت مان را با کل کائنات دریابیم ونهایتاً به فردوس برین گام نهیم.
وقتی به سست شدن پلک های چشمانم،چروک شدن پوست وخاکستری شدن موی سرم می نگرم تردید نمی کنم که این پیرمرد چهره مرا به عاریه گرفته است. کودک درون من،بخش تغییرناپذیر،بی سن وابدی وجودم درباره داوری،خصومت وکینه جویی چیزی نمی داند. او را باخشم وستیز کاری نیست وبارقابت ومقایسه میانه ای ندارد. چرا؟ برای اینکه ظاهر را نمی بیند،تنها می داند که باید ازسرعشق ومهرباهرکس وهرچیز ارتباط برقرار کند.
اشتباه نشود عیسی توصیه نکرد که اعمال ورفتارکودکانه اختیارکنیم ونابالغ و بی نظم وعقب مانده باقی بمانیم. او به ما گوشزد کرد که چون کودکان به دیگران عشق بورزیم،پذیرایشان باشیم واز داوری ونصب برچسب برروی هرکس وهرچیز بپرهیزیم.
وجود این کودک پراست ووجود فرد بالغ بطور معمول تهی. حضورصلح وآرامش وعشق درکودک وبی نیازی او به قضاوت و داوری از پربودن او حکایت می کند. وجود ترس واضطراب،پیش داوری وخشونت درفرد بالغ برتهی بودن او دلالت دارد.
یکی ازخصوصیات نوابغ آن است که چون کودکان کنجکاوند.بچه ها ونوابغ،هردو بدون راه دادن فکرشکست به ذهن ویا دلنگرانی از انتقاد وملامت دیگران مشتاق اکتشاف ویافتن پدیده های بکر وگویا می باشند.به اعتقادمن درعبارت عیسی مسیح "صاف وبی آلایش" کلمه های عمده وکلیدی است. به ما گفته شده که کامل ومهربان وازهمه مهمتر ابدی باشیم.کودک درون ما پیرنمی شود ویا نمی میرد.

_ تاحد ممکن برای مشاهده کارهای بچه ها وقت بگذارید. درطول این مدت به این نکته توجه کنید که کودک درون شما نیز مایل است با آن ها بازی کند. هراکلیتوس،متفکر عهد باستان یکبارگفت:" وقتی انسان جدیت بچه هارا هنگام بازی کسب می کند،باجوهره راستین خویش به نزدیک ترین فاصله می رسد." درمسیر دسترسی به فردوس برین،تاحدممکن ازصفات وخصوصیات کودکان نظیر عشق ورزیدن،کنجکاو بودن وبازیگوشی پیروی کنید.

_ هنگامی که رفتاری جدی،سنگین وبی روح ازخود نشان می دهید،به خود یادآور شوید که کودک نامرئی درون به خمودی ورفتار نامتعادل شما توجه دارد.آیا فکر می کنید که او نیز چون شما گرفته وعبوس است؟ با این پرسش بی درنگ به این نکته پی خواهید برد که این شاهد درون که در گوشه ای به آرامی نشسته وپویش اندیشه و رفتارشما را نظاره می کندابداً نمی تواند مانند آنچه مشاهده می کند باشد. سپس باخود پیمان ببندید که از رهنمودهای او پیروی کنید.

_ در دل بگویید:"دیگر نمی گذارم که فردی پیر وکهنسال درجسم من آشیان کند." ممکن است موجودی که هرساعت وهرروز به سن وسالش اضافه می شود جسم شما را کرایه کرده باشد. درعین حال آن شاهد نامرئی و زوال ناپذیر که همه چیز را زیرنظر دارد کودک گونه،بی آلایش و با پیروی قاطع ازاین نگرش آماده است که در وقت مقرر به قلمرو بهشت برین وارد شود.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
لینک مرجع