ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
یاد و خاطره دوران مدرسه زمان کنونی: 04-25-2024, 03:45 PM |
|||||||
|
یاد و خاطره دوران مدرسه
|
12-06-2012, 09:31 PM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
یاد و خاطره دوران مدرسه
قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد.
آقای افتخاری گفت:قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون. قاسم گفت:آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم آقای افتخاری گفت:ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون ساسان گفت:آقا اجازه؟ ما هم میترسیم آقای افتخاری گفت:بچه ها! کی از قورباغه نمیترسد؟ من گفتم:آقا اجازه؟ ما نمیترسیم آقای افتخاری گفت:کیف و کتابت را بردار و زود از کلاس برو بیرون. گمان میکنم که محمود مرا لو داده باشد؛ وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟! منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
|
|||
|
12-07-2012, 03:57 PM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: یاد و خاطره دوران مدرسه
سال اول ابتدایی بود
خیلی وضعیت درسیم خراب بود املا همیشه 5 یا 6 یا 0میگرفتم. این ماجرا همینطور پیش رفت که رسید به یه روز سخت زمستونی(اوایل دی بود) من املا شده بودم 13 خیلی خوشحال بودم.درسته از معلممون کتک خورده بودم..ولی...چون بالا شده بودم خوشحال بودم. یادش بخیر یه معلم داشتیم.....خانم داروغه.اون موقع از دیدگاه من بدترین آدم روی زمین بود...ولی خدا از سر تقصیراتمون بگذره که چقدر به این بنده خدا تو دلم فحش میدادم... اون هیچ موقع نامردی نمیکرد و تا جایی که جا داشت منو میزد. کتکهای معلم رو خورده بود و اومده بودم خونه.....(نگو از قبل هماهنگ شده بوده با معلم) مادرم در رو باز کرد.ما خونه مون حیاط داشت یعنی شمالی بود...رفت تو منم اومد داخل و با خوشحالی گفتم مامان املاء13 شدم...آقا چشتون روز بد نبینه تو اون سرما کاپشن و پیراهن منو درآورد و گفت حق نداری تو خونه بیای من موندم تو حیاط و رفت تو در رو قفل کرد . همچنین در حیاط رو...نه راه پس داشتم نه راه پیش....درست 3 ساعت تو حیاط موندم و از حال رفتم...منو بردن دکتر .....و بالاخره خوب شدم.... چند روز بعد من رفتم مدرسه...اون روز دوباره خانم داروغه املاء گفت بهمون...در نهایت تعجب من 20 شدم.....همه انگشت به دهن مونده بودن....از این رو به اون رو شده بودم...بابام که اولین بیست رو دید بهم گفت اگر 73 بیست بیاری برات یه دوچرخه میخرم.....آقا ماهم خوشحال...نشستیم درسمون رو خودنیم 73 تا که هیچ حدود 100 تا 20 آورده بودم.هر روز میشستم مشمردم که چندتا 20 دارم....هی...بابامون برامون دوچرخه نخرید ولی....از اون موقع به بعد تا سال سوم راهنمایی همیشه معدلم 20 میشد....از اول دبیرستان تا سم هم معدلم دو رو بره 18 بود.... سال گذشته خانم داروغه رو به طور اتفاقی یه جا دیدم.....خیلی پیر شده بود...باهاش احوال پرسی کردم اون منو نشناخت ولی تا گفتم مهدیم گل محمدی سال 78 مدرسه آزادگان فهمید کیم....گریه ام گرفته بود نتونستم صحبت کنم...فقط شماره تلفن منزلشونو گرفتم و اومدم .... از اون موقع به بعد چند باری با مادرم به منزلشون رفتیم.... یادش بخیر............ یاد خانم میرزایی معلم دوم یاد خانم رحیمی معلم سوم و چهارم یاد آقای ستاری معلم پنجم و..... یاد همه معلمانی که در مکتبشون درس اخلاق و انسانیت رو یادگرفتیم گرامی باد... آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!
مغز ما یک دینام هزار ولتی است که شوربختانه اکثر ما به اندازه یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
یاد گذشته های نه چندان دور | mjdehghani | 13 | 2,591 |
08-03-2014 11:29 PM آخرین ارسال: mjdehghani |
|
پیشنهاد برای بازکردن مغازه کنار مدرسه | seemorgh | 14 | 7,810 |
02-19-2014 10:18 AM آخرین ارسال: seemorgh |
|
خاطره ای از زیان مالیم در جوانی و چند تجربه | nami | 22 | 4,178 |
04-22-2013 12:35 AM آخرین ارسال: حامد |
|
يك ايده يك خاطره يك لبخند يك عالمه اشك | sedaybaran | 7 | 1,904 |
04-18-2013 03:10 PM آخرین ارسال: blacknight19 |
|
بهترین خاطره انجمنی من | arsho | 19 | 2,279 |
01-07-2013 02:05 PM آخرین ارسال: M3HDI |
|
خاطره ای زیبا از دیدارم با یک جوان بزرگ | nami | 13 | 3,932 |
12-30-2012 06:09 AM آخرین ارسال: تنگسیر |
|
خاطره سفر به اصفهان | مهدی گل محمدی | 32 | 3,857 |
12-03-2012 12:55 AM آخرین ارسال: مهدی گل محمدی |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان