نظر انتقادی من در مورد قانون راز و مشکلات بزرگ آن

[صدفی]

قانون راز رو با تک تک سلولهای بدنم باور دارم

[بهداد]

جناب محمد عزیز - نوشته ی دوم شما منطقی تر به نظر میاد در نوشته ی اولتون کاری ندارم چه چیزایی رو نقض کردید اما فوق العاده وجود و سخنان شخص خودتون رو نقض میکردید . تنها کسی که بطور جدی تمرکز روی مباحث جذب داره منم چون باورم در زندگی خیلی زیاده حالا اسمشو هر کی هر چی دوست داره بزاره جوگیر شدن ، توهم ، خیال ، .... و همه ی اینها درسته چون باور همون شخصه . خیلی از دوستان پیام شخصی برام گذاشتند که این تاپیک مبتنی بر عمل شخص من تاسیس شده و جواب من این بود : طلا که پاکه چه منتش به خاکه یعنی من با تمام انرژی بدون هیچ چشمداشتی در خدمت عزیزان هستم نه درمورد راز بلکه در مورد تحلیل و بررسی یکی از قوانین طبیعت . اصلا از احداث این تاپیک ناراحت نیستم بلکه فوق العاده شاد هستم چون باز هم به باورم افزوده شد که چرا در جامعه در سن 29 - 30 سالگی موفق هستم. من هرکار مثبتی خواستم انجام دادم ، هرچی خواستم با تغییر خودم در اطرافم تغییر دادم . کسانیکه نزدیکم هستند میدونند 3 کار محال رو ممکن کردم این حرفها دلیلی بر موفقیتم نیستند چون این قدرت را دارم ( البته با مهر تایید خالقم ) . موفق از نظر من کسی است که در زمان حال شاد زندگی کند وگرنه اطراف همه ی ما آدم پولدار هست / سرمایه دار هست / ملک دار و .... هستند چند درصدشون موفقند ؟ مرفه هان با درد در جامعه زیادند روشن ببینید . کاری که درسته نیازی به تایید منو شما نداره و درسته . من کار خودمو انجام میدم و قدرتمند جلو میرم کاری به تعداد مخاطبم / صفحات تاپیک / میزان تشکر زدن / تعریف و تمجدید ندارم . من برای اون دسته انسانهایی اینجا هستم که خودشونو دوست دارند و بعد بمن ارادت دارند.قانون کارما = برای همه انرژی میزارم تا چندین برابر انرژی بخودم برگرده . در میان این انجمن هستند عزیزانی که هر روز با من در تماسند .این همه انرژی من از کجاست ؟؟؟ بازتابی از انرژی همین عزیزانه که فقط در یک نقطه دارم جمعش میکنم ( نقطه موفقیت ) پس من از همه عزیزان بیشتر به انها نیاز دارم . تا عشق نورزم عشقی بدست نمیارم / تا انرژی نذارم انرژی بمن داده نمیشه و ..... .
بزارید بعنوان یک مشاور روانکاو رک با شما صحبت کنم :
مسئله ی شما در موضوع عدم شناخت خویشتن پر رنگ است ابتدا شما به موضوع خودشناسی بپردازید . چون در نوع نوشتاری اولتون فوق العاده بیراهه رفتید خوب مطالعه کنید بازم در نوشته ی دوم کمی بهتر نوشتید . مشاور هم در برخی اوقات به مشاوره و همفکری نیاز دارد حتی مشورت با افراد ساده ی اطرافش .

---

در مورد چند موضوع که اینجا نوشتید بنویسم چون چالش یعنی به نقد کشیدن بحث ها در کمال احترام :
(( بحث رو برای تازه وارد تر ها باید قابل هضم تر کرد. انقدر راحت نباید چیزی رو گفت که بعد یک هفته ببینن خبری نیست زده بشن ))
قرار نیست یک هفته ای کسی به چیزی برسه - راندابرن با اون همه تجربیاتش در دست نوشته های خودش مینویسه : من بعد از 4 سال تمرین پی در پی به یکی از اهدافم رسیدم . یک فرمول علمی رو واضح بگم : سن هر شخص تقسیم بر 10 کنید جواب مانده هر عددی باشد همان مدت زمان شما باید روی تغییر و تعویض باورهای قدیمتان کار کنید تا ذهنتان آماده ی حرکت بسمت خلق اهداف باشد اگر من 30 سالمه تقسیم بر 10 = 3 این یعنی من باید 3 سال با تمارین مداوم فقط باورهای محدود گذشته ام رو دور بریزم. همونطور کشکی نیست که 4 تا برگه بخونم و به تابلو نگاه کنم به خواسته ام برسم. ادب آداب دارد . رسیدن به هدف آداب دارد . از امروز تا 10 سال آینده من کار کنم یا کار نکنم چیزی به دست نمی آورم مگر اینکه قوانین زندگی و هستی را خوب درک کنم و بکار ببندم . من خرافات یا نظراتمو به کسی تحمیل نمیکنم و از کسی درخواست نکردم که داخل تاپیک بیاد. که تصور کنه توهمی در کاره . یک اندیشمند به ریشه می اندیشد نه شاخه ها . هنوز در ادای کلمات روزانه و نوشته هامون موندیم حالا به تحلیل تفاوت توهم و واقعیت میپردازیم ؟
آره ادای کلمات ( عبارات تاکیدی ) ما هنوز مشکل داره پس مسئله خود ما هستیم نه عوامل و دنیای بیرونی ما ، نمونه ای مثال بزنم :
خدایا گناه منو ببخش ( غلط = ببخش یعنی عطا کن )
خدایا گناه منو ببخشای ( درست = ببخشای یعنی عفو کن )
خدایا این بیمار را شفا ( Shafa ) بده ( غلط = Shafa به معنی مرگ بده )
خدایا این بیمار را شفا ( Shefa ) بده ( غلط = Shefa به معنی بهبودی )

هنوز در فرهنگ لغت فارسیمون موندیم بعد جمله ای که ادا میکنیم انتظار داریم کسی ناراحت نشه و معجزه رخ بده ؟؟؟
تاپیک مسائل کاربردی قانون جذب به باور نیاز داره نه ادعا . اینکه این کار رو به پایان برسونم یعنی باور من اما اینکه فقط و فقط من میتونم اینکار رو انجام بدم یعنی ادعا . خواهشا وارد تاپیک و انجمن میشید ادعا را دم در بزارید و وارد بشید . در تاپیک موضوعات حول محور باورها بحث میشه نه توهم روزمره /نه بزرگ نمایی/ نه امید کاذب /نه عشق های پوشالی و زمینی /نه تعصب /نه ادعا /نه مدعی /نه دنیای پوچ و .... اما هستند کسانیکه با انجام این تمارین به جایی نمیرسند چون خودشان و دنیای درونشان را هنوز نمی شناسند و فقط وقت خودشونو میگیرند و آنها محکومند به تغییر وگرنه مرگ تدریجی ای که اکثریت مردم به آن مبتلا هستند در انتظار آنهاست .

(( من روزای اول که دیده بودمش همچین جو گرفته بودم که توهم پیش خودم امروز همه چراغا سبز میشه. نامه میاد برام کلی پول توشه. کلی مشتری میاد اصلا یه توهماتی میزدم و بعد خودم میخندیدم چون هیچیش نمیرسید به هرکیم میگفتم میگفت نه تو خوب نخواستی. آخه چه ربطی داشت ))
درست است شما جو گیر شدید چون نخواستید به مفهوم فیلم یا کتاب پی ببرید و قبلا هم گفتم مثل همه ی مردم ببینده و ناظرفیلم سینما بودید اما یک تحلیلگر فیلم فقط بار اول میبیند/ بعد مینویسدو دنبالش را میگیرد تا روی نتیجه بحث کند . شاید برای خیلی ها جمله ی من توهم و شانس به نظرشون بیاد : ( که سر هر چهار راهی میرسم چراغ سبز است ) سوالی دارم آیا 1 سال هر روز که این اتفاق می افتد توهم یا شانسی است ؟ من جواب رو میدانم : توهم و شانس باور خود آن نفرات است پس درست است که من نامش را عوض میکنم اسمش را احترام به قانون ( جذب ) میگذارم و این تغییر نام یعنی تصدیق به چیزی که رخ می دهد و باز هم رخ می دهد و باز هم رخ میدهد و باز هم رخ میدهد .

جمله آخرم : تا به دنبال چرا و چگونگی رسیدن میگردیم موقعیت رسیدن به خواسته را از دست می دهیم شک نکنید .
موقعیتها از دست رفتنی نیستند فقط توسط دیگران ربوده می شوند .
با سپاس

[sokoot]

من راز را برای خودم تو این جمله خلاصه کردم :ندیدن انچه که هست و دیدن انچه که هم اکنون نیست"

---

با اقای بهداد موافقم متاسفانه هر چی که سنمون بالاتر میره منفی تر می شیم و گذر از تفکرات منفی برامون سخت تر میشه .خود من قبلا خیلی بهتر می تونستم از جذب استفاده کنم چون انوقتها کلی تجربیات سخت را پشت سر نگذاشته بودم تا پر از افکار منفی (و از اون بدتر) کینه و تنفر بشم .برای جذب باید اول از درون تغییر کنیم.

[jahanagahi]

(10-14-2012 01:12 PM)sokoot نوشته شده توسط:  من راز را برای خودم تو این جمله خلاصه کردم :ندیدن انچه که هست و دیدن انچه که هم اکنون نیست"

---

با اقای بهداد موافقم متاسفانه هر چی که سنمون بالاتر میره منفی تر می شیم و گذر از تفکرات منفی برامون سخت تر میشه .خود من قبلا خیلی بهتر می تونستم از جذب استفاده کنم چون انوقتها کلی تجربیات سخت را پشت سر نگذاشته بودم تا پر از افکار منفی (و از اون بدتر) کینه و تنفر بشم .برای جذب باید اول از درون تغییر کنیم.

ببخشید مجبور شدم این جمله را دوباره و چند باره بنویسم.در رابطه با این موضوع سن تقشی ندارد..من در 50سالگی معنی جذب را گرفتم ودر 60سالگی نتیجه خود را گرفتم. ضمنا محمد عزیز که بسیار زیبا مکنویات قلبی خود را بیان کردند 23 ساله است.

[بهداد]

من قبلا هم گفتم به همه احترام میزارم و خواهم گذاشت . اگر هم بحث سن مطرح شد نه بازه ی زمانی که به درک و فهم مفاهیم زندگی نفرات بستگی داشته باشه بلکه فرمول علمی تغییر باورهای محدود و قدیمی رو نوشتم که در چه مدتی میشه به شکل عادی باورهای را تغییر داد حالا شاید فردی زودتر اینکار رو انجام بده شاید فردی دیرتر . این طبیعیه
با سپاس

[jahanagahi]

(10-14-2012 03:10 PM)بهداد نوشته شده توسط:  من قبلا هم گفتم به همه احترام میزارم و خواهم گذاشت . اگر هم بحث سن مطرح شد نه بازه ی زمانی که به درک و فهم مفاهیم زندگی نفرات بستگی داشته باشه بلکه فرمول علمی تغییر باورهای محدود و قدیمی رو نوشتم که در چه مدتی میشه به شکل عادی باورهای را تغییر داد حالا شاید فردی زودتر اینکار رو انجام بده شاید فردی دیرتر . این طبیعیه
با سپاس

در قانون جذب سن تاثیر ندارد.
در نوع زندگی کردن می توان گفت : جوان تجربه ندارد و مسن محتاط است.

[بهداد]

جناب قربانیان من موضوع سن را در چهارچوب قانون جذب بیان نکردم گفتم این مربوط به علم ورانشناسی است که وقتی تصمیم گرفتیم که تغییر کنیم طبق آن فرمول عمومی باید وقت صرف کنیم تا باورهی محدود را با باورهای مثبت جایشان را عوض کنیم. این مبحث روانشناسی است . سوء تفاهمی پیش آمده بود .خوب وقتی از شما پرسیده میشود سنتون چنده ؟ باید بگویید متولد سال هزار و سیصد و ... هستم نه اینکه 20 یا 30 یا 70 سالمه این بررسی ناخودآگاه در مبحث قانون جذبه .


از این مباحث باید نتیجه ای گرفته شود . از آقا محمد خواستارم تا موضوع را جمع بندی کند . و با باورهای منطقی خودشان که بیشتر با ضمیر خودآگاه خودشان کار میکنند تا نا خودآگاه . علت منطقی و تحلیلاشان از واقعه ای که هر روز برایم رخ میدهد چیست ؟؟؟؟ شاید تحلیل منطقی من ضعیف است !!!

اینکه مدت یک سال همه روزه چندین بار بر سر چهارراه همیشه چراغ راهنمایی سبز است . یعنی چه ؟

آیا این رویداد پی در پی توهم است / خود فریبی است / مشاهده ی باطل است / چشمهایم را باید ببندم و بگویم چراغ سبز ، قرمز است / بزرگنمایی است / شانس است / تقدیر است / اقبال است / راز نیست / قانون نیست / عشق نیست و ..... اگر اینها نیست پس چیست ؟؟؟
من جوابش را میدانم چون سالهاست دنبالشم و رنج کشیدم و متوجه ی جوابش شدم : راز خود توئی با مهر تایید خالقت
با سپاس از همگی عزیزان و آرزوی رخ دادن معجزاتی که اطرافتان هست شاد نگاهشان نمیکنید

[jahanagahi]

ضمن تشکر از شما و دیگر عزیزان. محمد آقا مسائلی را عنوان فرمودند و جوابهای همه عزیزان را هم شنیدند و نتیجه گیری خوبی هم داشتند.چند پیغام خصوصی با هم داشتیم. ایشان برداشتهای خود را با برداشت دیگر عزیزان بقول معروف سبک سنگین کرده و به درستی نتیجه لازم را گرفته اند. ممنون از شما و همه عزیزان.در صورت امکان این بحث ادامه پیدا نکند بهتر است. موفقتر باشید.

[MohamadMJ]

سلام به همگی
توماری نوشته بودم برای ارسال که خب پست جناب قربانیان پشیمونم کرد و پاکش کردم. ولی کلا عادت ندارم توی دلم حرفی بزارم.

بهداد جان خیلی معزرت خواهی کردم و خواستم کسی از صحبتهام ناراحت نشه ولی با ادبانه هرچی میتونستی گفتی.
فرق من و شما یه چیزی هست. من حرفای گنده رو درک نمیکنم و شما عادت داری اینطوری توضیح بدی.
بهداد عزیز شما فرد موفق و عالمی هستی و باور کن خیلی خوشحال میشم که دارم با همچین فردی صحبت میکنم و همچین فردی وقت گذاشته داره با من سر چالش فکریم بحث و صحبت میکنه. ولی شما یه جورایی توی تاپیکت بد جبهه گرفتی البته خیلی با ادبانه. ترجیح میدم فحش بدن بهم تا اینطویر باهام صحبت کنن.
من هیچوقت منظورم شخص شما نبودی. من چون راز رو طوری که بچه ها فکر میکنن درک نمیکنم توی اکثر تاپیکاش اصلا نمیرم. بعد چطوری بخوام حرفای شما رو نقض کنم. شما درای علمی صحبت میکنی مگه میشه علم رو زد زیرش آخه. من دارم تجربی و چالش خودم رو میگم. از دوستانی هم که براتون پیام خصوصی زدن خواهش میکنم بهشون توضیح بدین دوران بچگی که دعواتون میشد به بزرگترتون میگفتین تموم شده. خب شما هم توی چالش شرکت میکردین به جای اینکه اینطوری جو بدین.

سبک صحبت کردنم بی ادبانست. ولی همین برام بسه توی جمع 100 نفره حرف بزنم 99 درصدشون میفهمن چی میگم چون کاری میکنم لمسش کنن. میتونم با کلمات بازی کنم و توی دهنم بچرخونمشون ولی اونطوری فهمشو سخت تر میکنم
طوری که شما نوشتی انگار من به دینت توهین کردم. چالش فکریم بود اونطوری عنوانش کردم.

جمع بندی کل تاپیک از نظر من همون پست اول خودم بود.
از نظر من تجسم خلاق و فکر کردن و این حرفا تا یه حدی تاثیر داره. ولی طبق برنامه ای که توی تاپیک اولم توضیحشو دادم. اگه زیاد تاثیر داشت. یه گفت و گو با معتادایی که شیشه مصرف میکنن داشته باش. عمرا بتونیم مثل اونا تجسم خلاق داشته باشیم.
همشون طوری وانمون میکنن که پادشاهن و طوری تجسم میکنن از واقعیم واقعی تر میشن. فکرشونم که از هر کدومشون بپرسیم دانشمند و فیلسوفن.

پکیجی که دوستان اسمشو میزارن راز و من ساده شدش رو میگم. نهی نکردم. فقط گفتم انقدر علمی و بزرگش نباید کرد که ملت فکر کنن واقعا رازه و دست نیافتنی.
من اصلا بحثم چیز دیگه بود شما اصلا بردینش جای دیگه.
نتیجه و چارچوب بحث چیز دیگه ای بود بهداد جان. شما با سبک صحبت من آشنا نبودی فکر کردی منظور حرفام شما بودی یهو جبهه گرفتی.

لازمه یه چیزی واسه دوستان بگم همینجا که بدونن سبک فکری من چطوریه.
دین من اسلام بود. ولی دنبال رو خانوادم. به سنی رسیدم که دیدم دینم بهم زور میگه. همه چیز رو نهی کردم. میدونین چرا ؟ چون از عالم های دینی که میپرسیدم به جای اینکه با مهربونی برام توضیح بدن میگفت تو کافر شدی. توبه کن و این حرفا. طوری منو نصیحت کردن که من نه تنها بی دین شدم بلکه وجود خدا رو هم نهی کردم.

بعد مدتی یه نفر مردونه و ساده و راحت باهام حرف زد. من حتی با استاد دانشگاهم سر این ماجرا بحثم شد که خواستم چیزی رو بهم ثابت کنه و منو کافر معرفی کرد و تا اخراجی دانشگاهمم رفت. خلاصه خدای خودمو خودم شناختم. رفتم دنبالش تا شناختمش. قرآنشو خوب خوندم و فهمیدم این کتاب کلا هدفش چیه. پیامبر رو شناختم و به ترتیب خودم از اول دینمو کشف کردم. این اسلامه نه اونی که بابا مامانم به زور کردن توی سرم.

راز رو انقدر حرفای بزرگ در موردش شنیدم که ترکش کردم. دقیقا مثل این ماجرا. ولی تصمیم گرفتم خودم برم دنبالش و اونی که توی پست اولم نوشتم ازش درک کردم و فهمیدم.

موفق باشید
ممنونم که در چالش شرکت کردید
دوستانی که فکر کردن بهشون بی احترامی کردم بازم معزرت میخوام اصلا اینطوری نیست.
استاد عزیزم جناب قربانیان ببخشید بعد از صحبتتون نوشتم ولی خب بدیم همینه حرف توی دلم نمیزارم.

[jahanagahi]

از شما محمد آقای عزیز دوست داشتنی و آقا بهدا د عزیزم ممنونم که در کمال ادب و احترام (البته با شخصیت بالائی که هر دو عزیز دارید همین انتظار را هم داشتیم)مسائلی را برای ما روشن کردید که هم برای ما آموزش بود و هم باز آموزی.آموزش بمعنی اینکه باید در رابطه با یک موضوع تا جائی پیش برویم که خود به آن معانی برسیم.و باز آوزی بمعهی یاد آوری موضوعاتی که باید بیشتر به آن توجه کنیم.
من هیچوقت جسارت نمیکنم که خدا نخواسته بحث ها را قطع کنم ولی لازم بود این بحثها و جوابها تجزیه و تحلیل شود و ما خود هم نتیجه ای را بگیریم که قبول داریم.از هر دو عزیز ممنونم.