ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


خاطرات یک ادمین
زمان کنونی: 03-29-2024, 09:28 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان
نویسنده: کامیار کاظمی
آخرین ارسال: فاطیما14
پاسخ: 64
بازدید: 14910

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 26 رأی - میانگین امیتازات : 3.35
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات یک ادمین
06-07-2014, 10:01 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 06-07-2014 10:08 PM، توسط کامیار کاظمی.)
ارسال: #21
RE: خاطرات یک ادمین
(06-07-2014 07:46 PM)phoenix021 نوشته شده توسط:  
(06-07-2014 11:38 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  
(06-05-2014 01:13 PM)hamid.h نوشته شده توسط:  
(06-05-2014 09:43 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  درود جناب کاظمی عزیز و سپاس فراوان ازینکه تجربیات ارزشمند خودتونو براحتی و صادقانه در اختیار ما قرار میدید و باعث پربارتر شدن مطالب انجمن و پویایی انجمن میشید. واقعا آدم زمانی قدر این تجربیاتو میدوونه که واسه یه تجربه کوچیکش وقت زیادی صرف کنه و هزینه ی بالایی پرداخت کنه.اون موقع است که خوب قدر تجربیات دیگرانو میدونه و قبل از شروع کاری مشورت میکنه.
هیچ وقت اون جمله استاد بسیار عزیز و بزرگوارم جناب قربانیان دوست داشتنی از یادم نمیره که همیشه میگن:

خود، کار مهم نیست بلکه پیدا کردن ترفند کار مهم است.بله ترفند کار!

به هر حال؛ بگذریم.....


پس صحبت و نتیجه گیری این جلسه ما این شد که ابتدا, سعی کنید رقبا را بشناسید و از روش های آنها آگاه شوید و حتی با روش هایی جزئیات را بدست آورید (اتفاقا در پروژه مجیک اگ, یکی از نقاط قوتی که آقا مهدی داشت و درس خوبی از ایشان گرفتم این هوشیاری اش در جمع آوری محصولات رقیب در بازار و ایجاد تفاوت و تمایز در آن با محصول خودش بود)
میشه یکم بیشتر در این رابطه توضیح بدید؟ قبل از ورود به کاری و آغاز اون، چگونه میتونیم رقبا رو بهتر بشناسیم؟ چه فوایدی میتونه برامون داشته باشه؟
منظورتونو متوجه نشدم متاسفانه!


سوم, حتما حتما حتما این تجربه ده ساله من را به یاد داشته باشید قبل از کار کردن با هر کسی, یک پروژه پایلوت کوچک را باهم انجام داده و بعد از آشنایی با اخلاق حرفه ای و کاری یکدیگر, کارها را بزرگتر کنید.
منظورتون از این مطلب شریک تجاری ست یا کارمندان ؟

سلام بر شما
خواهش میکنم 10_004

در مورد شناسایی رقیبان, بستگی به نوع کار و محصول شما دارد
برای مثال, برای موادغذایی, شناسایی محصولات در بازار و مشخص کردن قیمت, کیفیت و غیره
مطمئنا باعث خواهد شد که نقاط قوت و ضعف محصول خود را نسبت به بقیه, بهتر بشناسید و بازار در دستان شما باشد

سوال دوم - برای شریک که دوره پایلوت از واجبات است, برای کارمندان هم که معمولا دوره آزمایشی وجود دارد تا فرد توانایی های خود را نشان دهد, چون استخدام کارمند بدردنخور, فقط هزینه کردن پول و وقت است.

تشکر

استاد کاظمی یه توضیح در مورد دوره ی پایلوت میدید ؟ مثلا اگر قرار هست پروژه ای رو با کسی استارت بزنیم ، قبلش چه پروژه ای رو به صورت پایلوت استارت بزنیم و اصلا دوره ی پایلوت به چه معناست ؟

با تشکر

برای مثال در کار نرم افزار عرض میکنم و یک موضوع واقعی را تعریف میکنم:

چند روز قبل که عرض کردم چندجلسه با چند شرکت داشتم طرح های خوبی داده شد و اتفاقا کف ایده ها بر روی 50 میلیون به بالا بود. ایده هایی پولساز و عالی اما بشرط خوب اجرا شدن و همکاری خوب طرفین.
که ما به توافق رسیدیم برای شروع یک پروژه کوچک در حد 1 میلیون را پایلوت باهم اجرا کنیم تا ببینیم اصلا میتوانیم در کنارهم کار کنیم و یا در مسائل جزئی و کلی اختلاف داریم, بعد از دوره پایلوت هم اگر توانستیم در اختلافات کنار بیاییم که عالی وگرنه, دوستی ها ادامه دارد اما شراکت نخیر! 10_004
تجربه ام را عرض میکنم, در شراکت سختگیر باشید, دقیقا مانند ازدواج, قبل از شراکت سختگیری کنید و بعد از آن با گذشت برخورد کنید!

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: phoenix021 , sir-mahyar , مهدی 1 , MARYAR , mohammadshamosi , dara , زرین خیز , jahanagahi , rasoul.es1989 , سعید محمدی , sinap , zahra_r
06-08-2014, 08:17 AM
ارسال: #22
RE: خاطرات یک ادمین
سلام
صبح بخیر

همیشه عقیده دارم که وب ایران پتانسیل خیلی بالایی برای کسب درآمد دارد, بنظرم به عنوان روشی درست برای اشتغال با کمترین هزینه می توان به آن نگاه کرد.
همیشه هم معتقد هستم که هر سایت بجای یک مغازه در دنیای واقعی ارزش دارد! شاید بگویید امکان ندارد که یک سایت بتواند اینقدر بالا, ارزش گذاری شود اما شاید نظرتان عوض شود که بگویم طبق شنیده هایم (که احتمالا درست است) یکی از فروشگاه های معروف ایرانی با گردش مالی خوب, در وب که حسابی هم در این چندین سال سروصدا به پا کرده است بخشی از سهام آن به ارزش نزدیک به ده میلیارد تومان معامله شده است.
این خبر را یکی از دوستانم در جلسه ای گفت و گویا خبرهم موثق است البته با تغییر سیاست های فروش این مجموعه در ماه های اخیر, گویا نباید این حرف غلط باشد.
حالا در وسط بازار تهران, یک مغازه به چه قیمت است؟ و این عدد خیلی نزدیک به مغازه مجازی ما نیست؟

برندهای فوق العاده ای در وب ایران داریم که شاید ارزش آنها از نظر ریالی سربفلک میرسد و جالب تر اینکه صاحبان آنها از همین بچه های همسن و سال خودمان هستند که شاید همکلاسی ما بوده و یا در یک دانشگاه باهم درس خوانده باشیم و نه با سرمایه چندمیلیاردری پدر و ارث, بلکه از پتانسیل فوق العاده بالای وب استفاده کرده اند.
بنظرم وب, دنیای فرصت های برابر است, در این دنیا نمیتوانید بگویید موفق نیستم چون پول ندارم فروشگاه خوبی داشته باشم یا پول ندارم چون فروشگاه من در جای مناسبی از شهر نیست در وب از زیر صفر میتوان به صد رسید.
دنیای اینترنت, دنیای عدالت و برابری است و شمایی که می خواهید کسب حلال داشته باشید زودتر با توکل بر خدا, پشتکار و ایده مناسب شروع کنید.
سعی میکنم در مطالب بعد بیشتر این بحث را باز کنم.
موفق باشید

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: goldmen , sir-mahyar , dara , BEYOND , MARYAR , Alireza_Kh , زرین خیز , esijm , مهدی 1 , jahanagahi , rasoul.es1989 , Ali 59 , sinap , zahra_r , 1omin.com
07-02-2014, 08:37 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 07-02-2014 08:47 AM، توسط کامیار کاظمی.)
ارسال: #23
RE: خاطرات یک ادمین
سلام دوستان گلم
ببخشید که دیر آمدم, این فرزند جدید ما (ایده و کار و مسئولیتی که از تک تک لحظاتش لذت میبرم) اجازه نمیدهد که مرتب در کنار شما باشم اما سعی میکنم این بازه زمانی را منظم تر در کنار جمعی که عاشقانه دوستش دارم, باشم.

میروم سراصل مطلب, برحسب اتفاق تقریبا تمام همکارانمان در دفتر خانوم هستند, شاید بخاطر اینکه روابط عمومی همسرم از من بهتر است! Smile
از بازاریاب و مسئولین فروش تا برنامه نویسان و بچه های گرافیک.

در انجمن همیشه حس میکردم خیل زیادی از خانوم های انجمن, اعتمادبنفس لازم را ندارند, واقعا این موضوع ناراحتم میکرد اما وقتی در راستین با خانوم هایی با توانایی عالی و اعتمادبنفس صفر! مواجه شدم مطمئن شدم که خانوم ها نیاز به حمایت بیشتر در جامعه دارند!

نمیخواهم موضوع را سیاسی کنم اما چون قرار است در این تاپیک خودم باشم و حرف دلم را بزنم میگویم که خانوم های ایرانی با داشتن توانایی هایی عالی حیف است که اینقدر پراسترس باشند.
متاسفانه در جلسات مصاحبه وقتی مجبور میشوم که بیشتر به طرف مقابل کمک کنم تا استرس کمتری داشته باشد تا اینکه بر روی توانایی های او تمرکز کنم, کمی بفکر فرو میروم.

کاش میشد این بخش را طوری تنظیم میکردم که فقط همجنسانم بخوانند اما فقط میگویم اگر یک خانوم موفق را در کنار خود بعنوان شریک یا همسر داشته باشیم خودمان هستیم که رشد میکنیم و داشتن یک همکار و همسر با اعتمادبنفس کم فقط باعث میشوم که بقولی دودش در چشم ما برود.
همیشه فکر میکنم که در درجه اول در خانه به عنوان یک همسر و در درجه دوم در کار بعنوان یک همکار و شاید مدیر, باید از همسر و کارمندانم بخصوص کارمندان خانوم بیشتر حمایت کرد. چرا؟ واضح است چون این همکار عزیز در هرجایی نماینده شرکت من است و اگر او بتواند با اعتماد به داشته ها و تجربه خود, یک پروژه را بدرستی اجرا کند, گروه ما است که سربلند میشود.
بسیاری از بچه های دفتر از دوران کارمندی خود بشدت شکایت دارند, کارهایی پرتنش و پراز استرس!
بقول یکی از بچه ها, "از کلمه "فورس" متنفرم"
چرا؟ چون معنی کار در آرامش را حس نکرده ایم, همیشه فکر میکنیم برای ریال ریال درآمدمان باید زور بیخود بزنیم! و اینجاست که فردی با توانایی برنامه نویسی بالا ترجیح میدهد در محیط کار, کار نکند.
واقعا این استرس, احساس روحی عجیبی است! فرد در بهترین شرکت ایرانی در زمینه آی تی تا 10 سال کار کرده است و روزمه ای عالی دارد اما برای انجام یک دهم آن پروژه, آنقدر دست دست میکند تا مجبور میشوم کار را بکسی دیگر بسپارم و سعی کنم کمک کنم تا بیشتر خود را بشناسد.
شاید عجیب باشد که بگویم اولین سوالی که از بچه ها در مصاحبه میپرسم این است که "به چه کاری علاقه داری و حتی اگر پول هم نگیری, دوست داری آن را برای دلت انجام دهی؟" و جواب هرچه باشد سعی میکنم که با سپردن مسئولیت هایی در راستای علایق فرد, عاشقانه کار کردند در یک محیط پر از آرامش را به آنها نشان دهیم و واقعا هم سعی میکنیم که از فرد حمایت کنیم تا خودش را در کار مورد علاقه اش, پیدا کند و فرصت نشان دادن خود و قدرت خود را داشته باشد.
همیشه باید سعی کنم که به کارمند و همکارم اعتماد کنم, در همین انجمن خودمان با اعتماد به توانایی برخی دوستان, آنقدر راضی هستم که همیشه شاکرم که این افراد را در کنار خود دارم.

شخصا با این حرف ها که زن نباید کار کند و خانه داری بهترین شغل است و غیره, کلا مخالف هستم.
اصلا دنیای امروز دنیای این حرف ها نیست چرا که او هم باید در کنار خانواده خود و حمایت از همسر و فرزندان, ازحس موفقیت در محیط کار و سهیم کردن همسرش در موفقیت هایش لذت ببرد, چطور ممکن است در کنار یک مرد موفق, یک زن پر از استرس و بدون اعتمادبنفس بتواند براحتی زندگی کند؟ ( بیاد فیلم "طبقه حساس" افتادم, همه ما مردها بیشتر از آنکه فکر کنیم به همسرخود ( مانند همسر خانه دار و زحمتکش رضا عطاران در فیلم) وابسته هستیم اما واقعا, نشان نمیدهیم.)
اصلا نمیگویم خانه داری عیب است زیرا اکثر ما مادرانی داشتیم که در خانه مشغول بودند اما واقعا زمان مادران ما با اکنون قابل مقایسه نیست شاید آن دوران با حوادث اجتماعی وسیاسی خاص که مردان را در میدان های مردانه, نیاز داشت, وجود زنان در خانه بیشتر نلازم بود و اگرچه بسیاری از خانم ها در همان دوران سخت هم, مردانه حاضر بودند, اما اکنون, دختران و خانم های تحصیلکرده و با توانایی خوب, وقتی بتوانند کمکی در رشد جامعه خود باشند چرا نه!

متاسفانه هنوز هم حس میکنم که زن ایرانی, (ببخشید که مانیفست فرهنگی میدهم Smile ) عدم اعتمادبنفس خود را در پشت آرایش خود پنهان میکند در حالی که باید آنچه او را متمایز میکند نه آرایش بیش از حد او, بلکه موفقیتش در نشان دادن توانایی های شغلی و مسئولیتی او باشد.

مرسی دوستان, دیگر بروم به کارهای شرکت برسم
منتظر نظرات شما هستم

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: goldmen , سعید محمدی , مهدی 1 , seraj , MARYAR , esijm , sir-mahyar , mjdehghani , jahanagahi , ahmad rezaee , rasoul.es1989 , Presto , Ali 59 , zahra_r , 1omin.com
07-02-2014, 12:28 PM
ارسال: #24
RE: خاطرات یک ادمین
به به لذت بردم از نوشتن کلمات زیبات
واقعاا زیبا بود

حیف که زنان در عرصه کار و فعالیت های اجتماعی ما کمرنگ هستن و فقط 11 درصد زنان ایران کار می کنند واین واقعا جای تاسف داره

امیدوارم که روز به روز شاهد بیشتر شدن فعالیت بانوان باشیم

کلام تو عصای معجزه گر توست سرشار از سحر و اقتدار هرچه به زبان جاری کنی متجلی میشه خواه مثبت خواه منفی
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , MARYAR , jahanagahi , rasoul.es1989 , مهدی 1 , zahra_r
07-02-2014, 09:37 PM
ارسال: #25
RE: خاطرات یک ادمین
بعد از مدتها دوباره برگشتم. یادش به خیر از اولین کاربران این انجمن بودیم. و تا ان جایی که توانسته بودیم. سعی کردیم
در زمینه کسب درامد از اینترنت که بالای هشت سال سابقه داریم . و زمینه های زیادی را تجربه کرده ایم. را یاد بچه های فروم
بدهیم که یادم دادیم و بازخورد های ان را نیز دیدیم. یادش به خیر
اولین درامد سال 85 بود. واقعا عالی بود. برای نویسندگی در یک وبلاگ بود. یادمه 15 هزار تومان بود.
واقعا خیلی خوشحال شدم که اقای کامیار عزیز و همچنین معاونت انجمن. در این تایپک پست دادند.
امیدوارم بتوانم بیشتر با هم کار بکنیم.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی 1 , MARYAR , کامیار کاظمی , jahanagahi , rasoul.es1989 , m_grate29 , sinap , zahra_r
07-06-2014, 12:05 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 07-06-2014 12:09 AM، توسط کامیار کاظمی.)
ارسال: #26
RE: خاطرات یک ادمین
شب بخیر دوستان

یک موضوعی است که همیشه ذهنم را مشغول کرده است امشب میخواهم در مورد آن صحبت کنم ...

درباره این افرادی که از کشور مهاجرت میکنند ( بیشتر مقصودم با کسانی است که به دلایل اقتصادی ایران را ترک میکنند.) و به کشورهای دیگر میروند چه فکر میکنید؟
چند نفر از شما فکر میکنید که: " سقف این مملکت کوتاه است و سرتان به سقف می خورد! " ( یادم می آید این دیالوگ یک فیلم سینمایی بود که امین حیایی که گویا قهرمان مسابقات اتومبیلرانی بود با همین استدلال قصد داشت از کشور مهاجرت کند.)
چند نفر فکر میکنید که برای زندگی در ایران باید سقف آرزوهایتان را پایین تر گرفت ...

شخصا اگر بخواهم نظرم را بگویم, ترجیح میدهم که بنده شرایط و موقعیت ها نباشم و مطمئن هستم یک ثروت آفرین چه در ایران, چه در سومالی و چه در آمریکا, یک ثروت آفرین است و بزودی راهش را پیدا کرده و "یاد میگیرد" تاکید میکنم که "یاد میگیرد" که چطور پول دربیاورد!

شاید چون نمیدانیم و بلد نیستیم که چطور میتوان در ایران وضع اقتصادی مناسبی را از راه درست پیدا کرد میگوییم این مسئله غلط است اما مطمئن باشید که این مسئله حتما جواب دارد!
باید یادیگیریم, اگر در وسط نیویورک هم زندگی کنیم و اگر ندانیم چطور باید پول در بیاوریم بازهم یک فرد پایین دست جامعه باقی خواهیم ماند!
اگر پول درآوردن و کسب درآمد را یک مسئله اقتصادی بدانیم, فکر نمیکنم این مسئله با تغییر سرزمین, آسان تر و قابل حل تر شود! هر جا که برویم گرانش برابر 9.8 است و آسمان همین رنگ!

هنوزهم صحبت های آن راننده تاکسی ذهنم را مشغول میکند که چطور در گرمای تهران و پشت فرمان داغ, عرق میریزد و با حسرت از دوران زندگی اش در ژاپن (آن دوران کذایی) میگوید و وقتی میپرسم مگر آنجا چکار میکردی که حسرت میخوری!, با صدایی آرام میگوید : "مرده می سوزاندم!" آخر لعنتی تو حسرت چه چیزی را میخوری وقتی هنوز هم همان آدم مرده سوز هستی اما در لباسی دیگر! ( ببخشید اما وقتی میبینم یکنفر خود را اینطور دستکم میگیرد عصبانی میشوم!)

امشب قبل از خواب یکم فکر کنیم که هزاران ایرانی موفق که در قلب جنگ و انقلاب و بحران های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از راه حلال توانستند موفق و الگو باشند چرا سرشان به سقف این آسمان نخورده است!

خوشحال میشوم نظرتان را بدانم ...
شب خوش

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , jahanagahi , rasoul.es1989 , goldmen , زرین خیز , m_grate29 , سعید محمدی , مهدی 1 , Ali 59 , sinap , zahra_r , 1omin.com
07-06-2014, 12:17 AM
ارسال: #27
RE: خاطرات یک ادمین
من خودم یکی از طرفدارای زندگی در خارج از ایران بودم تا اینکه عموم و خانواده ش که زندگی فوق اعیانی در ایران داشتند و خودش هم پیمانکار نفت بود با داشته های چندین میلیاردیش رفتند اروپا. اینجا خونه ای بسان قصر. تفریحات همه چی کامل
اما اونجا ....
بچه ها برای مدرسه از اونا دور شدند. هنوز حسرت درآمدهای میلیاردی ایرانش را داره.

البته فقط اینا نیست غیر از غم غربت اینکه همه بهت به چشم یک بیگانه که کشورش را با حضورت اشغال کردی و جای اونو کوچیک کردی شبیه همون نگاهی که ما به مهاجران افغان داریم خوب بنظرم آدم را داغون میکنه. و شاید دیگه اون شادی از ته دل وجود نداشته باشه.

اگر میخوای میلیاردر بشی تو کشورت بمون و مث یه مرد میلیاردر شو فقط تصمیم بگیر و مطمین باش با نشستن و همش خواب بودن و فکر نکردن نه اینجا نه هیچ جای دیگه زندگیت تغیری نمیکنه و پولدار نمیشی.

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , ahmad rezaee , rasoul.es1989 , کامیار کاظمی , m_grate29 , سعید محمدی , مهدی 1 , Ali 59 , sinap , zahra_r
07-06-2014, 12:27 AM
ارسال: #28
RE: خاطرات یک ادمین
(07-06-2014 12:17 AM)MARYAR نوشته شده توسط:  من خودم یکی از طرفدارای زندگی در خارج از ایران بودم تا اینکه عموم و خانواده ش که زندگی فوق اعیانی در ایران داشتند و خودش هم پیمانکار نفت بود با داشته های چندین میلیاردیش رفتند اروپا. اینجا خونه ای بسان قصر. تفریحات همه چی کامل
اما اونجا ....
بچه ها برای مدرسه از اونا دور شدند. هنوز حسرت درآمدهای میلیاردی ایرانش را داره.

البته فقط اینا نیست غیر از غم غربت اینکه همه بهت به چشم یک بیگانه که کشورش را با حضورت اشغال کردی و جای اونو کوچیک کردی شبیه همون نگاهی که ما به مهاجران افغان داریم خوب بنظرم آدم را داغون میکنه. و شاید دیگه اون شادی از ته دل وجود نداشته باشه.

اگر میخوای میلیاردر بشی تو کشورت بمون و مث یه مرد میلیاردر شو فقط تصمیم بگیر و مطمین باش با نشستن و همش خواب بودن و فکر نکردن نه اینجا نه هیچ جای دیگه زندگیت تغیری نمیکنه و پولدار نمیشی.

ضمن تشکر از معاونت محترم:
آنکه در خارج است حسرت داخل را میخورد و آنکه در داخل است حسرت خارج را میخورد.(راهنما)
25r30wi25r30wi25r30wi

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , sir-mahyar , rasoul.es1989 , کامیار کاظمی , سعید محمدی , sinap
07-06-2014, 08:30 AM
ارسال: #29
RE: خاطرات یک ادمین
مشكل سقف آروز ها نيست
مثال قديمي كه مرغ همسايه غاز هست

يك چيزي كه تازگي ها نظرمو جذب كرده همين است

من تو يك شهر كوچك زندگي ميكنم

مردم روستا ميان شهر خريد ميكنند
مردم شهر ما ميرن شهر بغل دست ((‌قوچان خريد ميكنند))
مردم شهر قوچان ميرن مشهد خريد مي كنند
مشهدي ها ميرن تهران خريد مي كنند
تهراني ها مي رن خارج خريد مي كنند

ازهمشون كه مي پرسي چرا اين كارو ميكني؟
يك جواب
اونجا بهتره جنساش..........

[تصویر: 63740478307662590299.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , MARYAR , سعید محمدی , rasoul.es1989 , ahmad rezaee , sinap , zahra_r
07-07-2014, 07:40 AM
ارسال: #30
RE: خاطرات یک ادمین
صبح بخیر
خیلی ها دوست دارند که رئیس باشند نه مدیر!
ریاست و دستور دادن و کاررمند داشتن اوج آرزوهای شغلی آنهاست, تا به چند نفر پایین تر از خود دستور بدهند, نمیدانم اینگونه رفتارها چقدر در محیط کار جوابگو است اما مطمئنا آن فرد محبوب نخواهد بود.
تجربه ام نشان داده که مدیر و مسئول بودن سخت است, اگر مسئولیت پذیر باشیم.
مدیر بود فقط دستور دادن نیست مدیر یعنی ناخدای یک کشتی که همه چشم به دهان او دارند تا پیش بروند.
در دریای آرام همه ناخدای خوبی هستند اگر هوا متلاطم شد و در آن اوضاع بد, توانستی هدایت کشتی را بدست بگیری, موفق هستی.
خیلی ها اسمشان مدیر و رئیس است اما در واقعیت یک کارمند ساده هستند, اصلا در شرایط دشوار که همه گوش به دهانت سپرده اند و تو با یک تصمیم شجاعانه اوضاع را بدست میگیری, در یادها به عنوان یک مدیر و رئیس باقی خواهی ماند, پادشاهی در هوای صاف و آفتابی کار مهمی نیست.
شاید خیلی بزرگنمایی باشد که بگویم هوای همکار و کامندت را داشته باش تا این حد که بدانی تاریخ اجاره خانه اش چه زمانی است! اما این مدیر پادشاه قلب کارمندانش خواهد بود.
فکر میکنم یک کار موفق است اگر همه افراد حس کنند که مانند یک خانواده در کنار یکدیگر هستند, این حس "یک خانواده بودن", یک نیروی مهم به همه تزریق میکند و آن "وفاداری" است.
کارمندی که خود را عضو یک خانواده میداند و به مجموعه خود "وفادار" می ماند, یک ثروت بالقوه است.

چند روز پیش, مستندی می دیدم از یک کارخانه چینی (فکر میکنم کارخانه فولاد بود) جوانان کارخانه چنان حس وفادارای نسبت به مجموعه داشتند که گویا این کارخانه از وجود آنها متولد شده است.
یک بخشی رفاه اقتصادی بود که مجموعه تلاش کرده بود در اختیار کارمندانش قرار دهد اما متاسف میشوم وقتی میشنوم که مدیران فلان بانک یا سازمان برای وابسته کردن کارمندان خود, به آنها وام میدهند تا آن کارمند اگر فکر ترک کار به سرش زد آن قسط و وام جلوی تصمیمش را بگیرد. واقعا این دام (وام) حس خانواده بودن و وفاداری به آن کارمند میدهد؟
شاید اگر مدیر مجموعه با یک تلاش کوچک تر بتواند این حس باهم بودن را ایجاد کند, بسیار بهتر باشد, یک تلاش که میگوید: " من کنارت هستم, مانند یک خانواده وفادار بهم..."

پیروز باشید

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: abdolhossein , سعید محمدی , MARYAR , ahmad rezaee , sir-mahyar , goldmen , مهدی 1 , m_grate29 , rasoul.es1989 , sinap , jahanagahi , zahra_r , 1omin.com
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS