ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
زمان کنونی: 04-20-2024, 11:28 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: successman
آخرین ارسال: zhosseini81
پاسخ: 4
بازدید: 1551

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امیتازات : 3.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
11-25-2013, 01:13 AM
ارسال: #1
میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
«ثروتمندان ستاره»؛ این جمله شاید بهترین تعبیر باشد برای افرادی که نه بازیگر و خواننده بودند و نه فوتبالیست اما ناگهان به ستاره های پر حریف حدیث جامعه تبدیل شدند و در هر محفل و جمعی نام آن ها شنیده می شد. ثروتمندانی که الزاما متمول ترین افراد جامعه نیستند اما کلیشه های مرسوم را دور ریختند و از این که به تیتر یک روزنامه ها و صحبت های روز تبدیل شوند ابایی نداشتند. علی انصاری، بابک زنجانی، حسین هدایتی، حسین ثابت، شهرام شفیع زاده، پهلوان مقدم و شهرام جزایری. این ۸ نفر بازیکنان پر سر و صدا تیم ثروتمندان ستاره کشور هستند.

در این میان البته شهرام جزایری علاقه ای به رسانه ای کردن فعالیت های خود نداشت اما اتفاقات و حاشیه ها او را روی موج شناخته شدن قرار داد.دقیقا خلاف جهت عملکرد بابک زنجانی، حسین هدایتی و علی انصاری که هیچ گاه نه تنها ثروت خود را انکار نکردند بلکه با ایجاد موج های رسانه ای تلاش می کردند تا بیش از پیش بر سر زبان ها باشند. هر کدام از این سه نفر بعدها اما راه های متفاوتی در پیش گرفتند.

حسین هدایتی کم کم به حاشیه رانده شد، علی انصاری ترجیح داد ترمز کند و چراغ خاموش حرکت کند تا حاشیه امنش حفظ شود. بابک زنجانی با وجود همه حاشیه های اخیرش اما علاقه به ستاره بودن خود را از دست نداده و همچنان راه و روش خود را ادامه می دهد. اشخاصی مانند حسین ثابت و محسن پهلوان مقدم هم با وجود آن که تلاشی برای رسانه ای کردن نام خود انجام نداند اما فعالیت جنجالی شان در زمینه تاسیس هتل داریوش و افتتاح پدیده شادیز نام آن ها را بر سر زبان ها انداخت.این را نمی شود کتمان کرد که همه آنها برای حفظ و قوام ثروت خود خواسته و ناخواسته با بخشی از قدرت سیاسی کشور نزدیک شدند و رانت هایی نیز در پرونده خود داشته اند و البته یک نکته که جنجالی ترین میلیاردر سال های اخیر ایران را از این پرونده بیرون گذاشتیم.یعنی مه آفرید خسروی که نامش با پرونده سه هزار میلیارد تومان گره خورده است.

علی انصاری:

زمانی که واعظ آشتیانی از فدراسیون دوچرخه سواری به استقلال آمد تا یک تکان اساسی به این باشگاه پرطرفدار تهرانی بدهد، یک مولتی میلیاردر هم با خودش به فوتبال ایران وارد کرد. آن زمان می گفتند مغازه های یافت آباد و بازار مبل ایران فقط گوشه ای از ثروت چشمگیر علی انصاری است. بعد از اینکه پرسپولیسی ها با ثروت هدایتی وارد گود شدند و روی گرانترین بازیکنان لیگ دست گذاشتند، استقلالی ها هم علی انصاری را رو کردند. تا تماشاگران آبی های پایتخت خیالشان راحت باشد که برای صید ستاره های لیگ، آنها هم می توانند مثل پرسپولیسی هاروی جیب شخص دیگری حساب کنند. علی انصاری بزرگ شده محله مهرآباد جنوبی و خیابان شمشیری است اما اگر الان بخواهید سراغش بروید باید در شمال تهران دنبالش بگردید. او رئیس گروه سرمایه گذاری تات )شامل بانک تات و بانک انصلر هم می شوند که در مجموع بانک آینده را تشکیل دادند)و رئیس اتحادیه مبل سازان تهران است و به خاطر عشقش به فوتبال وارد این ورزش شد، اما حضور رسانه ای اش کم رمق تر از همتایش حسین هدایتی بود و به مرور از فوتبال فاصله گرفت.

با این حال هنوز هم نام او با شورای صنعت مبلمان و دکوراسیون سر زبان هاست. انصاری چند سال قبل پاساژ مشهور موبایل ایران در خیابان جمهوری را نیز تاسیس کرد و در حوزه موبایل و تجارت آن برای حاجی علا الدین معروف خط و نشان کشید.انصاری بر خلاف همتایان خود حضور محافظه کارانه ای در رسانه ها دارد و به نظر می رسد خیلی دغدغه شهرت ندارد. دو سال پیش عکس هایی از خانه او منتشر شد که می گفتند ۱۸۰ میلیارد تومان می ارزد. در انتخابات دوره های نهم و دهم خبرهایی شنیده می شد که انصاری اسپانسر مالی یکی از کاندیداهاست.هرچند این خبر تایید نشد.

حسين هدايتي:


حسین هدایتی دولابی از اواخر دهه ۸۰ با کمک های مالی بی سابقه اش به باشگاه پرسپولیس شناخته شد. او که می گفت به خاطر عشق دوران کودکی اش به پرسپولیس، بی هیچ چشمداشتی به این تیم کمک می کند بعد ها یکی از مدعیان اصلی خرید این باشگاه شد. افسانه های زیادی از سرمایه های فوق العاده او نقل محافل است. از مالکیت صنایع استیل و فولاد کشور گرفته تا برج سازی در دوبی و مالکیت بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران. سرمایه گذاری های او به حوزه صنایع فلزی و فوتبال محدود نمی شود؛ هدایتی با سرمایه گذاری در هتل سیروس و کیش وارد حوزه گردشگری شد؛ با بانک تات به بخش بانکداری ورود پیدا کرد و از سهامداران بازار مبل ایران هم محسوب می شود. هدایتی از زمانی که حضور فعال در فوتبال ایران دارد فراز و نشیب های زیادی را به چشم دیده و در تیم هایش فقط هزینه کرده، اما با این همه او هنوز از رینگ خارج نشده و حضورش در این فوتبال از همه میلیادرها بیشتر دوام داشته است.به جز پرسپولیس باشگاه های استیل آذین، گهر درود و ملوان بندر انزلی هم با نام او گرده خورده است. بعضی می گویند سودای شهرت دارد و یک لحظه هم از فکر پرسپولیس بیرون نمی آید. او متولد سال ۱۳۴۲ و در میانسالی به یکی از مشهورترین ثروتمندان ایران تبدیل شده است.

حسین ثابت:

غول هتل داری ایران با ساخت هتل داریوش نام خود را سر زبان ها انداخت و ثروت او به یکی از سوژه های روز تبدیل شد. حسین ثابت تا پنج سال قبل در جزایر قناری ۵ هتل (۵ هزار تخت) داشت که با تاسیس هتل داریوش به سبک تخت جمشید راه خود را در ایران باز کرد. او در زمان شروع فعالیت هایش در ایران تلاش کرد تا تنها هتل دار کیش شود و اقدام به خرید ۴ هتل آماده دیگر با قیمت های تقریبی هر هتل ۸ -۹ میلیارد تومان به بالا کرد. او البته هیچ وقت نتوانست به آرزوی خود برسد و برخی هتل داران زیر بار این کار نرفتند. به جز هتل های نام برده شده، شرکت تجارت بین المللی ثابت، مجموعه پارک دلفین ها و باغ پرندگان کیش (با مساحت بیش از ۶۵ هکتار)، ۲۵% از سهام هتل های لاله متعلق به اوست. او چند سال پیش کلنگ هتل ۷ ستاره کوروش که قرار بود با انرژی خورشیدی کار کند را بر زمین زد که ساخت آن در سال ۱۳۸۹ متوقف شد.

برادران شفیع زاده:
برادران شفیع زاده تقریبا اولین کسانی بودند که از بخش خصوصی پایشان به فوتبال ایران باز شد. آنها در فوتبالی که ریز و درشتش وابسته به دولت است توانستند سال ها دوام بیاورند و از این جهت بارها ستایش شده اند. علی و شهرام شفیع زاده تا ۱۰ سال پیش دو فعال اقتصادی در جنوب ایران بودند که کم تر کسی حتی نامشان را شنیده بود. آنها در آبادان کارخانه نان فانتزی و دام و طیور داشتند و درست همان زمان که آبراموویچ میلیاردر مشهور روس، باشگاه آبی پوش چلسی را خرید، آنها هم روی تیم آبی پوش استقلال اهواز دست گذاشتند. این دو برادر از روز ورودشان به فوتبال حرف و حاشیه کم نداشتند. بعضی های می گویند آنها با تاسیس شرکت ها فرعی، به بهانه اداره تیم استقلال اهواز توانسته اند وام های قانونی دولتی دریافت کنند و در این سال ها به این طریق تیمداری کنند. بعضی دیگر هم علی شفیع زاده را پدر املاک ایرانی ها در دوبی می دانند و معتقدند بردار بزرگتر آن سوی آب های خلیج فارس روی سقف درآمد نشسته و برای برادر کوچکتر پول می فرستد. در مقطعی که عدد بدهی های باشگاه بالا رفت و تیم با مشکلات جدی مواجه شد، این دو برادر از مسئولین دولتی قول هایی گرفتند، مثلا علی آبادی رئیس وقت سازمان تربیت بدنی قول ۱۰ هکتار زمین به استقلال اهواز داده بود. با اینکه در سال های اخیر هم زمان با سقوط استقلال اهواز به دسته پائین تر شایعات زیادی از لیست سنگین بدهی های برادران شفیع زاده به گوش می رسید، چندی پیش در اخبار آمد علی شفیع زاده قول کمک میلیاردی به باشگاه استقلال تهران داده است.

شهرام جزایری:

زمانی که شهرام جزایری در دوران نوجوانی و هم زمان با تحصیل خود برای کمک به اقتصاد خانواده در اهواز بستنی فروشی می کرد، مسلما هیچ کس فکرش را هم نمی کرد روزی او به یکی از شناخته شده ترین ثروتمندن جامعه تبدیل خواهد شد. قبولی در رشته پزشکی دانشگاه کرمان دروازه های تجارت را به روی او گشود و در دوران دانشجویی صادرات خرمای بم به شوروی را آغاز کرد. صادراتی که البته نتیجه ای جز ورشکستگی و از دست دادن دان تمام سرمایه هایش در پی نداشت اما سکوی پرتاب پرشتاب برای او شد. جزایری صادرات سیر به کویت را آغاز کرد و پس از موفقیت نسبی در این تجارت، به تهران آمد و شرکت پدیده تجارت را به ثبت رساند. صادرات فرش از طریق این شرکت سودهای کلانی را به همراه داشت و دفاتر خود را گسترش داد. از این برهه زمانی به بعد جزایری راهی پر خطر را آغاز کرد: نزدیکی با سیاستمداران. این راه پر خطر زمینه ای شد برای پرتاب بلند و پر شتاب و سپس سقوطی مهیب.

جزایری به اندازی به سیاستمدران نزدیک شد که اجازه تردد به مجلس وقت را نیز پیدا کرد و حتی پس از مدتی به عنوان مشاور کمیسیون اقتصادی مجلس در ۱۰ جلسه این کمیسیون نیز حضور پیدا کرد. وزارت بازرگانی اولین جرقه های چگونگی نحوه دست یابی او به ثروت و دارایی ها را زد و از رابطه سؤال برانگیز یکی از مدیرانش با جزایری پرده داشت. پس از این افشاگری ها زنجیره ای از اقدامات غیرقانونی و استفاده از وام ها و رانت های کلان بر ملا شد و سرانجام به زندان رفت. او پس از صادرات فرش، به سرمایه گذاری در کاغذ و روغن نباتی روی آورد و یک کارخانه ورشکسته روغن نباتی را خریداری کرد. همچنین جزایری به یکی از سازمان های بزرگ را که در آستانه ورشکستگی قرار داشت با سرمایه ۴میلیاردی کمک کرد. ایران تنها جایی نبود که آوازه او پیچید و در امارات سایر کشورهای عربی نیز به شهرت دست یافت.

محسن پهلوان مقدم:


محسن پهلوان مقدم، برای کسانی که در حوزه گردشگری فعالیت می کنند، نام آشنایی است. او که چند سالی است روند سرمایه گذاری خود در حوزه گردشگری را شدت بخشیده، مدیرعامل شرکت بین المللی توسعه گردشگری پدیده شاندیز، علاوه بر افتتاح پدیده شاندیز در مشهد در سالیان گذشته، پای این رستوران را به تهران و کیش هم باز کرده است. چند سال پیش هم او در مراسمی ویژه با حضور معاون اول رئیس جمهور وقت، کلنگ ایجاد بزرگ ترین مجتمع تفریحی گردشگری خاورمیانه در مشهد را به زمین زد. مجتمعی که گفته می شود در صورت بهره برداری کامل، ارزش چند میلیارد دلاری خواهد داشت. پهلوان مقدم هم مثل سایر همتایان میلیاردر خود به ورود به دنیای فوتبال علاقه مند است. نام او در رسانه های ورزشی دو سال پیش مطرح شد که گفتند قصد خرید باشگاه راه آهن را دارد اما در این مسیر به نتیجه نرسید و در نهایت در تیرماه سال جاری امتیاز تیم مس سرچشمه را خرید، نام این تیم را به پدیده تغییر داد و به مشهد برد.

خود او درباره نحوه ثروتمند شدنش می گوید با ساخت و ساز شروع کرده چون نسل او همیشه در این بوده اند حتی پدر بزرگ او کاشی کاری حرم امام رضا (ع) و بقعه خواجه ربیع را انجام داده است. او حتی فعالیت های خود را به خارج از مرز ها هم گسترش داده و ضمن افتتاح رستوران پدیده در افغانستان کارهای تجاری دیگری هم در این کشور انجام می دهد مثلا او به مدت ۲۰ سال حق انحصاری تبلیغات بیلبورد های افغانستان را از حامد کرزی گرفته است.

بابک زنجانی:

بابک زنجانی با نام کامل «بابک مرتضی زنجانی» یک تاجر مشهور و جوان ایرانی است که در سال های اخیر نام او در حوزه سیاست، ورزش و اقتصاد بارها سرزبان ها افتاده است. مردی که به گفته خودش دارای بیش از ۶۰ شرکت از جمله شرکت هولدینگ توسعه سورینت قشم و اولین بانک سرمایه گذاری اسلامی در مالزی است. او شرکت هایی هم در دوبی و ترکیه و تاجیکستان دارد. زنجانی در حال حاضر مالک و رئیس هیئت مدیره باشگاه راه آهن تهران هم هست و هواپیمایی قشم ایرلاین هم یکی از دارایی های مشهور اوست.

چندی پیش او در گفت و گو با یکی از نشریات داخلی گفته بود میزان سرمایه اش به ۲۵ هزار میلیارد تومان می رسد. این میلیاردر مشهور ایرانی متولد ۲۱ اسفند ۱۳۴۹ در تهران است. می توان با قطعیت گفت در دو سال اخیر بابک زنجانی خیلی بیشتر از دیگر افراد حاضر در لیست باشگاه میلیاردرهای ایران در کانون توجه رسانه ها بوده است. آخرین حاشیه او نشست خیابان گلستان ایران زمین به علت گود برداری غیر اصولی پروژه متعلق به شرکت او بود. اما قبل تر هم عکس هایی که از او با اسلحه منتشر شده بود و بدهی نفتی اش نقل محافل رسانه ای شده بود.

او اخیرا مورد توجه نشریات خارجی هم قرار گرفته و رسانه های غربی فعالیت های او را زیر ذره بین قرار می دهند.با ماجرای ریزش خیابان در اطراف ملک عظیم او در خیابان ایران زمین و بیانیه او در این زمینه که خانه های شهروندان آسیب دیده را خواهد خرید(!)و همین طور کشیده شدن پای او در معاملات نفتی در اوج تحریم ها به مجلس و اینکه بالاخره معلوم نشد که او به وزارت نفت بدهکار است یا شرکت نفت چند مییلیارد دلار ناقابل به او بدهکار است. با این حاشیه ها او مشهورترین ثروتمند این روزهای ایران است.آن قدر مشهور که کم کم نام و چهره اش برای افکار عمومی قابل شناسایی هستند.

با سرمايه هاي اندكتان آينده مالي خود را تضمين كنيد .

راه موفقيت

همیشه راه بهتری هست


[/align]
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: yousefi66 , karafarin , حمید رضا غ , blacknight19 , successfulman , 00098 , mardin-b , sir-mahyar , alma
12-23-2013, 03:25 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 12-23-2013 11:44 PM، توسط zhosseini81.)
ارسال: #2
RE: میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
گفتگو با آقای مهندس عبدالرحیم افتخاری
دانش آموخته مهندسی صنایع، ورودی 1348
مدیر عامل شرکت لوله های دقیق کاوه ایرانیان
زمینه فعالیت شرکت:
توليدكننده لوله و تيوبهاي بدون درز و دقيق فولادي

منبع: 30 کارآفرین (4) - گفتگو با دانش آموختگان کارآفرین دانشگاه صنعتی شریف

 لطفاً ابتدا خودتان را معرفي بفرماييد و كمي از سوابق تحصيليتان بگوييد.
ديپلم رياضي را در سال 1348 در كرمانشاه گرفتم و همان سال در كنكور دانشگاه صنعتي آريامهر آن زمان و صنعتي شريف فعلي شركت كردم و در رشته مهندسي صنايع پذيرفته شدم. در آن زمان كنكور هنوز كاملاً سراسري نشده بود و دانشگاه شريف براي خودش مستقلاً كنكور ميگرفت. كنكورش هم فقط در مورد سه درس رياضي، فيزيك و شيمي بود. براي هر كدام از اين سه درس 5 سؤال تشريحي و 20 سؤال چهار گزينه اي بود و يادم مي آيد كه يكي از سؤالات تشريحي رياضي ما در مورد لگاريتم نپربود كه آن زمان جزو برنامه رسمي آموزشي در دبيرستان نبود و فقط در بعضي از مدارس مثل البرز و هدف آن را آموزش ميدادند!
در آن زمان، درسهاي ما با مهندسي مكانيك اشتراك بيشتري داشت ولي الآن عوض شده است. در آن موقع بچه هاي مهندسي صنايع، زمينه مهندسي بيشتري داشتند. فرق اصلي بين مهندسي صنعتي و مديريت صنعتي همان پيش زمينه مهندسي است. يعني حس مهندسي داشتن. دانشگاه در اين چهار- پنج سال شما را حرفه اي بار نميآورد. فقط به شما نوعي نگرش ميدهد. يعني روش برخورد با مسئله، روش حل مسئله و مدلسازي آن؛ همين! تكنيكهاي حل مسئله در هندبوكهاوجود دارد و هميشه ميتوان به آنها رجوع و استفاده كرد. خوشبختانه اين ويژگي در دانشگاه شريف آن زمان خيلي پررنگ بود و اين حسي بود كه از طرف دانشگاه به ما به سختي القا شد. واقعاً آن زمان دوره سختي بود و ما خيلي اذيت شديم.
يعني برايتان توفيق اجباري بود؟!
دقيقاً. خيلي سخت ميگرفتند و يك ماده سيزده بود كه با بيرحمي، دانشجو را از دانشگاه اخراج ميكرد. ما هميشه در دانشگاه بوديم و ظاهراً دستمزد استادان هم كافي بود، چون آنها هم هميشه در دانشگاه بودند، با اين كه خيلي به ما سخت ميگرفتند ولي دوره شيريني بود و من هميشه مديون استادانم هستم. در سال 1353 فارغالتحصيل شدم. در آن زمان 6 ماه از سربازي را در زمان تحصيل ميگذرانديم و آنقدر جامعه به مهندسنياز داشت كه تقريباً تمام بچه ها بعد از فارغالتحصيلي به جاي سربازي، جذب بازار كار مي شدند و خود دانشكده ها هم سهميه داشتند و به عنوان دستيار به جاي سربازي ما را استخدام ميكردند. در آن زمان جناب آقاي دكتر نوحداني از استادان دانشكده فيزيك كه الآن ظاهراً در آلمان هستند و خدا به ايشان طول عمر بدهد، انيستيتو آب و انرژي را تأسيس كرده بودند و روي فناوريهاي مربوط به آب و انرژي كار ميكردند. ايشان بيشتر از بچه هاي دانشگاه خودمان در رشته هاي گوناگون استفاده مي كردند و يك نفر مهندس صنايع ميخواستند كه من را انتخاب كردند. اين امر، همزمان شد با سرازير شدن درآمدهاي نفتي (به علت تحريم نفتي اعراب) به ايران و در نتيجه به انيستيتو آب و انرژي بودجه قابل توجهي تعلق گرفت و من به لحاظ رشته ام و علاقه شخصي، كارهاي تنظيم بودجه و اجرايي انستيتو را به دست گرفتم و در آن سن كم، مدير اجرايي شدم. در آن موقع انستيتو يك قطعه زمين در بندر بوشهر براي احداث ايستگاه تحقيقاتي گرفته بود. بوشهرآن زمان مثل عسلويه حالا بود و فعاليتهاي ساخت و ساز عمراني در آن شروع شده بود. اين زمين مرغوب بين نيروي هوايي و نيروي دريايي قرار داشت و هر آن، ممكن بود اين زمين را از ما بگيرند. براي همين اول بايد دور آن يك ديوار مستحكم ميساختيم و سپس ساير ابنيه را به وجود ميآورديم. دانشكده سازه (عمران) كه به تازگي تشكيل شده بود طرح اين ديوار را به دست آقاي دكتر اعلامي داد. بعد گفتند يك نفر بايد برود و طرح را در آنجا اجرا كند. در آن موقع ما از دانشكده سازه فارغ التحصيلي نداشتيم. پس قرعه به نام من افتاد! در آن موقع ساخت ساختمانهاي بلندمرتبه تازه در تهران شروع شده بود. يك هفته با آقاي
دكتر اعلامي به آن كارگاهها رفتم تا چشمم به ساخت و ساز عادت كند، بعد با هم به بوشهر رفتيم. يك خانه اجاره كرديم و يك تابلو زديم: انستيتو آب و انرژي. يك خودروي دو ديفرانسيل هم برايم گرفتند، يك نفر از كارمندان ديپلمه دانشگاه را هم كنار دستم گذاشتند و مرا به اميد خدا رها كردند. يعني واقعاً در آن موقع در محيط دانشگاه اعتماد خيلي زياد بود و به فارغ التحصيلان شخصيت ميدادند. در سن بيست و سه سالگي يك حساب بانكي قابل توجه را به عنوان تنخواه گردان به دست من سپردند. فرق ديگر آن موقع و الآن اين بود كه ضمن تحصيل، مرتب براي ما بازديد ميگذاشتند. در تعطيلات بين ترم با هزينه دانشگاه ما را براي بازديد صنايع به شهرهاي گوناگون ميبردند. من تا زمان فارغ التحصيلي ام تقريباً تمام صنايع مهم مملكت را بازديد كرده بودم و به عنوان مهندس صنايع با اغلب فرايندهاي توليدي و صنعتي آشنا شده بودم و اين خيلي كمك ميكرد. گفتند اين نقشه، مصالح را تهيه كن، پيمانكار بگير و كار ديوار را تمام كن و هر وقت مشكل داشتي به آقاي دكتر اعلامي زنگ بزن و سؤال كن. خلاصه، شروع كردم و با برخورد به اولين مشكل زنگ زدم كه آقاي دكتر چه كار كنم؟ ايشان به من گفتند ببين آقاي مهندس! شما خودت مهندسي، من كه در محل نيستم! شما خودت بايد تصميم بگيري. دو سه باري كه زنگ زدم همين جمله را شنيدم. ديدم كه دارم فقط پول تلفن را هدر ميدهم. ديگر زنگ نزدم و كار را خودم ادامه دادم. منظورم اين است كه آنها دست مرا با آن تجربه كم در تصميم گيريها باز گذاشتند و اين بزرگترين آموزش بود. تمام كارها در دست خودم بود و
دانشگاه كاملاً به من اعتماد كرده بود و اين خيلي در آدم ايجاد اعتماد به نفس و علاقه ميكرد. من هنوز هم دانشگاه را مثل خانه خودم ميدانم. وقتي سربازي تمام شد با پس اندازي كه از محل حقوق و فوق العاده مأموريت جمع كرده بودم براي ادامه تحصيل به امريكا رفتم.
شما كمك مالي هم گرفتيد و يا خودتان هزينه كرديد؟
خودم هزينه كردم و طي سه ترم، فوق ليسانس را تمام كردم. آقاي دكتر نوحداني توصيه نامه خيلي خوبي براي من نوشت و بيشتر با اتكا به اين توصيه نامه وارد دوره دكترا شدم. واقعاً بايد از ايشان به نيكي ياد كنم كه از آن دسته استاداني بود كه به جوانها بال و پر ميداد و يك حس پدري نسبت به ما داشت. بعد از انقلاب (تابستان سال 1358 ) به منظور تجديد ديدار، به ايران آمدم. حتي كتابهايم را به قصد بازگشت با خودم نياوردم، ولي بعد از ورود به ايران تجديد نظر كردم و ديگر برنگشتم.
اسم دانشگاهتان را در دوره فوق ليسانس و دكترا ميفرماييد؟
OSU) Oklahoma State Universityكه يك دانشگاه دولتي بود. بعد از بازگشت به ايران، درگير صنعت اين مملكت بودم و همواره به عنوان مهندس صنعتي كار كرده ام. البته تا سال 84 در كنار كار صنعتي به عنوان استاد مدعو در دانشگاه شريف، دروس اصول مديريت و بعداً طراحي ايجاد صنايع را ارائه ميكردم. تقريباً بيشتر تجربه ام در شركتهاي وابسته به سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران بوده است و در آخر هم به سايپا رفتم و در آنجا بازنشسته شدم.
شما بهترين مدل را براي توسعه صنعتي ايران چه ميدانيد؟
توسعه بايد بر محور صنعت باشد. دو راه شناخته شده براي اين كار هست: يكي جايگزيني واردات كه هند به آن عمل كرد و به آن راه هندوستان هم ميگويند و يكي ديگر راه توسعه صادرات است كه كره جنوبي اين را انجام داد و به راه كره معروف است. در آن موقع سياست توسعه ايران هم بر اساس جايگزيني واردات بود. ايجاد وزارت صنايع سنگين هم در ايران براي همين منظور بود. هر دوي اين كشورها (هند و كره) در اين دو راه موفق بودند. البته من خودم شخصاً جايگزيني واردات را ميپسنديدم. برادرم نماينده هما در هندوستان بود و ايشان از دوبي براي خانواده اش يك دستگاه تلويزيون رنگي خريده بود. از برادرم تعهد گرفته بودند كه هر
وقت از آن شهر رفت، تلويزيون را هم با خودش ببرد! يعني تا وقتي كه خودشان تلويزيون رنگي توليد نكردند كسي حق نداشت تلويزيون رنگي داشته باشد. اين، سياست جايگزيني واردات بود. بر اساس يك الگوي مصرف، حلقه هاي مفقوده صنعتشان را پيدا ميكنند و باسرمايه گذاري دولتي يا با هدايت بخش خصوصي ميروند و آن حلقه ها را پر ميكنند. به طوري كه پيشرفتشان با جايگزيني واردات محقق شود، سپس وارد بازار ميشوند. جايگزيني واردات و توسعه صادرات دو سر يك طيفند. مثلاً هندوستان و كره الآن دارند با دنيا تعامل ميكنند اما هندوستان از كره مستقل تر است و براي همين در بحران اقتصادي اخير، زياد ضربه نخورد، اما كره لطمه ديد.
در هندوستان، جلوي واردات را گرفتند تا اگر توانستند خودشان توليد كنند؛ اما در مدل كره چه كردند؟
گفتند ما چيزي را توليد ميكنيم كه در آن مزيت داريم و مزيتهايمان را به بقيه ميفروشيم و با پولش بقيه چيزها را وارد ميكنيم و اگر چيزي را توليد ميكردند جلوي واردات آن را نميگرفتند تا بازار، رقابتي بشود. عمق سياست توسعهاي ايران تا دوره جنگ، سياست جايگزيني واردات بود. پس از جنگ بيشتر توسعه صادرات، سياست غالب شد.
اصلاً چرا وزارت صنايع سنگين ايجاد شد؟
وقتي شما اين سياست را در پيش ميگيريد كه نيازهاي داخل كشور را خودتان توليد كنيد، هنگامي كه با دنيا وارد تعامل ميشويد از موضع قدرت وارد ميشويد نه موضع نياز. دليلي ندارد ما همه چيز را خودمان توليد كنيم ولي وقتي با طرف به مذاكره مينشينيد از موضع ضعف و نياز نيست. ما قبل از انقلاب خيلي ضعف داشتيم. وزارت صنايع سنگين به اين علت تاسيس شد و بلافاصله شروع كرد به موافقت اصولي دادن و طرحهاي نيمه تمام را به انجام رساندن و ما مجري طرح بوديم. بعد كه صنايع خودرو وارد صنايع سنگين شد، در وزارت صنايع سنگين يك كارگروه خودرو تشكيل تشكيل شد. من جزو اولين نفراتي بودم كه جذب آنجا شدم. تمام سهام اين شركت مال « مهندسان مشاور خودرو و وسايل نقليه » شد و يك گروه سازمان گسترش بود. كار ما مورد اعتماد وزارت صنايع سنگين و نيز سازمان گسترش بود و براي خودكفا شدن به كارخانههاي خودروسازي خدمات ميداديم. در آن هنگام يك شهر (شهر كاونتري در انگليس، سازنده خودروي تالبوت كه در ايران، پيكان ناميده شد) براي ايران قطعه توليد ميكرد و تمام آنها نانخور ايران ناسيونال قبلي و ايران خودروي فعلي بودند. سياستهايي در مورد خودرو بود كه اصلاً ما خودروساز نشويم. چون خودرو مزيت نسبي نداشت! خلاصه تالبوت در اواخر دهه 60 اعلام كرد كه با اين تيراژ پايين براي ما توليد به صرفه نيست. آن زمان خاتمه جنگ 8 ساله هم بود. تنها امتيازي كه تالبوت داد اين بود كه گفت ماشين آلاتم را به شما ميفروشم. در آن زمان يك تيمي از مهندسان مشاور به آنجا رفتند و دستگاههايي را انتخاب كردند و با قيمت دلاري 7 تومان و ارزان آنها را خريدند. من مدير پروژه اي شدم كه بايد اين دستگاهها را بين دارندگان موافقت اصولي پخش كند. در آن زمان نه ساپكوبود و نه سازه گستر وجود داشت. اين دستگاه ها موجب ساخت داخل شدن قطعات خودرو شدند و
ما ماشين آلات را در اختيار آنها قرار داديم و آنها شروع به توليد كردند و دهه 70 دهه ساخت داخل شدن اين قطعات بود.
حال با اين وصف، تعريف شما از فرايند كار آفريني چيست؟
كارآفريني دو جنبه دارد: يك جنبهاش سرمايهگذاري است كه افراد خاصي را ميطلبد و جنبه ديگرش وجه اجرايي و مديريتي كار است. سرمايه داري را ميشود در كلان به دو دسته صنعتي و تجاري تقسيم كرد. هر دوي اينها دنبال توسعه سرمايهشان هستند و سرمايه دار صنعتي، كارآفرين ميشود و اشتغال ايجاد ميكند. سرمايه دار صنعتي به انسانها به عنوان نيروي كار و توليد نگاه ميكند و تاجر به عنوان بازار مصرف و اين دو دغدغه كاملاً متفاوت است. اگر قرار است كسي بيشتر تكريم شود، اولي است.
يعني بايد براي آن يك كار فرهنگي انجام شود، چون الآن همه به سرمايه دارها به چشم كساني كه حق بقيه را خورده اند نگاه ميكنند!
بله، در صورتي كه سرمايه گذار صنعتي واقعاً باعث رشد جامعه ميشود. اگر ميخواهيم توسعه پيدا كنيم بايد تمام تلاش ما براي حمايت از اينها باشد. اينها آدمهاي خاصي هستند و اغلب سود برايشان در اولويتهاي دوم و سوم است نه اول. اين يك بخش است كه سخت افزار (پول) را ميآورد. يك بخش ديگر كسي است كه بايد به اينها كمك كند و از اينها حمايت كند. من اين دومي را هم كارآفرين ميدانم و خودم جزو اين دسته هستم. الآن در همين شركت كه مديرعامل هستم، مديرعامل خارج از هيئت مديره هستم، يعني سهامدار نيستم. چون با سرمايه ديگران كار ايجاد كرده ام. كارآفريني حتماً اشتغال زايي ميكند ولي هر اشتغال زايي لزوماً كارآفريني نيست. مثلاً آن دلال هايي كه سيگار قاچاق ميكنند كار سيگارفروشي درست
ميكنند ولي اين كارآفريني نيست.
چگونه ميشود كارآفريني را توسعه داد؟
فقط با نگرش فرايندي ميشود كارآفريني را توسعه داد. در كشور ما سازمانها عموماً وظيفه اي هستند يعني خطوط اقتدار،عمودي است در حالي كه در نگرش فرايندي، خطوط اقتدارافقي است و نيروهاي گوناگون را ميتواند متمركز كند و در جهت اجراي هدف به پيش ببرد. اگر شما بخواهيد يك صنعت را ايجاد كنيد، فرايند كه يك نفري نيست! بايد مجموعه اي از آدمها را داشته باشيم و كارآفرين همينطور كه به پيش ميرود بايد بتواند مسائل گوناگون پيش رويش را حل كند. پس بايد با نگرش فرايندي پيش برود. اين نگرش در بهره برداري هم مفيد است. مثلاً
يك كارخانه اي خوابيده است، شما به مدير توليد ميگوييد چرا كار نميكنيد؟ ميگويد مواد نداريم، از چه كسي بايد بگيريم؟ از تداركات، به تداركات ميگويي چرا به توليد مواد نميدهي؟ ميگويد مدير مالي پول نداده است تا بخريم، به مدير مالي ميگويي چرا به تداركات پول نميدهي؟ ميگويد بخش فروش، به ما پول نداده اند! به مدير فروش ميگويي چرا به مالي پول نداده اي؟ ميگويد توليدي نداشته ايم كه من بفروشم! يعني وارد يك چرخه معيوبِ! «كي بود؟ كي بود؟ من نبودم » ميشويد. در تمام سازمانهاي وظيفه اي اين مشكل را داريم و براي رفع مشكل بايد مدير فرايند داشته باشيد تا فرايند محصول را از بحث تداركات تا بحث فروش مديريت كنيد. كه ارزش توليد ميكنند و آن چيزي است كه كف كارخانه اتفاق ميافتد، فرايندهاي « اصلي » فرايندها به سه دسته تقسيم ميشوند: فرايندهاي است كه « مديريتي » كه پولساز نيستند اما كمك ميكنند كه فرايند اصلي اتفاق بيفتد، مثل اداري، پرسنل و غيره. يكي هم فرايندهاي « پشتيباني » كارش برنامه ريزي راهبردي است. در سازمانهاي سنتي در اين نگرش به هم ميخورد. يعني يك آدم بيش از يك « وحدت فرماندهي » فقط مشكلي كه وجود دارد اين است كه قانون رئيس دارد؛ از طرفي يك رئيس تخصصي دارد و از طرف ديگر با مدير فرايند روبه روست. حالا اين آدمها در اين ماتريس وظايف، بايد چه مشخصاتي داشته باشند كه هم دستور رئيسشان را بپذيرند و هم دستورهاي اين مدير فرايند را بر بتابند؟ بايد به بلوغ فكري رسيده باشند. البته اين امر، بيشتر در تيمهاي كارشناسي اتفاق ميافتد. ما هيچ وقت در خط توليد اين كار را نميكنيم. كسي كه مهندس است اين بلوغ را پيدا كرده است كه در وحدت فرماندهي، تعصب نداشته باشد. الآن در دنيا دارد اين اتفاق ميافتد و ما بايد از دنيا ياد بگيريم و نبايد چرخ را از اول توليد كنيم و بايد از دستاوردهاي آنها استفاده كنيم.
شما در مورد مشخصه هاي نيروهاي كارآمد گفتيد. به نظرم كسي كه تحصيلات رياضي، فني و مهندسي دارد نسبت به اين تغييرات، منعطف تر است چون آدمي منطقي تر است و با كمي آموزش راه ميافتد.
كاملاً درست است. الآن در دنيا اين موضوع در حال اجراست. حتي كلاسهاي درس به صورت گرد چيده ميشود! و امتحانات را به صورت گروهي انجام ميدهند. يعني از ابتدا روحيه كار تيمي در افراد شكل ميگيرد، ولي ما از ابتدا اين را نداشتهايم. بنابراين در مورد صنعت ايران، اول بايد در مورد كار تيمي فعاليت كنيم، دوم در جهت فرايندي شدن و اگر فرد مدير، اين خصوصيات را داشته باشد كاركنان هم او را ميپذيرند. در اين صورت، حقوق و مزايا براي كاركنان در درجه دوم اهميت قرار ميگيرد. اما براي كساني كه ميخواهند در مقام مدير باشند و نقش يك چوب خشك را ايفا كنند مشكل پيش ميآيد. يعني مدير فرمايشي نباشند، چيزي كه ميفرماييد بحث خود انگيزشي است ... دو نوع سامانه باز و بسته داريم: در سامانه بسته، سامانه با محيط، يك نقطه تعادل استاتيكي دارد. مثلاً اگر مركز ثقل اين صندلي را از كثيرالاضلاع اتكايش خارج كنيم ميافتد. اين سامانه بسته است، يعني به محض از دست دادن تعادل، دوباره نميتواند تعادل ايجاد كند. اما اگر شما يك آدم را هل بدهيد، كمي تكان ميخورد ولي دوباره به تعادل ميرسد. اين يك سامانه باز است و بحث هوشمندي هم در همين جا مطرح ميشود. از طرفي
سامانه هاي باز با محيط تعادل جديد تعريف ميكنند و سازمانها همه سامانه هاي باز هستند.
اگر ما مهندسي ساختمان را مديريت سامانه هاي سطح اول بدانيم، مديريت تا سطح هشتم بالا ميرود. اما در جامعه چون خيلي ها اين واقعيت رانميدانند به راحتي ميخواهند مدير شوند. يعني فكر ميكنند مديريت همين پشت ميزنشيني و امضا كردن نامه و اينهاست. در صورتي كه اين مديريت، خيلي سخت است. چون شما ميخواهيد سامانه هاي سطح هشتم را مديريت بكنيد كه يك جزء آن انسان است كه قابل پيشبيني نيست.
پس به نظر شما براي اجراي يك مديريت خوب، داشتن دانش مهندسي، يك برگ برنده است؟
صد درصد! وقتي در دانشگاه، اصول مديريت را آموزش ميدادم به اين نتيجه رسيدم. در مهندسي وقتي شما با ديد مهندسي، مديريت را ميخوانيد براي دانشجويان يك حالت ديگري پيدا ميكند. براي همين اگر نظر مرا بخواهند اصرار دارم كه در رشته مهندسي صنايع تعداد واحدهاي مهندسي را بيشتر كنند. چون پيش زمينه مهندسي باعث ميشود كه شما ديد بهتري پيدا كنيد. اصلاً فلسفه وجودي دانشگاه، دادن ديد به دانشجويان است. حالا من يك مثال جاري ميزنم: يك كارشناس بانكي ميخواهد برود با يك شركتي كه براي احداث يك كارخانه، تقاضاي وام كرده است مذاكره كند. اگر كارشناس، از آن صنعت ديد نداشته باشد چگونه تشخيص بدهد؟! دقيقاً. اگر ما بخواهيم رشته صنايع واقعاً مهندسي باشد بايد پيش زمينه مهندسي در آن بيشتر شود. وقتي فرق بين بچه هاي قديمي و جديد را ميبينم
بيشتر متوجه اين حقيقت ميشوم.
اتفاقاً بچه هاي صنايع كه الآن از مهندسي فقط درس استاتيك را دارند معترضند كه اين درس به ما چه ربطي دارد؟!
اين خيلي بد است و اينها اشتباه ميكنند! چون بعداً كسي اينها را به عنوان يك مهندس قبول ندارد و دانشگاههاي صنعتي حق دارند آنها را از دانشگاه فني و مهندسي بيرون كنند!
در محيطهاي كاري شاهد اين چالش بودهام كه بچههاي فني مثل برق يا مكانيك اصلاً بچههاي صنايع را به بحث هايشان راه نميدهند! چون ميگويند شما حرف مارا نمي فهميد و اين همان خلائي است كه شما گفتيد ... متأسفانه همينطور است. اين نقطه تعادل هرچه زودتر به تحقق برسد طرف هوشمندتر است، يعني سامانه اش بازتر است. ايرانيها به اين علت، هوشمند شناخته شدهاند كه در مقايسه با كشورهاي ديگر ما هيچوقت مستعمره جايي نشده ايم و در موقعيتهاي متفاوت مي توانيم بلافاصله نقطه تعادل ايجاد كنيم. ما در منطقه، تنها كشوري بوده ايم كه خط و زبانمان را حفظ كرده ايم. مثلاً مصري هاي قبطي، عرب زبان شدند.
يعني شما ميفرماييد ايرانيها توانستند خودشان را با شرايطي كه در طول تاريخ به آنها تحميل شد تطبيق بدهند؟ به نظرتان تعريف شما از هوش، كمي روسي نيست؟! يعني هرچه را كه به شما تحكيم بشود بپذيريد!
نه من منظورم پذيرفتن نيست، منظورم اين است كه از بين نرويد و از پا نيفتيد. يك چيزي كه بين ايرانيها معروف است مشكل كار گروهي است و حتماً شما تجربيات زيادي در اين زمينه داريد! مشكل ما در كار گروهي به دليل نظام حكومتي در ايران بوده است. البته من بررسي كارشناسي ندارم و اين از تجربهام است. در تاريخ هم در جنگها ايرانيها به دنبال پهلوانپروري و يا كشتن رئيس بودند يعني نمادهاي فردي را دنبال ميكردهاند. اين خصلت در اروپاييها نيست. مثلاً مديرعامل 10 درصد تأثير دارد و 90 درصد ديگر سامانه، اما در اينجا مدير كه تغيير ميكند همه چيز تغيير ميكند و همه اهداف و برنامهها از بين ميرود. اين يك بحث فرهنگي است و تا زماني كه فكر سامانيافته و فرايندي غالب نشود انجام كار گروهي براي افراد، بسيار زحمت دارد و تنها راه هم بحث زياد و نهادينه كردن فرهنگ آن است كه البته كار مشكلي است. كار مديريت پروژه و مديريت فرايند در ايران بسيار مشكل است و اصلاح آن نيز نميتواند خيلي سريع رخ دهد. الآن تمام دنيا تقريباً اين شكلي عمل ميكند.
ولي حتي در صنايع پيشرفته ترين كشورها نيز اين قائم به فرد بودنها هست، مثلا در شركت اَپِل كه تمام ايده هاي خلاق اين شركت به اين يك نفر وابسته بود.« استيو جابز »

درست است! اما بسيار كم است. من در تاريخچه جنرال الكتريك خواندهام كسي كه ناجي جنرال الكتريك شد تمام مديران آنجا را جمع كرد و از آنها آزمون كار گروهي گرفت و اگر تشخيص ميداد كه فردي قابليت كار گروهي ندارد، او را از مجموعه حذف ميكرد. كار اين فرد، ريسك بسيار بالايي داشت اما همين اقدام باعث نجات جنرال الكتريك شد. الآن كار گروهي اجتناب ناپذير است.
آيا شما راه حلي براي ايران داريد؟
تنها راه حل، فدا شدن يك عده است كه بسيار بيشتر كار كنند تا اين موضوع، نهادينه شود.
بايد اين كار از اساس شروع شود،
يعني از آموزش به كودكاني كه آينده سازان اين كشور هستند.
بله بايد اول از همه، معلمان را آموزش دهيم. ژاپن نمونه موفق اين روش است و غرب براي فائق آمدن به اين كمبود انواع ايزوها و مدلهاي تعالي سازماني را تعريف كرد. در ايران، ايزو به جاي اين كه سطح نگرش افراد را به كار گروهي و فرايندي شدن عوض كند معمولاً تشريفاتي است يا خدمات يا كالاي توليدي كه اين خود، توهين به شعور مصرف كننده است! « كيفيت » دستاويز مديران براي تبليغ اشكال در اجراي آن است. مثلاً مميز فقط به مدارك توجه دارد و كاركنان هم كه كار خودشان را ميكنند! بايد يك تعامل و تعادلي بين اينها برقرار شود. من يك مقالهاي در سال 82 در مجله« صنايع شريف » دادم و همين بحثها را در مورد استاندارد ايزو كردم و گفتم كه ما استاندارد را بد اجرا كرده ايم.
به نظر ميرسد صنعت خودرو در اين زمينه پيشتاز بوده است.
خيلي ها الآن سر صنعت خودرو بحث دارند كه چرا واردات نكنيم؟ خب ما براي اين كه بتوانيم سرمايه گذار را با وجود ريسكهاي زياد به توليد ترغيبكنيم بايد واردات را ملغي كنيم. خود من هم اگرBMW را با قيمت پرايد ببينم حتي اگر مديرعامل سايپا باشم اولي را ميخرم! در بهره وري دو فاكتور مهم است: مؤثر بودن و كارايي. مؤثر بودن يعني چقدر از هدف را ميپوشانيم و كارايي يعني چقدر خرج كردهايم و چقدر درآورده ايم. مؤثر بودن و كارايي دو جزء جدايي ناپذيرند. مثلاً در مورد ساختمانهاي قديمي ممكن است صنعت ساختمان كارا نبوده است اما قطعاً مؤثر بوده است. خدمتي كه صنعت خودرو در جهت ارتقاي ادبيات صنعتي و فرهنگ صنعتي فقط در دهه 1370 كرده است، خيلي بيشتر از صنعت نفت بوده است كه خيلي قدمت دارد. الآن 70 سال است كه صنعت نفت داريم ولي هنوز براي تأمين سوخت، مشكل داريم. ولي در هر صورت، خروجي صنعت خودرو چيزي است كه مشكل مردم را حل ميكند. توليد خودرو و ادامه آن تصميم اشتباهي نبود. الآن دولت بايد شرايطي ايجاد كند
كه سرمايه گذار احساس امنيت كند و حركت كند و دلال، احساس ناامني كند تا سرمايهاش را به سمت توليد بياورد. البته منظورم از حمايت نيز،حمايت بي ضابطه نيست كه محمل سوء استفاده بشود.
البته آقاي مهندس! ايرادي كه به صنعت خودرو ميگيرند اين است كه ميگويند ما اين صنعت را به زور حفظ كرده ايم.
شايد در موضوع خودرو ما مزيت نسبي نداشته ايم. لازم نيست يك كشور همه صنايع را خودش داشته باشد. بايد ببيند در چه زمينههايي مزيت نسبي دارد، آنها را حفظ و حمايت كند و در آن بخشها از واردات جلوگيري كند و در گمرك تعرفه ببندد ولي ما در مورد خودرو اين مزيت را نداشته ايم. توليد خودرو به لحاظ صنعتي كه به دنبال دارد كشور را صنعتي ميكند. نبايد صرفاً به محصول توجه كنيم. انقلاب صنعتي اول در خودرو محقق شد. انقلاب صنعتي دوم هم از صنعت خودرو برخاست. اگر فقط بخواهيم به محصول نگاه كنيم حرف شما درست است ولي صنعتي شدن اين مملكت ارزش بيشتري دارد. اگر صنعت خودروي ما نبود بحث مديريت كيفي در كشور پيش نمي آمد. هرچند كه شخصاً فكر ميكنم اگر ما همين سرمايه گذاري را در قطعات صنعت نفت كرده بوديم، الآن موفق تر بوديم.
براي جمع بندي صحبت شما ميتوانيم بگوييم كه نظر شما اين است كه صنعت خودرو، يك صنعتِ صنعت ساز است.
بله درست است.
لطفاً در مورد حمايتها بيشتر صحبت كنيد. مخصوصاً در مورد صنايعي كه انتظار حمايت دولتي در آنها زياد است.
2 سال است كه در اين شركت هستم كه الآن در دوران ساخت است و هنوز به مرحله بهره برداري نرسيده ايم و قرار است يك واحد صنعتي تأسيس شود كه لوله هاي بدون درز فولادي توليد كند. چه به صورت تيوب چه به صورت پايپ. اصل ماشين آلات ما خارجي است كه بايد وارد شوند. يك سال طول كشيد تا بحث گشايش اعتبار براي اين دستگاه ها حل شود. وام ما براي يك بانك دولتي بود و فروشنده ميگفت من آن بانك دولتي را قبول ندارم و ميخواهم با فلان بانك خصوصي كار كنم. لازمه اش اين بود كه بانك اول توافق كند كه اين گشايش اعتبار در بانك خصوصي انجام شود. 6 ماه طول كشيد تا آنها را براي اين كار راضي كنم و البته راه را براي بعديها هموار كردم. حمايت يعني اين مشكلات را برداريم. بايد در همه جا« كميتههاي ضد تحريم » براي اين كه صنعت در دوران تحريم لطمه نبيند، تشكيل شود كه قوانين قبل از تحريمها را عوض كند و تصميمهاي جديد اما موقتي براي زمان تحريم اتخاذ كنند تا كارها پيش برود. الآن صنعتگرهاي ما خيلي در اين مورد اذيت ميشوند. بانكها همكاري نمي كنند. اين طوري ما بايد از اطراف، سرمايه را تأمين كنيم و قيمت تمام شده بيشتر ميشود. قوانين بايد طوري باشند كه در وقت صرفه جويي شود. حالا كه سرمايه گذار به جاي واردات پفك و بادكنك به كار توليدي روي آورده است از همه طرف تحت فشار است به اينها ميگويند عدم حمايت!
درباره روند خروج نخبه ها از كشور چه نظري داريد؟
ديروز خبري شنيدم كه رئيس جهمور امريكا ميخواهد به 10 نفر كه 2 نفر از آنها ايراني و از فارغ التحصيلان دانشگاه خودمان و الآن هم در امريكا هستند به عنوان دانشمند، جايزه بدهد. من از يك طرف احساس غرور ميكنم و از طرف ديگر ناراحت ميشوم كه شرايط طوري نيست كه اينها برگردند. چرا بايد در آنجا بمانند؟ اگر اين جريان، قاعده بشود يعني نخبه هاي ما بخواهند بروند و ديگر برنگردند اين فاجعه است. اين خيلي از برداشت نفت به دست بيگانه مهمتر است ولي انگار كسي عين خيالش نيست! انگار رسالت دانشگاههاي دولتي اين است كه از حق و حقوق پيرزن و بچه يتيمها خرج من بكنند و من را تربيت كنند كه بروم براي ديگري كار كنم! اين خيلي فاجعه است. اگر در كشور به كار دلالي ارزش داده شود و سرمايه گذار صنعتي كوبيده شود از طرفي مغزهايمان ميروند و از طرف ديگر بازارمان را هم توليدكنندگان خارجي ميگيرند.
سرمايه دار تجاري نيازي به نيروي انساني ندارد، چون افراد را فقط به شكل مصرف كننده ميبيند. سرمايه گذار صنعتي است كه نياز به نيروي نخبه دارد. تنها راه جلوگيري از خروج نخبه ها بال و پر دادن به سرمايه گذاران صنعتي است. مثلاً يكي شدن وزارت تجارت و صنايع خبر بسيار خوبي است. در صورتي كه تجارت زير پوشش صنعت بيايد. ولي اگر برعكس بشود جاي افسوس فراوان دارد. نخبه هاي اين مملكت گنجينه اند. خيلي از بچه هاي شريف الآن خارج از كشور هستند و علاقه دارند كه برگردند اما بايد برايشان شرايط را ايجاد كنيم، جاذبه ايجاد كنيم، جاذبه هم فقط مالي نيست. بايد توجه به سرمايهگذاران صنعتي و همينطور شايسته سالاري خيلي بيشتر شود.
پس شما شرايط اجتماعي را در رفتن يا ماندن نخبه ها مؤثر ميدانيد؟
صد درصد. اگر شايسته سالاري حاكم شود، به كارآفرينان ارزش داده شود و سايه سياست از صنعت برداشته شود، نخبه ها مي مانند. البته سياست ميتواند به صنعت كمك كند. مثلاً وقتي جلوي واردات بي رويه را بگيرد دارد به صنعت كمك ميكند. بله، منظور من هم اين بود كه بدون جهت گيري سياسي راه ها را انتخاب كنيم.
آيا ميتوان به اين نتيجه رسيد كه علت اصلي اين كه صنعت ما به اين كلاف سردرگم رسيده، اين است كه عمده صنعت ما دولتي است؟ اگر خصوصي بود اين طوري نميشد؟
بله، به همين دليل است كه ميگويم شايد اگر تجارت را به عوض صنعت ملي ميكرديم بهتر بود. الآن شما به عنوان يك نخبه بايد برايت كار وجود داشته باشد. كار را هم سرمايه گذار صنعتي ايجاد ميكند و چون ميخواهد سرمايه اش بهره ور باشد، لاجرم شايسته سالار هم هست. يكي از دوستاني كه با ايشان مصاحبه ميكردم ميگفت كسي كه كارآفرين است و كسب و كاري را به راه مياندازد ميتواند برود و شاگرد اول شريف را استخدام كند. يعني در آن صورت آن شاگرد اول برايش فرصت كاري پيش ميآيد و آن كارآفرين هم لازم نيست كه خودش شاگرد اول شريف باشد. دقيقاً، الآن من بابت خبري كه شنيدهام ناراحتم! كاش به جاي نخبه ها چاههاي نفتمان را ميدزديدند! تا اسم نفت ميآيد همه گوششان تيز ميشود. اگر فرهنگ كار آفريني وجود داشته باشد آنگاه به نيروي انساني ارزش داده ميشود و وقتي به نيروي انساني ارزش داده شود ديگر مهاجرت نخبه ها را نداريم. الآن قضيه فرار نخبگان (چه علمي و چه اقتصادي) آن قدر جدي شده است كه در دولت هم مطرح شده و به اين فكر افتاده اند كه اقدامي كنند. شايد دير باشد اما بالاخره به اين نتيجه رسيده اند كه بايد جلوي اين كار را با مشوق هايي بگيرند. اميدوارم در اين وزارت صنايع و تجارت جديد، اين اتفاق هرچه زودتر بيفتد.
ما در مورد همه چيز صحبت كرديم به جز موفقيت! نظر شما در مورد موفقيت چيست؟
موفقيت روي هدف تعيين ميشود. بر اساس اين كه شما چه هدفي تعيين كردهايد، درصد رسيدن به آن ميشود ميزان موفقيت. پس طبق فرمايش شما اين موفقيت، دروني است؛ چون از ديد افراد بيرون ممكن است موفق نباشد. كاملاً درست است. بحث ما يك بحث مديريتي است. در مديريت، بحث انگيزش را داريم. يك مدلي در مديريت داريم كه پاداشها را به دو دسته دروني و بيروني تقسيم ميكند و تأثير پاداشهاي دروني را بيشتر از پاداشهاي بيروني ميداند. هرچه انسان، روشنفكرتر باشد و هرچه در زندگي به شناخت بالاتري رسيده باشد تأثير پاداشهاي درونياش بر او بيشتر است. مثلاً بحث پاداش در كارخانه و در مورد قشر كارگر، پاداش بيروني بسيار مهمتر است و ارزش دارد و بر اساس پاداش بيروني، انگيزش در آنها ايجاد ميشود. اما در بخش مهندسي، اول بايد مهندس به خودش از طريق دروني پاداش داده باشد تا از پاداش بيروني هم لذت ببرد، يعني راضي باشد. اگر خودش احساس كند از كاري كه انجام داده خوشش نيامده است و پاداش هنگفتي هم بگيرد اثر لازم را نخواهد داشت. اگر شما به يك مهندس پيشنهاد بدهيد يك كار بسيار پايين ولي با حقوق بالا را انجام بدهد به
احتمال خيلي زياد قبول نميكند. او بيشتر دوست دارد كار مورد علاقه اش را انجام بدهد تا خودش را راضي كند.
ما در مورد موفقيت سازماني صحبت نكرديم. به نظر شما يك سازمان موفق چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
بايد ببينيم سازمان، چقدر به اهداف موجود در برنامه راهبردي خود رسيده است.
الآن شركتهاي زيادي را حتي در ميان فارغ التحصيلان شريف داريم كه علاقه زيادي به توليد و بومي كردن يك صنعت داشته اند و اين كار را كرده اند، سرمايه و عمرشان را گذاشته اند ولي در بهترين حالت، سود و زيانش برابر شده است! يعني شايد سرمايه دار شده باشند ولي از نظر سرمايه جاري، برتر نيستند. آيا شما اين شركتها را موفق ارزيابي ميكنيد؟
چون بنيانگذار يك صنعت بوده اند موفقند، اما اينجا باز هم به اهميت نقش دولت اشاره ميكنم كه چگونه اينها را تكريم ميكند.
اگر دولت يك لوح تقدير به كارآفريني بدهد كه 3 ماه است به كارگرانش حقوق نداده است، آيا او موفق است؟
بحث يك لوح نيست. دولت واقعاً بايد حمايت بكند و كساني كه در اين كار هستند بايد همه جانبه حمايت شوند. من تجربه گرفتن وام از يكي از اين مراكز دولتي را دارم كه يك فرد جوان مسئول آن قسمت بود. در صورتي كه بايد يك فرد بازنشسته از بخش خصوصي را بياورند كه شرايط من را درك كند و بتواند واقعاً كمكم كند. بله بايد از افراد كارآمد و باتجربه در اين زمينه ها مشاوره بگيرند. همه اينها بستگي دارد به اين كه دولت چقدر به اين مسائل اهميت ميدهد. دولت بايد در اين زمينه ها برنامه هاي بلندمدت داشته باشد. وقتي ميگوييم از سرمايه گذار خصوصي حمايت كند منظور فقط دادن وام نيست، بلكه در همه مراحل بايد كمكش كند و گرنه كسي كه فداكاري كرده است و به جاي راه خيلي آسانتر دلالي، پولش را براي توليد، سرمايه گذاري كرده است واقعاً بايد از نظر مالي و معنوي تكريم شود.
روش تكريم بايد چگونه باشد؟ بعضيها ميگويند كارآفرين براي دل خودش كار ميكند و اصلاً به دنبال تكريم نيست.
شايد بهتر باشد دولت كمك كند تا كار او پا بگيرد؛ يعني با انعطاف در قوانين و دادن وامها او را تكريم كند. دقيقاً وگرنه همان كارآفرين چرا بايد اينجا براي دل خودش كار كند؟ خوب ميرود در امريكا و كار خودش را ميكند! دقيقاً مثل همان قضيه فرار مغزهاست. آنها هم فقط براي قضيه مالي نمي روند. امكانات و مزاياي آنجا را بيشتر مي بينند. پس براي نگه داشتن آنها بايد هزينه كنيم و با زور نمي شود. مهمترين اقدام براي حفظ مغزها و قشر مؤثر در جامعه، توجه به صنعتگران و شايسته سالاري است.
ميشود؟ مثلاً در مورد شما سرمايه بخش خصوصي از اول بوده و سرمايه يك « نوپا » چه چيزي باعث موفقيت شركتهاي عمر شما به عنوان مدير اجرايي هم بوده است. آيا اينها براي يك شركت نوپا كافي است؟
نه، در بعضي قوانين بايد تغيير ايجاد شود تا اينها بتوانند رشد كنند. مثلاً الآن كه انرژي گران شده است براي شركتهاي نوپا خيلي مشكل است و دولت بايد به آنها تسهيلات ارائه كند. بايد با اين شركتها ارگانيكي برخورد كنند نه مكانيكي و بايد مورد به مورد آنها را بررسي كنند و براي هر كدام به طور جداگانه تصميم بگيرند. اگر يك قانون عمومي بگذاريد ممكن است يك عده سوء استفاده كنند. بنابراين بررسي موردي لازم است و در هر مورد بايد جداگانه كارشناسي كنند.
آيا شما در مورد كشورهاي خارجي خبر داريد كه نوع تعاملات دولت آنها با شركتهاي نوپا چگونه است؟
آنجا رفتار، بيشتر سازماني است و واقعاً بررسي ميكنند و نظارت دارند. آنها براي جلوگيري از سوء استفاده افراد هم قوانين بسيار سختي دارند. بحث اعتمادسازي در آنجا بسيار قوي و جاري است.
شما در شركت لوله هاي دقيق كاوه قصدتان توليد است. با تمام مشكلاتي كه داريد، هنوز به توليد نرسيده ايد؟
بله. ما چون دستگاه هايمان بسيار پيشرفته هستند هنوز ساخته نشده اند و يك سال ديگر طول مي كشد. با آماده شدن آنها فاز اول مان توليد تيوب است. توليد اصلي اين شركت هم همين است چون تعدادي از سهامداران اين شركت خودشان شركتي دارند كه لوله هاي بدون درز را توليد ميكرده است. آن شركت تيوب توليد ميكند. لوله ها دو دسته اند: يكي پايپ است كه براي نقل و انتقال سيالات به كار ميرود و ديگري تيوب است كه بيشتر براي ساخت مبدل هاي گرمايي كاربرد دارد و براي گردش جريان است و ضريب انتقال حرارت بالا به راحتي شكل پذير است. اما لوله هاي پايپ سخت هستند و براي تغيير مسير آنها بايد از اتصالات استفاده كنيم. ما در فاز دوم ميخواهيم بخشي از محصولاتمان را تبديل به پايپ كنيم. تيوبها ساختشان سفارشي است اما پايپ ها عمومي هستند و در اندازه هاي استاندارد در بازار براي گاز و غيره قابل فروش است و مصارف زيادي دارد. تمام اين لوله ها فولادي هستند. مثلاً در ديگ بخار، حتي لوله درزدار هم استفاده ميكنند ولي در مبدلها عموماً از لوله هاي بدون درز كم كربن يا با كربن متوسط استفاده ميكنند.
در پايان، آيا موضوعي باقي مانده است كه بخواهيد در مورد آن صحبت كنيد؟
من فقط تأكيد ميكنم كه موضوع تسهيل كردن كار سرمايه گذاران از سوي دولت، خيلي مزايا براي مردم دارد و اشتغال واقعي ايجاد ميكند يعني نوعي كار مولد است، از فرار مغزها جلوگيري ميكند و بحث استقلال كشور را به دنبال دارد. اين ذخاير انساني ما را الآن خيلي ساده و بدون توپ و تفنگ دارند ميبرند و اي كاش به جاي اين كار چاه نفتمان را ميبردند، چون به نظرم ضررش كمتر بود. ما ميتوانيم جلوي اين دزدي را بگيريم؛ اين كه سرمايه گذار خصوصي را تشويق كنيم، شايستهسالاري ايجاد كنيم كه اگر صنعت خصوصي بشود اين خود به خود محقق ميشود.
منبع: 30 کارآفرین (4) - گفتگو با دانش آموختگان کارآفرین دانشگاه صنعتی شریف

Th_running1 تلاش برای رسیدن به موفقیت همان انگیزه ای است که بذر امید را در دل بارور می کند.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: rad86 , ali1371 , mardin-b
12-23-2013, 10:24 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 12-23-2013 11:49 PM، توسط zhosseini81.)
ارسال: #3
RE: میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
گفتگو با آقای مهندس شایان امینی
دانش آموخته مهندسی مکانیک ، ورودی ارشد سال 85
مدیر عامل شرکت مپتوسا
زمینه فعالیت شرکت:
مجري پروژههاي قطعه سازي، قالبسازي و توليد


منبع: 30 کارآفرین (4) - گفتگو با دانش آموختگان کارآفرین دانشگاه صنعتی شریف

در ابتدا لطفاً خودتان را معرفي كرده، سوابق تحصيليتان را بيان كنيد.
ورودي سال 80 دانشگاه اميركبير و ورودي سال 85 ارشد دانشگاه شريف در رشته مكانيك هستم. در ليسانس گرايش طراحي جامدات و در ارشد هم بيومكانيك بودم. از سال 83 شروع به كارآموزي در صنايع مختلف كردم در صنايعي همچون قطعه سازي، خودروسازي، چيلرسازي، تأسيسات و نفت و گاز، تا بتوانم صنعتي را پيدا كنم كه در آن كار جديدي انجام دهم.
شما بلافاصله بعد از تحصيل خودتان به طور مستقل كارتان را شروع و راهاندازي كرديد؟
بعد از سال 84 و 85 همزمان هم شركتم را تأسيس كردم و هم تحصيلات ارشد را شروع كردم. البته فعاليت من در شركتهاي ديگر كه از زمان دانشجويي و به صورت كارآموزي شروع شده بود، تا چند سال ادامه پيدا كرد. در دوران كارآموزي در شركتهاي قطعه سازي كار كردم و به نظرم شكافي در صنعت قطعهسازي موجود بود و ميشد كارهاي بهتري كرد و آن را توسعه داد و همچنان كه در شركتهاي ديگر مشغول به كار بودم سعي ميكردم زمينه پيشرفت ايده كارآفريني خود در مسير مورد نظر را فراهم نمايم و به اين ترتيب بتوانم شكافهاي موجود در اين صنعت را با ايدههايم پر كنم.
آيا ورود شما به زمينه قطعهسازي و خدمترساني به خودروسازها از دوران كارآموزي شما آغاز شد؟
خير، 2 يا 3 سال در شركتهايي به جز قطعه سازي نيز كار و فعاليت كردم و به عنوان نيروي كارشناسي استخدام و مشغول به كار شدم. در شركتهاي خودروسازي، قالبسازي، قطعه سازي و طراحي مهندسي فعاليت كردم تا جايي كه حس كردم خودم ميتوانم به طور مستقل كاري را انجام دهم و از ديدي كه قبلاً در آن شركتها به دست آورده بودم بهره جستم و از درآمد حاصل از كار كارشناسي براي شروع كارم استفاده ميكردم؛ چرا كه شروع يك كار جديد، به بازاريابي، سرمايه گذراي اوليه و تبليغات نياز دارد. بعد از مستقل شدن تصميم گرفتم با شركتهايي كه در آنها كار كرده بودم، همكاري كنم و به اين ترتيب در اولين قدم، اين راه حل را براي آن شركت اجرا نمايم.
آيا به تنهايي اقدام به تأسيس شركت كرديد و يا در اين مسير، همفكراني نيز داشتيد؟
ايده اصلي از خودم بود و كمكم اين ايده را تقويت كردم و بعداً به همراه دوستانم در دانشگاه و محيط كار، كار را ادامه داديم تا بتوانيم به صورت شراكتي مجموعه را تقويت كنيم؛ چرا كه هر كسي در زمينهاي توانايي داشت و خودم نيز در بخشهاي مختلف مربوط به اين صنعت، ديد كافي را داشتم و به اين ترتيب مجموعهاي صنعتي شديم كه در زمينه هاي ساخت، توليد، مديريت و اجراي پروژه و كنترل پروژه تخصص و تجربه كافي را داشتيم.
آيا هم اكنون تنهايي مجموعه را رهبري ميكنيد؟
طبق همان ساختاري كه عرض كردم مشغول به كار هستيم، ولي در مجموع، مسئوليت كلي شركت و هدايت تيم، بر عهده خودم هست.
با توجه به جو موجود جامعه و شوق زياد به اقدام كردن براي ادامه تحصيل در خارج كشور در ميان دانشجويان دانشگاههاي برتر، شما به اين فكر نيفتاديد؟
زماني كه ادامه تحصيل در شريف را انتخاب كردم؛ به فكر ادامه تحصيل در خارج از كشور در مقاطع بالاتر بودم، ولي وقتي كه همزمان وارد بازار كار و صنعت مورد علاقهام شدم، كمكم از فكر رفتن به خارج دور شدم. چرا كه احساس كردم كار صنعتي با روحيات و شخصيت من سازگارتر است، ضمن اين كه ميتوان كارهاي نو و خوبي در صنعت در حال توسعه ايران انجام داد.
شما بيومكانيك خوانده ايد، در حالي كه كار شما مربوط به قطعه سازي است، علت اين تفاوت چيست؟
كار ما قطعه سازي، ساخت دستگاه هاي صنعتي آزمايشگاهي و انواع فيكسچرهاي توليدي براي صنايع مختلف است و تنها صنايع خودروسازي نيست. براي صنايع مختلفي همچون خودروسازي، تجهيزات پزشكي، ورزشي، ارتوپدي فني و ... قطعه، دستگاه و فيكسچر ميسازيم. ايده كلي ما اين بود كه مشكل از قطعه ساز يا قالبساز نيست، بلكه مشكل از پروژه تعريف شده و نحوه اجراي آن است، چرا كه تجربه كار با چينيها و هنديها را داشته ام و متوجه علت ضعف اين صنعت در ايران شده ام. كشورهاي توسعه يافته نيز با همين امكانات و با فناوريي كه در اختيار ما نيز هست، سعي در بهينه كردن پروژه ها با كاهش هزينه و زمان و افزايش كيفيت كرده اند و اين كار در شركت هاي ايراني انجام نميشود. هم اكنون هم مشترياني داريم كه كار ما را به كار قطعه سازان چيني ترجيح ميدهند و به حسن خدمات پس از فروش ما اشاره ميكنند و حتي با رشد اين كار ميتوانيم به مرحله صادرات خدمات هم برسيم. مثلاً ايران به كشورهايي مثل سوريه و ونزوئلا قطعه ميفروشد. ما استانداردها و راهكارهاي بين المللي موجود را فرا گرفته ايم و با شركت هاي خارجي نيز همكاري داريم و با اين رويه پروژه هايي را اجرا نموده ايم كه با كمترين تأخير، اجرا شده است و حتي با وجود محدوديتها، رقابت با شركتهاي خارجي براي ما امكانپذير شده است.
شرايط كسب و كار در حيطه كاري شما چگونه است؟
چون ايران، يك كشور در حال توسعه است، در زمينه هاي زيادي فضاي كاري پويايي وجود دارد، اما عده اي سراغ اين زمينه هاي كاري نمي روند و اين به علت عدم اطمينان از آينده، مسائل بين المللي، تحريم و ... است، اگر خوب كار كنيم مطمئناً جاي رشد در بسياري از زمينه ها وجود دارد. همچنان كه هم اكنون توانسته ايم در خصوص ساخت دستگاه هاي آزمونگر و آزمايشگاهي، علاوه بر اجراي پروژه، خدمات مشاوره اي براي خريد و ... نيز به برخي از مشتريان خود نيز بدهيم. يعني اعتماد لازم را در مشتريان خود ايجاد كردهايم.
شما براي گرفتن پروژه از چه روشهايي مخصوصاً در آغاز كارتان استفاده كرديد؟
بازاريابي و تبليغات و جذب مشتري با ايده هايي كه داشتيم. اگر توانايي انجام كاري را داريم بايد بتوانيم اين امر را به مشتري ارائه كنيم و معمولاً براي ادامه خدمات شركت به مشتري شخصاً با مشتري صحبت ميكنم زيرا ميدانم چه تواناييهايي داريم و البته بر روي دورههاي بازاريابي و ارائه نيز كار كرده ايم؛ چرا كه تنها داشتن توانمندي فني در كار مهم نيست و ارائه و معرفي آن و همچنين توسعه روابط نيز مورد نياز است. بسياري از روش هاي نوين بازاريابي، مفيد هستند، به شرطي كه درست اجرا شوند و شخص ارائه دهنده بايد اطلاعات و تجربه لازم را نيز داشته باشد و چون در ابتداي كار، اطمينان در مشتري جديد وجود ندارد، تضمين خدمات پس از فروش كامل را ميداديم كه همچنان نيز به اين رويه ادامه ميدهيم.
آيا براي ايجاد همكاري بين مشتري و شركتهاي نوپا كمي ملايمت و نرمش از سوي مشتري نياز است؟
اين مسئله، بحث كلان مملكتي است و بايد مزايايي به شركتهاي بزرگ بدهند تا بتوانند با شركت هاي نوپا همكاري كنند، در ابتداي كار، نياز به دادن وام براي كارآفرينان نيست، بلكه بايد با توجه به توانمندي شركت هاي نوپا، پروژه اي را به آنها براي اجرا بدهند تا بتوانند توانايي هاي خود را نشان دهند و اعتماد لازم را ايجاد نمايند و از طرفي دولت بايد امكان همكاري شركت هاي بزرگ را با شركت هاي نوپا فراهم كند، چرا كه صنايع بزرگ هم از
همين شركت هاي كوچك و نوپا به وجود آمده است. موضوع ديگر اين است كه فضاهاي تبليغاتي مناسب ايجاد شود تا شركت ها بتوانند يكديگر را بشناسند، ارتباطات برقرار شود و به اين ترتيب، هزينه تبليغات نيز كاهش يابد.
چرا بازاريابي در ايران سينه به سينه و يا دهان به دهان است؟
اين بازاريابي مختص ايران نيست. اين بهترين نوع بازاريابي است كه در همه جا عمل ميشود و چون در ايران، اعتماد كم است، درصد بالايي از بازاريابي به اين روش است. زيرا قوانين به گونه اي هست كه همكاري بدون شناخت قبلي، ريسك بالايي دارد و چون كارفرما سرمايه اش را به جريان مياندازد، بايد اعتماد و آرامش خاطر از انجام پروژه داشته باشد.
در صحبت با جوانها آنها اشاره ميكنند كه كار، موجود نيست! جواب شما به اين ادعا چيست؟
اولاً نوع شخصيت افراد متفاوت است. برخي اعتقاد دارند كه بايد كار كنند و كار را خودشان ايجاد كنند و دوست دارند كه كارآفرين باشند. اما برخي ديگر تنها دوست دارند از توان فني و علمي خود در جهت كار كردن براي ديگران استفاده كنند و در هيچ يك از اين نگرشها مشكلي نيست و در دنيا نيز به اينگونه است. ولي نشستن و ايراد گرفتن از شرايط، به جايي راه نميبرد. هر فردي، هر محصولي و هر وضعيتي، با هر ضعف و شرايطي، در هر حال چيزي براي يادگيري دارد. به عنوان مثال، همه از محصولات چيني وارداتي به ايران گله مند هستند اما كسي براي رفع مشكل اين محصولات يا بهينه ساختن روشهاي اجراي هر كسب و كاري، اقدام نمي كند. اتفاقاً بر خلاف نظر بسياري از افراد، من معتقدم كه چينيها، روشهاي
ساخت و توليد را به خوبي ميدانند، اما تجربه كرده اند كه چه محصولاتي را با چه قيمتي در ايران ميتوانند به خوبي به فروش برسانند. اگر در صنعتي ضعف وجود دارد ما نبايد فرار كنيم، بلكه ميبايد تلاش كنيم و براي آن راه حل ارائه دهيم.
ملزومات كارآفريني چيست و كارآفرين بايد چه ويژگيهايي داشته باشد؟
اولاً در زمينه كاري اش تسلط كافي داشته باشد و بتواند كارش را به صورت مستقل و با استفاده از توانمندي خود در به كارگيري تخصص و تجربه خود و ديگران، مديريت كند و به جلو حركت دهد. ضمن اين كه بايد در اين راه صبور باشد. زيرا در بسياري از مواقع، امكان به وجود آمدن مشكلات در مسيرهاي مختلف وجود دارد كه كار را عقب مياندازد و نياز است تا با صبر و حوصله، وضعيت را مديريت كند و مشكل را حل و فصل نمايد.
همچنين ميبايد قادر به برقراري ارتباط قوي باشد تا توانايي هاي خودش را به ديگران ثابت كند و اين ارتباط را حفظ كند. براي مرور به طور مجزا دوباره مطرح ميكنم:
1) تسلط كافي بر زمينه فعاليت، 2) مديريت خوب، 3) صبر و 4) توانايي برقراري ارتباط .
آيا در روند كارآفريني براي رسيدن به هدف، وجود هوش بالا الزامي است؟
هوش متوسط مورد نياز است، ولي نياز به نابغه بودن نيست و لزومي به تجربه شاگردي در هر رشته هم نيست؛ همچنان كه همه كارآفرينان چه در ايران و چه در دنيا برترينهاي رشته هاي تحصيلشان نبوده اند. كارآفرين بايد هوش اجتماعي اش را به مرور و با كسب تجربه، تقويت كند.
تعريف شما از كارآفريني چيست؟
كارآفريني يعني اين كه شكافي را در صنعت شناسايي كرده، آن را پر كنيم و اين ايده را توسعه تجاري دهيم. يا اين كه راه حلي موجود است، اما بتوانيم راه حلها را بهينه كنيم. يا اين كه راه حلهاي موجود را با امكانات جديد بهينه سازيم و آن را توسعه تجاري دهيم. سرمايه گذاري كردن براي انجام يك كار تكراري، كارآفريني نيست، بلكه توليد كار و اشتغالزايي است. در حالي كه كارآفريني، ارتقاي راه هاي موجود است. از نظر من ايجاد و انجام كارهاي زير، كارآفريني محسوب ميشود:
1) شناسايي شكاف موجود در صنعت يا هر بخش ديگري و ارائه راهكار جديد
2) ارائه راه حل جديد براي مسائل شناخته شده
3) بهينه سازي راه حلهاي موجود
4) استفاده از امكانات و فناوري جديد براي انجام راه كارهاي قبلي
و زماني كه در ادامه هر يك از موارد فوق، توسعه تجاري مطرح شود، كارآفريني صورت مي گيرد.
از امكاناتي كه دانشگاه در اختيار كارآفرينان قرار ميدهد تا چه حد اطلاعات داريد و چه توقعاتي داريد؟
توقع من بيشتر در زمينه ايجاد ارتباط بين صنعت و دانشگاه است و اين يك بحث مديريتي كلان است كه بايد از دولت و جامعه شروع شود و بخشهاي كارآفريني دانشگاه هم بايد در اين زمينهها فعاليت كنند. هم اكنون دانشگاه در سطح خيلي بالاتري نسبت به صنعت قرار دارد؛ چرا كه صنعت ما در حال توسعه است و دانشگاه در سطح روز علمي دنيا قرار دارد. بايد به گونه اي ارتباط برقرار شود كه دانشگاه با صنعت در سطوح پايينتر نيز همكاري و به رشد صنايع كمك كند و پروژه هايي براي حل مسائل موجود در صنايع مختلف تعريف كنند. از آن طرف، صنعت نيز نيازمند تسهيلاتي از جانب دولت براي ارتباط با دانشگاه است و اين، نياز به قانون محكمي براي جلوگيري از راه هاي سوء استفاده نيز دارد تا راه ها اصولي و غيرتصنعي باشند. افراد شركت كننده در پروژه بايد از منافع مادي آن بهره مند شوند تا افراد صاحبنظر به جاي تفكر براي رفتن به خارج از كشور، با انگيزه كافي در ايران مشغول به كار بشوند و اين كار نياز به مديريت قضيه در سطح كلان و برقراري ارتباط بين بخشهاي مختلف دارد. اين صحبت به اين معنا نيست كه دانشگاهها از پروژههاي روز دنيا دور شوند، بلكه بايد به پروژه هايي كه به صنعت ايران كمك ميكند نيز توجه كنند و صنعت ايران را به صنعت جهاني نزديك نمايند. از طرفي، استادان و دانشجويان نيز عموماً علاقه مندند بر روي پروژه هايي تحقيق كنند كه در
سطح صنعت كشور، قابل اجرا نيست، اهميت علمي قضيه و جنبه بين المللي آن بيشتر از كاربرد آن در صنعت داخل و رشد آن، مورد نظر است. اما اگر پروژه هاي صنعتي به گونه اي تعريف شود كه براي استادان و دانشجويان، منافع كاري و مالي نيز به همراه داشته باشد، بسياري از افراد از فكر رفتن از ايران منصرف شده، در كار صنعتي در داخل ايران مشاركت ميكنند. از طرفي ديگر، صنعت نيز براي تعريف پروژه براي دانشگاهها نياز به تسهيلات و حمايت دارد تا انگيزه مورد نياز را به دست بياورد.
آيا دولتي بودن يا خصوصي بودن بخش صنعت، تأثيري در ارتباط دانشگاه و صنعت دارد؟
در هر دو بخش دولتي و خصوصي مشكل ارتباط دانشگاه و صنعت وجود دارد. 
آيا شما خودتان راه حلي براي ارتباط صنعت و دانشگاه داريد؟
با توجه به شرايط سخت صنعت، همانطور كه عرض كردم، اين مسئله بايد در سطح كلان پيگيري شود. چرا كه صنعت، ابزار و امكانات و اعتماد كافي براي سرمايه گذاري در اين بخش را ندارد و اين اطمينان خاطر بايد ايجاد شود و تسهيلات مورد نياز در نظر گرفته شود تا صنعت و دانشگاه به هم نزديك شوند، ضمن اين كه اين ارتباط بايد اصولي باشد و با برنامه ريزي مناسب، برقرار شود.
آيا شما از مركز رشد دانشگاه خودتان اطلاع داشتيد و از امكانات آن استفاده كرده ايد؟
اطلاع جزئي داشتم اما از آن استفاده نكرده ام، چون بيشتر اين مراكز در ابتدا از مراجعه كننده، يك طرح تجاري درخواست ميكنند. افراد زيادي در همين مرحله عقب نشيني ميكنند و اين موانع بايد براي افراد، رفع شود، ضمن اين كه ميبايد اطلاع رساني نيز بهتر و قويتر باشد. ارتباط دانشگاه و دانشجويان نبايد قطع شود، اين ارتباط، حس اعتماد بين دانشجو و دانشگاه را برقرار ميكند و اين، نياز به فضاسازي مناسب و حمايت دارد تا انگيزه لازم به وجود آيد.
تجربه شما درباره كار گروهي چگونه است؟
ما ايرانيها به اين دليل در كار گروهي، موفق نيستيم كه بيش از حد، از يكديگر ايراد ميگيريم و عيبجوييهاي ما بيشتر از ديدن نقاط قوت است. ارتباطات در دنيا گسترده شده است و خود ما سعي ميكنيم براي انجام كارهايمان تا حد امكان از همكاري شركتهاي داخلي بهره ببريم، اما در صورت نياز به خدمات كشورهاي ديگر، در بخش هايي از كار با آنها همكاري ميكنيم. اين مسئله، مشكل ساز نيست، بلكه سبب رشد فني و مالي هر دو طرف همكار ميشود. در يك گروه هم بايد هر شخص، بخشي از كار را انجام دهد تا كار به موقع انجام شود. به عنوان مثال، چين با استفاده از اين كار گروهي پروژه را در كمترين زمان انجام ميدهد و در اين گروهها هر شخصي تنها روي قسمت خاصي تمركز ميكند. اما در ايران هر فردي به علت عدم اطمينان از آينده، سعي ميكند همزمان در چند بخش فعاليت كند. به عنوان مثال، ضعف در كار گروهي و عدم همكاري مدير و كاركنان سبب جدايي كاركنان و تمايل به انجام كاري با سطح پايينتر، ولي مستقل ميشود. در صورتي كه اگر همكاري خوبي وجود داشته باشد، شركت ميتواند بهتر و سريعتر به سود دست يابد كه براي همه مشاركت كنندگان نتيجه خوبي به دنبال ميآورد و اين مسئله نياز به فرهنگسازي، تعريف كار گروهي و آموزش مهارتهاي مديريتي دارد.
شما مقطع كارشناسي تان را در دانشگاه اميركبير گذرانده ايد. بحث كار گروهي و ارتباط فارغ التحصيلان و صنعت و دانشگاه در دانشگاه اميركبير به چه صورت است؟
متأسفانه اين بحث در آنجا ضعيفتر است. از نظر من دانشگاه شريف در اين زمينه در بين دانشگاه هاي ايران عملكرد بهتري دارد؛ زيرا در حال توسعه اين بخش و توجه بيشتر به اين دست مسائل است و با وجود امكانات محدود مالي ميتوان به عملكرد خوب دانشگاه صنعتي شريف در اين زمينه اشاره كرد. به عنوان مثال، شركتها براي جذب نيروي متخصص به روند استعداديابي روي آورده اند و خود شركتها سعي در پيدا كردن افراد موفق دارند. بايد با برنامه ريزي مناسب، اين ارتباطات برقرار شود تا صنعت كمكم به دانشگاه نزديك شود. فارغ التحصيلان، به خصوص افرادي كه در پستهاي مديريتي فعاليت ميكنند، ميتوانند در برقراري اين ارتباطات، پيشگام باشند.
از آنجايي كه راه ورود به مركز رشد، داشتن طرحي تجاري است و اين ميتواند همچون مانع بر سر راه بعضي از افراد باشد، شما به جاي آن چه راه حلي را پيشنهاد ميكنيد؟
بايد برنامه ريزي لازم صورت بگيرد تا نحوه تهيه طرح تجاري كه مورد نياز كارآفرينان است، آموزش داده شود. البته در ابتدا لازم است ذكر گردد كه مكتوب نمودن اين طرح براي استفاده خود شخص الزامي نيست و براي شروع كار فقط بايد بدانيم چه خواهيم كرد. ما نياز به دانستن و نوشتن همه جزئيات نداريم، البته در مسائل شراكتي بهتر است كه طرح مكتوب شود تا هماهنگي لازم بين شركا برقرار شود. دانستن طرح كاري و تجاري كافي است، اما نوشتن آن در ساختار خاص، نياز به آموزش دارد، تا افراد توانمند در زمينه هاي تخصصي، توانمندي لازم در اين زمينه ها را نيز كسب كنند و به اين ترتيب، اينگونه موانع نيز برطرف شود. بايد به رفع موانع كمك كرد اما گاهي با الزاماتي همچون ارائه برنامه كاري و يا در بعضي مراحل،
الزام به ارائه در ساختار زبان انگليسي و غيره، نه تنها شرايط رفع مشكل را فراهم نميكنيم بلكه مشكل سازي نيز كرده ايم!
به نظر شما آيا ضعف ما ايرانيها در نگارش و مستندسازي، يكي از عوامل ارائه نكردن طرح تجاري به مراكز رشد نيست؟
اجباري نيست و تنها business plan اين مسئله درست است، اما ما بيشتر نياز به آموزش در اين قسمت داريم. از طرفي، نگارش طرح تجاري يا زماني كه ارائه آن لازم است، ما نحوه درست ارائه كردن را بايد بدانيم كه نياز به آموزش هاي لازم دارد و چون نوشتن انشا و نگارش در مدارس هم خيلي قوي نيست، اينگونه آموزشها در دانشگاه مورد نياز است. متأسفانه اين مسئله، توانمندي مهمي در دوره دانشگاه محسوب نميشود و بيشتر تمركز روي مسائل فني و تخصصي است. آموزش نگارش بايد كمكم و به طرز عملي و در محيطي جذاب و نه به صورت اجبار براي تهيه گزارش، صورت بگيرد تا براي همه دلپذير باشد. اين آموزشها بايد از سوي استادان به دانشجويان و همينطور به نسلهاي بعد، منتقل شود تا اين روند ادامه پيدا كند.
برنامه شما براي آينده كسب و كارتان چيست؟
در خصوص مواردي كه در ذهنم دارم و داريم تلاش ميكنيم تا آنها را در شركت پياده كنيم، بايد خدمتتان عرض كنم كه يك برنامه كوتاه مدت داريم كه در واحد ساخت دستگاه است و يك برنامه يكي دو ساله است. به اين صورت كه با توجه به توسعه بخش فيكسچرسازي، اين بخش به صورت مستقل و به عنوان يك واحد مجزا فعاليت كند و در واحد ساخت، فقط به فعاليت ساخت دستگاه بپردازيم. چون هم اكنون به اندازه كافي براي فعاليت در اين قسمت نيز پروژه تعريف شده است. همچنين برنامهريزي كردهايم كه محدوده مشتريانمان را توسعه دهيم و بتوانيم به شركت هاي دولتي، خودمان را معرفي كنيم و همكاري با آنها را آغاز كنيم.
در ميان مدت يعني در برنامه 4 تا 5 ساله برنامه سرمايه گذاري و توليدي را در نظر داريم. چرا كه هم اكنون در شركت، ما تنها ارائه خدمات داريم ولي خودمان هستيم تا محصولاتي را كه مورد نياز بازار است و يا بازار با كمبود آن brand در آينده به فكر راه اندازي بخش توليدي با نام، علامت و مواجه است، ارائه دهيم. برنامه بلندمدتي هم در حدود ده ساله داريم. تصميم داريم با گذشت زمان و رفع مشكلات، با شركت هاي اروپايي نيز رقابت كنيم و خدمات خود را به
ساير كشورها صادر كنيم. چرا كه هم اكنون در برخي از پروژه ها با شركتهاي چيني و كره اي رقابت ميكنيم. بايد بلندتر بنگريم. ما توانايي صادرات خدمات و رقابت با كشورهاي اروپايي را داريم. ايران ميتواند جايگزين چين در صنعت جهاني بشود تا تمام شركتهاي بزرگ در ايران فعاليت و سرمايه گذاري كنند.
آقاي مهندس! اسم شركت شما مپتوساست. اين اسم به چه معني است.
مديريت پروژههاي توليد و ساخت توسا
تعريف شما از موفقيت چيست؟
آدم موفق كسي است كه بتواند كارهايش را مديريت كند و به هدف برساند. به عنوان مثال، اگر كارمندي كارهايش را به خوبي مديريت كند و به هدف شركت كمك كند، آدم موفقي است، دانش آموز، دانشجو، مدير يك شركت و ... كه بتوانند كارهايشان را براي رسيدن به هدف، مديريت كنند آدمهاي موفقي هستند. همچنين، اين هدف ميتواند در جهت ارتقاي جامعه و كارهاي فني و ارتقاي علمي و ايجاد راههاي جديد اقتصادي باشد.
يك شركت موفق، چگونه شركتي است؟
شركتي است كه اهداف درستي براي آن تعريف شده باشد، در جهت رسيدن به اهداف، برنامهريزي لازم در آن صورت بگيرد، منابع انساني با انگيزه و در جهت اهداف شركت گام بردارند و شركت، مديريتي قوي داشته باشد تا شركت را به سمت اين اهداف هدايت كند.
سخن آخر شما و يا هر مبحثي كه دوست داريد راجع به آن صحبت كنيد چيست؟
از شما تشكر ميكنم و از حركت شما در جهت توسعه كارآفريني، خيلي خوشحال شدم؛ چرا كه خود من با سختي زيادي توانسته ام شركت خودم را راه اندازي كنم و با اينگونه برنامه ها، كارآفرينان كوچك به مرور، توسعه پيدا ميكنند و اين سبب توسعه جامعه و مطرح شدن در سطح جهاني نيز ميشود و اگر حمايتهاي لازم انجام شود، موقعيتهايي براي افراد فراهم ميشود كه توانمنديهاي خودشان را بروز دهند و به جاي اين كه به فكر باشند. شما نيز اگر بتوانيد صنايع را به سمت واحد كارآفريني و توسعه روابط صنعت و « توسعه زمينه هاي كاري » منابع كوتاه مدت مالي باشند، به فكر فارغالتحصيلان، جذب كنيد به موفقيت همه مجموعه كمك ميكنيد.
در پايان از شما سپاسگزارم.


Th_running1 تلاش برای رسیدن به موفقیت همان انگیزه ای است که بذر امید را در دل بارور می کند.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
12-24-2013, 05:29 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 12-24-2013 05:34 PM، توسط zhosseini81.)
ارسال: #4
RE: میلیاردرهای ایرانی را بشناسید
گفتگو با آقای مهندس منصور انصافی
دانش آموخته مهندسی عمران ، ورودی 1353
مدیر عامل شرکت صنایع سنگسین اسپیدِز

زمینه فعالیت شرکت:
تولید اسکلتهای فلزی
منبع: 30 کارآفرین (4) - گفتگو با دانش آموختگان کارآفرین دانشگاه صنعتی شریف
ضمن تشكر از شما، اگر موافق باشيد ابتدا يك معرفي از سوابق تحصيليتان بفرماييد.
ديپلم را از دبيرستان خوارزمي شماره يك تهران در سال 1353 گرفتم . همان سال در دوره نهم دانشگاه شريف قبول شدم و در سال 1358 هم در رشته مهندسي سازه فارغ التحصيل شدم.
جاهايي كه كار كرديد را بفرماييد و به هر كدام چگونه وارد شديد؟ شايد براي يك دانشجو جالب باشد كه بداند براي به دست آوردن يك شغل، چه راههايي وجود دارد.
اتفاقاً آن دوره اي كه ما فارغ التحصيل شديم دوره اي بود كه تازه انقلاب شده بود و بحران بيكاري مملكت را گرفته بود؛ چون بيشتر پروژه ها يا متوقف شده بود يا منتفي شده بود و ما وارد يك بازار رقابتي شده بوديم كه مهندس هاي خيلي باسابقه هم بيكار شده بودند و ما ميخواستيم در اين بازار وارد كار بشويم . من بعد از فارغ التحصيلي به سربازي رفتم و در نيروي دريايي بودم و از شانس خوبم به بخش مهندسي نيروي دريايي افتا دم. حالا بگذريم كه دوره آموزشي داشتيم، جبهه داشتيم و در جبهه من تركش هم خوردم و آنها به صورت دوره هاي مأموريتي بود ، ولي بعد كه برميگشتم، كارم در بخش» مديريت مهندسي «نيروي دريايي بود و يك وجه ديگر از كارمان كه در دانشگاه هم نخوانده بوديم و تجربه اش را هم اصلاً نداشتيم، اداره كردن مسائل پيمانكاري نيروي دريايي بود . خلاصه در آن قسمت مشغول به كار شدم و كارم بيشتر مأموريت رفتن و ارزيابي كردن پروژههاي نيروي دريايي بود.
آيا كارتان نظارت بر حسن اجرا بود؟
ما نماينده كارفرما بوديم، در نتيجه با يك بخش از مشاوران طرف بوديم . سربازي كه تمام شد يك سازماني براي نيروي دريايي و اصولاً ارتش تشكيل شده بود كه تمام پروژه هايي كه تعطيل شده بود را وزارت مسكن مديريت مي كرد. چون من در دوره سربازيام با اين گروه خيلي سر و كار داشتم، بلافاصله بعد از سربازي پيشنهاد كردند كه به منجيل بروم و در كارگاه آنها مشغول به كار شوم.
آقاي مهندس! نوع كارتان در منجيل چه بود؟
يك پايگاه دريايي در منجيل در حال ساخت بو د كه يك سري پروژه هاي ساختماني داشت. يك شركتي هم از قبل از انقلاب در آنجا ماشين آلاتش را متمركز كرده بود و بعد هم تعطيل شده بود و وزارت مسكن مثل يك پيمانكار با استفاده از آن ماشين آلات اجراي كار را عهده دار شده بود . بنده هم به عنوان مهندس كارگاه در آن پروژه مشغول به كار شدم و دست تقدير يك جوري باعث شد كه با اين كه در دانشگاه صنعتي شريف كارهاي علمي و محاسباتي و تئوري انجام مي داديم ما ر ا به كار اجرايي سوق داد كه براي من يك تجربه مفيد بود و از بابت اين موضوع خيلي راضي ام. حقيقت امر، آن است كه آدم بدون كار اجرايي، درك درستي از رشته اش ندارد و در اجراست كه يك سري از مسائل را ياد ميگيريم كه شايد خيلي مهمتر از آن چيزهايي باشد كه آموخته ايم.
چه مدتي در آنجا كار كرديد و بعد از آن به كجاها رفتيد؟
آنجا با اين كه تازه شروع به كار كرده بودم متوجه شدم كه مديريت كارگاه داراي يك سري مشكلات ريشه اي است؛ نه از نظر اين كه آدمهاي بدي اند بلكه آدمهاي بسيار صادق و فعالي بودند ولي روش و سازماندهي كار را بلد نبودند. احساس ميكردم كه برعكس الآن كه در دانشگاه ها كنترل پروژه در CPMرا درس مي دهند، موقعي كه ما فارغ التحصيل شديم اصلاً اين چيزها را نشنيده بوديم و اين يكي از ضعفهاي رشته مهندسي سازه در آن موقع بود . فارغ التحصيل هر رشته اي بايد بتواند يك پروژه را كنترل و زمان بندي كند. يكي از دوستانم كه در دانشگاه شيراز داشت فوق ليسانس مي خواند گفت اينجا درسهايي هست به نام CPMكه روشهاي اجرا را آموزش مي دهد. خلاصه من خواهش كردم كتابش را به من بدهد و من هم خواندم و شروع كردم آن مفاهيم را در بخشي كه در دستم بود پياده كرد م. بخش ما هم اتفاقاً سازمان پذيري اش زياد بود يعني مي شد كارها را به صورت متوالي برنامه ريزي كرد؛ چون اگر كار كوچك باشد نمي شود. مثلاً اگر بخواهيد فقط يك اتاق بسازيد نمي شود در آنجا چندين گروه مشغول به كار باشند ! ولي در آنجا ساختمانها بزرگ بود و ما مثل خط توليد، يك ساختاري درست كرديم كه گروهها به صورت متوالي كارها را انجام بدهند.
معمولاً در برابر تغيير مقاومت ميشود! شما يك چنين مشكلي نداشتيد؟
چون كارگاه اماني بود و رئيس كارگاه نسبت به من اعتماد داشت مي گفت شما سرعت كار را بالا ببر، ما حمايت مي كنيم. من يادم هست مدير پروژه بعد از 2 ماه آمده بود كارگاه را بازبيني كند خيلي تعجب كرد كه چه جوري اين همه كار پيش رفته است . چون اگر آن روش ها پياده نشود، كارها خيلي سخت جلو ميروند. اين طوري بود كه به بخش پيمانكاري و اجرا علاقه مند شدم.
پس از همان كار اولتان، حضورتان در پروژه به چشم آمد!
خلاصه يك سال بعدش بحث ازدواج پيش آمد كه يك وقفه اي افتاد. كار دوم برخلاف كار اولم محاسباتي بود. سازمان جهاد كشاورزي مي خواست يك سري مركز آموزش راه بيندازد كه كشاورزها را آموزش بدهد . طراحي اين ساختمانها سپرده شده بود به دفتر فني جهاد كشاورزي و آنها هم از طريق آگهي و يك امتحان، مهندس هاي محاسب را جذب كردند . در آنجا يك حالت مهندس مشاور پيدا كرديم و البته چون اوايل انقلاب بود آن حالت اماني را حفظ كرد در مدت يك سال حدود 40-50 ساختمان را طراحي كرديم. چون يكي از علايقم كارهاي كامپيوتري بود د ر مركز جهاد كشاورزي كه بوديم آنجا يك كامپيوتر خيلي خوبي داشت. با آقاي دكتري كه راهنماي ما بود صحبت كردم كه از اين كامپيوتر براي كارهاي محاسباتي استفاده كنيم . يك كتابي داشتم كه منبع برنامه آناليز قاب را داشت . من را به مركز كامپيوتر معرفي كردند و يك همكار كامپيوتري هم به من معرفي كر دند و با كمك ايشان ، فكرم را در عمل پياده كردم كه تأثير خيلي مثبتي داشت. اينطوري يك تجربه خيلي خوب، هم در كار محاسباتي و هم در پيمانكاري به دست آوردم . اين دو زمينه جلوي پاي فارغ التحصيلان هست كه اگر بخواهند محاسب خوبي باشند بايد كا ر اجرايي كرده باشند و اگر بخواهند در كار اجرايي موفق باشند بايد محاسب خوبي باشند . اينها لازم و ملزوم يكديگر هستند. بعد از اينها يك دوره 10 ساله در كار مشاوره در شركتهاي وابسته به وزارت نيرو فعاليت ميكردم. يك دوره اي هم با يك مشاور نفتي كار كردم . بعد از 10 سال فكر كردم كه يك تغييري بايد در زندگي كاري خودم ايجاد كنم كه بعد از تمام شدن آخرين قراردادم ديگر سر كار نرفتم. تصميم گرفته بودم كه از آن به بعد، وارد كار اجرا شوم و نتيجه اش اين شد كه يك سالي كارهاي كوچك انجام دادم و بعد از طريق دوستان با يك گروه آشنا ش دم و با هم، اين شركت را تأسيس كرديم . يك گروه 4-5 نفري بوديم كه شروع به كار كرديم. آن دوستان يك شركت در زمينه - توليد داشتند، بعد از مدتي كار هر دو شركت رشد كرد و به اين نتيجه رسيديم كه شايد بهتر باشد كه تفكيك بشويم.
اين اسم را چطور براي شركت خودتان انتخاب كرديد؟
ميخواستيم يك اسم قشنگ ايراني روي شركت بگذاريم ! نقشه را باز كرديم و اين اسم را كه در استان سيستان و بلوچستان هست انتخاب كرديم كه تقريباً به معني» دژ سپيد«است.
در آن موقع امكان داشت كه اسم شركت يك بخشي باشد، ولي الآن سه بخشيها هم پر شده است ...
بله آن موقع ميشد ولي خيلي محدود نبوديم. هدف ما اين بود كه هم طراحي بكنيم و هم كار اجرا كه دارد انجام ميشود.
شركت شما در چه سالي تأسيس شد؟
شركت اسپيدِز در 1367 تشكيل شده ولي تا سال 1370 فعاليت خيلي مؤثري نداشته است . وقتي من آمدم يكي از مسئوليتهايم اين بود كه اين شركت را» فعال« كنم.
گروهي كه با هم بوديد همه مهندسان سازه بوديد؟
غير از من، يكي از برادرهايم مهندس ساختمان است كه بخش محاسبات شركت زيردست ايشان است، يكي از دوستانمان كه سال گذشته فوت كرد ايشان هم سازه شريف خوانده بودند و2-3 نفر از دوستان ديگر كه شركت توليدي داشتند كه ما به طريقي از مسائل مالي و تجاري شركت آنها استفاده ميكرديم.
اين سؤال را از شما پرسيدم كه بدانم به نظر شما براي تأسيس يك شركت اگر همه داراي يك تخصص باشند بهتر است يا تخصصهاي مكمل داشته باشند؟
مسلماً وقتي بتوانند نقاط ضعف شركت را در زمينه هاي مختلف حل بكنند خيلي خوب هست، ولي وقتي يك مهندس سازه ميخواهد شركت تأسيس بكند دوست حسابدار آشنا به اين حوزه كاري ندارد! شايد دوست رئيس كارگاه نداشته باشد. به نظرم در اين موارد معمولاً مشكل پيش ميآيد.
از حرف شما اين طور استنباط مي كنم كه در ايرا ن معمولاً يك عده دوست هستند كه يك شركتي را تأسيس مي كنند . آيا دوستي براي شراكت كافي هست؟
شراكت نكات خيلي ظريفي دارد . دوستي لازم هست ولي كافي نيست . اگر دوستي و اعتماد بين شركا حاصل شود خيلي از مشكلات حل مي شود و باعث ميگردد تا شركت موفق شود.
شراكت معمولاً آفتهاي زيادي دارد. شما كه تجربه طولاني داريد بفرماييد چه مسائلي بايد رعايت بشود؟
براي رشد شركت، وجود شريك لازم است. اگر فرد بتواند بين دوستان خودش شريكي پيدا كند به احتمال خيلي زياد موفق خواهد شد . خود ما تا حالا نشده است كه يك پروژهاي را به خاطر اختلاف شركا متوقف كنيم.
چه دليلي باعث شده است كه اين اختلاف پيش نيايد؟ شما چه نكاتي را رعايت كرده ايد؟
اول اين است كه هيچ كس زياده خواهي نكند . دوم اين كه يك مقدار گذشت لازم است، چون اگر قرار با شد روي جزئيترين مسائل پافشاري شود دائماً به مشكل بر خواهند خورد.
يعني لازم است كه از قبل، يك آمادگي رواني داشته باشند؟
بله، اين كه فرد بتواند خودش را متقاعد كند كه همواره با شركا در ارتباط باشد و حرف آنها را بشنود خيلي مهم است.
در مورد نقش فرد در گروه چطور؟ يك عده كه شركتي را تأسيس مي كنند براي روي پا ايستادن شركت، نقش كار گروهي را در ميان آنها چطور ميبينيد؟
اين هم از نكات خيلي حساس است . هيچوقت دو نفر آدم مثل هم نيستند پس ظرفيت مسئولي تپذيري يكساني هم ندارند . در روز اولي كه دارند تقسيم سهم انجام مي دهند بايد نسبت به وزن مسئوليت پذيري افراد، تقسيم سهم بشود و وقتي اين تقسيم بندي انجام شد ديگر بايد آن را بپذيرند و عمل كنند.
ملزومات توسعه كسب و كار چيست؟ يك كارآفرين چه ابزارهايي براي توسعه، نياز دارد؟
مهمترين ابزار، اراده فرد است. حداقل اين در مورد من صادق است. در فاز اول كاريِ خودم هميشه دوست داشتم براي خودم كار بكنم. در آن 10 سال خيلي اين اراده در من نبود ولي بعد از آن 10 سال يك روز صبح سر كار نرفتم. يعني به اين نتيجه رسيدم كه اولاً از آن جريان بيرون بيايم و بعد شانسم را امتحان كنم كه البته اينجا تلاش و روابط عمومي خيلي مهم است و وقتي يك كاري را گرفتي بايد به درستي و با كيفيت بالا كار را انجام بدهي.
در يك كلام يعني حرفه اي انجام بدهد ... به نظر شما اشتغالزايي در كل فرايند كارآفريني، چه جايگاهي دارد؟
هيچ كارآفريني به دنبال ايجاد اشتغالزايي نيست . او به دنبال اهداف اقتصادي خودش ميرود ولي وقتي كارش را توسعه ميدهد اين با اشتغالزايي مترادف است.
حاكميت چطور ميتواند از كارآفريني حمايت كند؟ دولت و مجلس چطور ميتوانند حمايت كنند؟
من حس مي كنم گاهي يك مقدار توقع زيادي از دولت وجود دارد كه هر جا كه طرف، ضعف داشت دولت بيايد و حمايت كند . دولت بايد بسترها و فضا را آماده كند. در غير اين صورت اگر بخواهد يك سري امتيازات خاص بدهد در طولاني مدت، اثرات منفي خواهد داشت.
برنامه بلندمدت شما براي فعاليت شركت تان چيست؟
اگر در دو بخش صحبت كنيم، بخش سازه هاي فلزي مان كار توليدي انجام مي دهد كه در ابتدا سازه هاي كوچك توليد مي كرد . چون اسكلت هاي فلزي، بخش زيادي از كار ما را شامل مي شد، تصميم گرفتيم كه خودمان اين كار را انجام بدهيم. ما آمديم در نيروگاه يك كارخانه احداث كرديم، آنجا يك خط توليد به راه انداختيم، يك جرثقيل خريديم و بالاخره موفق شديم . بعد به اين فكر افتاديم كه چون 50-60 درصد ملزومات را داريم يك زمين هم بخريم و اينها را منتقل كنيم . در آنجا ابتدا فقط براي خودمان كار انجام مي داديم ولي الآن طوري شده است كه حدود 90 درصد كار را از بيرون مي گيرد.
آقاي مهندس! تعريف شما از موفقيت چيست؟
هر كسي بايد سعي كند در كاري كه انجام مي دهد بهتري ن باشد . اگر بهترين شدي آدم موفقي هستي و بايد به نهايت موفقيت هر چه بيشتر نزديك شد.
گاهي موفقيت فردي است و گاهي در مورد شركت است. آيا اين تعريف شما هر دو را شامل ميشود؟
بله به نظر من در هر حال بايد سعي در بهترين شدن داشته باشند.
به نظر مي آيد كه تأمين مالي و البته بازاريابي در كارهاي سازه اي خيلي مهم است . براي روي پا ماندن يك شركت اين دو فاكتور، چه نقشي ميتوانند داشته باشند؟
در مورد ما اين طور بوده كه اگر پروژه اي مي گرفتيم در حد امكانات مالي شركت بوده است. چون ريسك زيادي نياز دارد همچنان كه خيلي از شركتها با قبول اين ريسك توانسته اند رشد بكنند ولي ما خيلي آهسته و پله پله رشد كرده ايم.
يعني شما در حد توانايي خودتان پروژه گرفته ايد؟
بله، به علاوه توانايي هايي كه آن پروژه برايمان دارد؛ مثل امكاناتي كه از صاحب پروژه ميگيريم.
راجع به منابع انساني چه كار كرده ايد؟ در مورد جذب و نگه داشتن و ارتقا دادنشان برنامه شما چه بوده است؟
اتفاقاً اين يكي از بزرگترين مشكلات است . ولي شما وقتي مي خواهيد جذب كنيد متأسفانه آدمي را كه مد نظر داريد پيدا نمي كنيد! يعني صرفاً نيروي انساني بدون تخصص به درد نمي خورد. البته به قول يكي از دوستان كه ميگفت اگر دنبال آدم خيلي متخصص ميگردي آن شخص كه نمي آيد براي تو كار كند! چون براي خودش كسب و كاري را دارد. بنابراين بايد توقع را كم كرد. اتفاقي كه در مورد نيروهاي جذب شده مي افتد اين است كه يا براي مدت طولاني جذب خانواده شركت ميشوند و خيلي كار ميكنند و يا بعضاً پيش ميآيد كه كساني جذب مي شوند و به نقطه اي از پيشرفت رسيده اند كه در مورد اينها نبايد سختگيري بشود؛ يعني اگر ميخواهد از مجموعه جدا بشود و براي خودش كسب و كاري راه بيندازد بايد اجازه داد و حتي به او كمك كرد. گاهي هم اتفاق ميافتد كه آدم مجبور ميشود به خاطر كساد بودن كار، تعديل نيرو بكند. با هزار مكافات يك نيروي خوب جذب مي شود ولي وقتي رشد مي كند طبيعي است كه حفظ اين نيرو سخت مي شود و شايد حق او باشد كه در صورت تمايل، جدا بشود. اگر امكانش باشد كه آنها را از دست ندهيم خيلي خوب ميشود، شايد هم اصلاً آن آدم در اين شركت جا نميشود!
شما گفتيد زماني كه شركت را فعال كرديد، يك شركت ديگر هم بود كه به شما كمك مي كرد . يك شركت نوپا چطور ميتواند از شركتهاي اطرافش براي اين كه سرعت رشدش را زياد كند تأثير مثبت بپذيرد؟
شركتهاي اطراف ديگر اگر كاملاً مجزا باشند تجارب خودشان را مجاني در اختيار بقيه قرار نمي دهند. در مورد ما با همديگر شراكت داشتيم يعني منافعشان بود و البته در ابتداي كار، ما برداشت پولي از شركت نداشتيم تا به يك جاي مطمئن رسيديم.
بعضي از مشاغل به خاطر مسائل تحريم ، دچار مشكل شده اند. هر چند احتمالاً در مورد شما اين خيلي صادق نباشد ولي ميخواهم بدانم كه چه مشكلاتي را به وجود مي آورد؟
ما خيلي دچار مشكل نيستيم؛ چون مستقيم با خارج در ارتباط نيستيم . ولي در يك مورد با يك شركت خارجي پروژه اي را انجام داديم كه آنها بعد از گذشت 2-3 سال هنوز بخشي از پول ما را پرداخت نكرده اند چون مي گويند كه امكان ارسال پول به ايران را ندارند. يك جور بهانه دستشان آمده است، ولي براي ما مشكلات غيرمستقيم خيلي زياد داشته است . به اين معني كه پروژههايي كه داريم كارفرما پول ما را نميدهد كه مبتلا به خيلي ازشركتهاست و روي پيشرفت پروژه ها تأثير منفي دارد. اگر شما بخواهي نيروها را نگه داري ضرر ميكني و اگر نگه نداري به اين فكر ميافتي كه بعداً دچار مشكل خواهي شد.
آقاي مهندس ! بعضيها ميگويند كه اصلاً تازه فارغ التحصيلان شريف را استخدام نمي كنند، چون اينها درست است كه باهوشند ولي معمولاً خودسر و تكرو هستند و سازمان را دچار نوسان مي كنند . بالاخره اينها تجربه اي در زمينه كاري نداشته اند، پس نميشود انتظار داشت كه ديد درستي داشته باشند.
اصولاً پذيرفته شدگان اين دانشگاه جزو بهترين هاي هر دوره ورودي به دانشگاه ها هستند كه اين خودش در ذهن اينها يك توقع درست ميكند كه ما خودمان هم داشتيم . يكي از دانشجويان برتر رشته عمران شريف يك دوره 6 ماهه همكار ما بود و ما هر كاري كه به ايشان مي داديم اين كار را در حد خودش نمي دانست! مثلاً مي فرستاديمش فلان كارگاه كه سرپرست آنجا باشد بعد مي ديديم كه كارگرهايش ديگر كار نمي كنند و كيفيت كار پايين مي آمد. ولي جواب درستي براي عملكردش نداشت و در آخر مي گفت كه كار يك تكنسين را به من داده ايد كه تا حدي هم راست مي گفت ولي خب، مراتب را بايد طي ميكرد.
پس بايد ذهنيت دانشجويان را عوض كنيم كه اينها عليرغم قابليت بالا بايد مراتب پيشرفت را پله پله طي كنند ...
بله، بايد بدانند كه فضاي درس و دانشگاه با فضاي واقعيت هاي شغلي و كاري خيلي تفاوت دار د . اگر بخواهند در كارشان هم بهترين باشند بايد از صفر شروع كنند، مثل آشپزي مي ماند كه هر كسي كه دستور پخت را بخواند حتم اً آشپز خوبي نخواهد شد . حالا آن فردي كه من مثال زدم الآن دكترايش را گرفته است و خيلي هم در كارش موفق است.
ايشان الآن مدرس شده است؟
نه، كار مي كند و در مباحث نظري و محاسباتي مشغول است . البته نميخواهم بگويم كه فارغ التحصيلان شريف حتماً در مباحث نظري موفق هستند، اين به علاقه فرد بستگي دارد.
چطور مي توان تحصيل دانشجوها را هدفمند كرد؟ شما به عنوان كسي كه در محيط كار حضور دارد، كارآموز قبول ميكنيد؟آيا مثل خيلي جاها كارآموز را به حال خودش رها ميكنيد يا اين كه واقعاً از او كار ميخواهيد؟
ما كارآموز خيلي كم داشته ايم، چون كارگاههاي ما در شهرستان هاست و معمولاً قبول نمي كردند كه مثلاً به ماهشهر بروند، يك عده هم مي گفتند كه شما فعلاً اين كاغذ را براي ما امضا كنيد، ما حتماً بر ميگرديم! ولي ما تا جايي كه توانسته ايم اين كار را نكرده ايم.
الآن دانشگاهها خيلي علاقه دارند كه يك سري كسب و كارهاي دانش بنيان به راه بيندازند، يك سري پارك فناوري و مراكز رشد و كارآفريني هم راهاندازي شده است. شما چه ايدهاي داريد؟
اينها كه شما نام برديد در مورد كارهاي صنعتي خوب جواب مي دهند ولي كار ما را نميشود به جاي ديگري منتقل كرد. چقد ر خوب است كه در مسائل تحقيقاتي بتوانيم از تيمهاي تحقيقاتي كمك بگيريم، مثلاً در مورد بتن الآن به بتنهايي با مقاومت بالا دست پيدا كرده اند. خيلي دوست داشتم كه با اين امكاناتي كه در اختيار داريم چند تا دانشجو مي آمدند و آن را در اختيار مي گرفتند كه مثلاً بتني را بسازند كه ما به كارفرما پيشنهاد بدهيم تا از اين استفاده كند. متأسفانه تا حالا نشده كه چنين حركتي انجام بدهيم.
شما چه ديدگاهي در مورد فرار مغزها و شرايط نخبگان علمي در كشور داريد؟
ما موارد متعددي داشته ايم كه به اينجا آمده اند و رشد كرده اند و حدود 30 درصدشان مهاجرت كرده اند. ما هم هيچ كاري نمي توانسته ايم بكنيم. يك مقدارش طبيعي است . به هر حال كار در ايران يك محدوديتي دارد كه جوانها فكر مي كنند كه در آن طرف بهتر ميتوانند رشد كنند. نبايد مانع رفتن آنها بشويم.
يك سؤالي كه حتماً بايد بپرسم مسئله مستندساز ي است، مهندسان ما خيلي در مكتوب كردن تجربياتشان جدي نيستند .شما راه حل اين مسئله را چطور ميبينيد؟
بله كاملاً درست است . اصلاً فرهنگ مستندسازي در ايران خيلي ضعيف است كه اين البته تقصير مديريت و سازمان است كه اصلاً بايد شرايطي ايجاد بشود كه بدون مستندسازي كاري پيشرفت نكند . نميشود از كسي انتظار داشت كه به صورت فردي بيايد و مستندسازي بكند . در جايي كه اين مسئله اصلاً اهميت ندارد اين روش بايد از بالا ايجاد بشود . مثلاً اگر نقشه اي كشيده شد تا وقتي كه منابع آن مشخص نشود اصلاً مورد قبول قرار نگيرد . يك مشكل فرهنگي هم داريم و آن هم اين كه چيزهايي را كه داريم پنهان مي كنيم. يادم هست در اوايل كارم در جايي كار مي كردم، يك گراف بود كه به طراحي خيلي كمك مي كرد. يكي دو نفر از مهندسان آن شركت اين گراف را داشتند كه از يك كتاب خارجي كپي كرده بودند .حالا اگر كسي اين گراف را مي خواست از آنها بگيرد خيلي شاكي ميشدند! من به اين فكر ميافتادم كه آن آقايي كه اين كتاب را نوشته و اجازه داده است در كل دنيا پخش بشود چه آدم بزرگي بوده است. در چنين شرايطي معلوم است كه در كشور ما مستندسازي جايگاهي نخواهد داشت.
در پايان از شما سپاسگزارم

Th_running1 تلاش برای رسیدن به موفقیت همان انگیزه ای است که بذر امید را در دل بارور می کند.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: successman
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  10 راز موفقیت «پیر امیدیار»؛ ثروتمندترین مرد ایرانی! samiar afshari 6 2,464 10-22-2015 04:45 PM
آخرین ارسال: hossein aghili
  "بیژن پاکزاد" موفق‌ترین فروشنده ایرانی Amiraliamirali 1 1,261 09-19-2015 05:54 PM
آخرین ارسال: Amiraliamirali
Rainbow پولدار ترین مرد ایرانی omid.movafaghiat 0 974 12-25-2014 02:40 PM
آخرین ارسال: omid.movafaghiat
  پولدار ترین مرد ایرانی omid.movafaghiat 0 1,819 12-25-2014 02:33 PM
آخرین ارسال: omid.movafaghiat
  یک مرد روستایی ایرانی با درآمد میلیون دلاری MARYAR 7 2,189 11-18-2014 01:10 PM
آخرین ارسال: melisa8
  ورود یک میلیارد تازه وارد ایرانی به لیست فوربس با ملیت تازانیایی forbes 1 1,151 07-24-2014 05:57 PM
آخرین ارسال: YashaR1989
  8مولتی میلیاردر ایرانی را بشناسید (فوق العاده+حتما بخوانید) کامیار کاظمی 25 10,583 07-01-2014 02:18 PM
آخرین ارسال: aminsalar
  میلیاردرهای ایرانی از راز خود می گویند... کامیار کاظمی 23 7,894 06-19-2014 11:31 PM
آخرین ارسال: abdolhossein
  خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! ndm1368 45 11,185 06-19-2014 11:09 PM
آخرین ارسال: abdolhossein
  تنها زن میلیاردر ایرانی کیست؟ iranbano 0 1,262 04-10-2014 04:34 PM
آخرین ارسال: iranbano
  موسس شرکت کاله ، مردی که برند ساختن را به دنیا آموخت. مهدی گل محمدی 7 2,655 01-25-2014 04:32 PM
آخرین ارسال: 630
  اشنایی با زندگی انوشه انصاری اولین زن فضا نورد ایرانی الاصل - انوشه انصاری نمونه یک ز omid.monibi 0 1,002 01-12-2014 02:32 PM
آخرین ارسال: omid.monibi
Rainbow معرفی میلیاردر های ایرانی همراه عکس omid.monibi 2 1,307 01-12-2014 02:23 PM
آخرین ارسال: omid.monibi
  سوريان دومين خودروي 8.5 ميلياردي را وارد مي کند؟ کامیار کاظمی 0 696 10-22-2013 08:43 AM
آخرین ارسال: کامیار کاظمی
  آشنایی با میلیاردرهای ایران REZA HAJISALIMI 0 971 07-14-2013 04:33 AM
آخرین ارسال: REZA HAJISALIMI
  اسامی بیلیونرهای ایرانی بهنام ذوالفقارزاده 4 3,275 06-04-2013 03:43 PM
آخرین ارسال: Divar
Wink معرفی میلیاردرهای ایرانی کامیار کاظمی 60 17,235 05-23-2013 11:33 AM
آخرین ارسال: mallarme
  میلیاردر معروف ایرانی ‌پولهایش‌ را چگونه ‌خرج ‌می‌کند؟ karafarin 0 1,550 03-13-2013 04:55 PM
آخرین ارسال: karafarin
  پدر شیرینی دانمارکی، مارک ایرانی شیرینی دانمارکی karafarin 0 2,887 03-10-2013 09:59 AM
آخرین ارسال: karafarin
  کسب و کار ۱۰ فوتبالیست پولدار ایرانی karafarin 0 1,034 01-30-2013 03:13 PM
آخرین ارسال: karafarin

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS