ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
زمان کنونی: 04-20-2024, 03:31 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
نویسنده: mallarme
آخرین ارسال: بهنام ذوالفقارزاده
پاسخ: 19
بازدید: 5921

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امیتازات : 2.14
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
04-23-2013, 08:36 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 04-23-2013 08:40 PM، توسط mallarme.)
ارسال: #1
از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
کری بردشاو شخصیت اول یکی از سریال های تلویزیونی، چنین جمله ای گفت: «شاید گذشته مانند لنگری است که ما را عقب نگه می دارد. شاید باید آنچه بودی را رها کنی تا آن فردی شوی که در آینده قرار است بشوی.»
خانم دنی جانسون 21 ساله، در شرایطی کاملاً متفاوت و از مسیری رنج آور، به همین نتیجه رسید.

او در هاوایی زندگی فقیرانه ای داشت و در کافه ای گارسون بود. در جیبش دو دلار و سه سنت داشت و 37 هزار دلار بدهی داشت. او که در کودکی قربانی خشونت جسمی و جنسی وحشیانه ای بود، روزی پس از زیاده روی در مصرف کوکائین تصمیم گرفت خودکشی کند – ولی در همان لحظه بود که زندگی اش تا ابد تغییر یافت.

امروز دنی جانسون یک مولتی میلیونر است و 5 شرکت را اداره می کند و با هواپیمای جت خود دنیا را می پیماید و به خیریه های مختلف می رود.

اینکه او چگونه اولین میلیون دلار خود را علیرغم گذشته اش و علیرغم بی خانمانی اش بدست آورد، یک افسانه کارآفرینی است.

داستان او آنطور که دکتر فیل می گوید بدین شرح است: «مهم نیست که مامان شما چه کرده و بابای شما چه نکرده است. هیچکس جز شما مسئول زندگی شما نیست. شما مسئول انرژی ای هستید که برای خودتان خلق می کنید.»



داستان دنی جانسون را بشنوید:

شب سال نوی 1990 بود.

«پدر و مادرم معتاد به مواد مخدر بودند و هیچ وقت آنها را هشیار ندیدم. بچگی من پر از تهدید و کتک روزانه بود؛ هر روز و هر هفته همین ماجرا بود. کل زندگی منم پر از رعب و وحشت و دروغ بود و من قسم خوردم که هرگز مثل خانواده ام نباشم. بعد به کوکائین معتاد شدم...»

دنی با تعصب زیادی از کوکائین متنفر بود و به یاد می آورد که وقتی نوجوان بود و والدینش کوکائین به خانه می آوردند، خشونت افزایش می یافت و ناپایداری عاطفی "وحشتناک" بود. آنها یک لحظه یک چیز می گفتند و یک ربع بعد چیز دیگری می گفتند.

آن شب سال نو، دنی به کافه ساحلی رفت و به گارسون های دیگر پیوست و در نوشیدنی و مواد مخدر زیاده روی کرد.

«خیلی عرق کرده بودم. ناگهان یک بسته کوچک کوکائین به چشمم خورد، آن را برداشتم و مصرف کردم. یادم می آید که ساعت 10 صبح فردای آن روی تشکچه ساحلی ام بیدار شدم و از دیگران درخواست کوکائین کردم. اطراف ساحل قدم می زدم و می پرسیدم "کجا می توانم از آن مواد تهیه کنم؟»

آن روز همه چیزم را برای کوکائین می دادم و اینقدر پست شده بودم. از همه چیز خودم متنفر بودم. می دانستم که آینده ام افتضاح خواهد بود. از شش سالگی افکار خودکشی به ذهنم می رسید. زندگی من ارزش ادامه زندگی را نداشت. هیچ شانسی برای بهتر کردن زندگی ام نداشتم. نفرت انگیز بودم. از نحوه بزرگ شدنم و از والدینم متنفر بودم. زندگی ام پر از وعده و وعیدهای تهی و دروغ بود. مردم مرا کتک می زدند و از من متنفر بودند. خودم هم از خودم متنفر بودم...»

آن روز صبح با همه اثرات متعاقب مواد، دنی تصمیم گرفت که همه چیز را تمام کند.

«شروع کردم به راه رفتن به سمت اقیانوس و در موجی شیرجه زدم.»

چند لحظه زیر آب بود و چیزی نمانده بود که زندگیش به پایان برسد. ولی آنطور که معلوم است همان لحظه بود که زندگی اش تغییر کرد.

"درست مثل یک معجزه."

«صدایی شنیدم که می گفت: "تشکچه ات را بردار و راه بیفت."»

درست مثل معجزه ای برای او بود.

«احساس کوکائین ناگهان از بین رفت – دیگر آن را نمی خواستم. تشکچه ام را جمع کردم و یک مایل راه رفتم تا به ماشینم رسیدم. 45 دقیقه به سمت پلاژی که در آن زندگی می کردم رانندگی کردم. و در کل مدتی که رانندگی می کردم گویی صدایی در سمت چپ ذهنم می گفت "این چیزی نیست که برای زندگی تو مقدر شده، تو نباید چیزی بنوشی. چیزهای دیگری در زندگی هست" و صدای دیگری در سمت راست ذهنم می گفت "تو یک بی عرضه ای، تو بازنده ای، تو کثافتی؛ بدتر از پدر و مادرت هستی. این ماشین را به سمت اقیانوس بران". گویی این صداها در ذهنم می جنگیدند و دقیقاً در خلسه بودم. نمی دانم چه شد که تصمیم گرفتم به صدای اول گوش کنم.»

بنابراین دنی از خود پرسید: چکار می توانم بکنم؟ چه کاری باید انجام دهم تا از این وضعیت دربیایم؟

«به عنوان گارسون کافه، پول کافی در نمی آوردم، پس باید گزینه های پیش رویم را می سنجیدم.»

او 4500 دلار لازم داشت تا بتواند آپارتمانی اجاره کند، ولی با این درآمد کم که از انعام ها در می آورد و با توجه به اجاره بهای بالای جزیرخ، چهار ماه باید پول جمع می کرد تا پول لازم را تأمین کند.

«نمی خواستم چهار ماه دیگر بی خانمان باشم. اجاره بها در هاوایی بسیار گران است و من پول خریدن بلیت برگشت به کالیفرنیا را نداشتم. هیچ کس را نمی شناختم. می ترسیدم که بدون داشتن پناهگاه، مورد تجاوز قرار بگیرم، کتک بخورم یا ربوده شوم. من بچه ای بودم که بین سنین 3 تا 16 سالگی مورد خشونت و آزار و اذیت قرار گرفته بودم. این احساسات هنوز در من بود. سعی می کردم همه اینها را کنار بزنم، ولی وقتی انسان بی خانمان باشد، همه اینها جلوی چشم انسان است و همه اینها مرا می ترساند.»

آن شب او در ماشینش خوابید ولی روز بعد چراغی در ذهنش روشن شد.

«من این فکر را کردم. همه چیزهایی که داشتم در صندلی عقب ماشینم بود. مدتها پیش از انکه بی خانمان شوم یک برنامه کاهش وزن خریده بودم که حالا روی صندلی عقب بود. یک هفته از آن استفاده کرده بودم. قبلاً هیچ وقت به آن توجه نکرده بودم. آن روز در نور خورشید چشمم به آن افتاد. در رطوبت جزیره کم کم داشت خراب می شد. ولی گویی این دستگاه داشت با من حرف می زد. آن را برداشتم و گویی به من گفت "من جواب تو هستم". اولین فکری که به ذهنم رسید این بود "نه، من دوره نمی افتم که برنامه کاهش وزن بفروشم! هرگز این کار را نمی کنم!"

انگار برایم کسر شأن بود. انگار باید در عمق دیگری غرق می شدم. گاهی آدم احساس می کند که باید کاری که دوست ندارد را انجام دهد.

جعبه را برداشتم و جزئیات و دستورالعمل های سازنده را خواندم و از یک تلفن عمومی به شرکت آن زنگ زدم. از آنها سوالاتی پرسیدم: توزیع این محصول در هاوایی چه چیزهایی لازم دارد؟ چون من نه پروانه داشتم و نه پول.»

همین موقع بود که دنی – با توجه به کمبود مالی و وسایل موردنیاز – تصمیم گرفت که منابعی برای خودش دست و پا کند.

«یک آگهی نوشتم، ولی باید برای تبلیغ آن شماره تلفن هم می نوشتم تا مردم با من تماس بگیرند، ولی خط تلفن نداشتم. بنابراین در کیوسک تلفن دفترچه تلفن را برداشتم و شماره شرکت مخابرات کوچکی را پیدا کردم و با سکه هایی که برایم مانده بود شماره گرفتم. با یکی از کارمندان صحبت کردم و از او پرسیدم که هزینه خدمات ایمیل صوتی چقدر است.

او گفت "لازم نیست که این همه راه را برای پرداخت هزینه بیایی. یک چک 15 دلاری برایم بفرست. شماره خط تو این است...!»

دنی با آنکه تا آخر آن هفته 25 سنت بیشتر نداشت، ولی بسیار خوشحال بود و فرصتی که می خواست را بدست آورده بود.

«من یادداشت آگهی را در اداره پست گذاشتم یعنی جایی که مردم شهر هر روز به آنجا می روند. سه ساعت بعد – با آنکه فکر نمی کردم کسی پیغامی بگذارد – صندوق صوتی من 25 پیام دریافت کرد. نمی دانستم با آنها چه کنم!

سرتان را درد نمی آورم، من در ماه اول از آدم هایی که اصلاً نمی شناختم 40 چک دریافت کردم که در کل 4000 دلار شد!

با شرکت تولید کننده تماس گرفتم و سفارش دادم. ولی برای آنکه جنس ها را تحویل من بدهند یک آدرس واقعی می خواستند و من جایی را نداشتم. بنابراین با یک خوار و بار فروشی محلی صحبت کردم و از او خواستم اجازه دهد از آدرس او استفاده کنم.»


[تصویر: 156360_792.jpg]

دنی در سال اول و فقط با فروش برنامه کاهش وزن، 250 هزار دلار درآورد و سال دوم میلیونر شد و 18 مرکز کاهش وزن در کل کشور افتتاح کرد. او در سال 1996 کل این کسب و کار را فروخت و تبدیل به یک مولتی میلیونر شد.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: Andisheh , 3ObHaN , Aseman , ahmad rezaee , mah114 , karafarin , zoofanoon , blacknight19 , m_grate29 , tondar12 , 0625 , suzi , اقاي ايـــده , bahador , Zahra_2015 , حامد , فرهاد قربانی , dara , jahanagahi , m-jalalvand , seraj , P@RSA , s_a , madar , یک همراه سبز , goldmen , MohamadMJ , Alireza_Kh , sherafati , yu3f , ناصر صادقی , mir abbas , mahdi5e , vahid61 , محمد پارسا , iranboy , zinaram2004 , somayeee , دهدار , maral 777 , tara_sh , habib1400 , hamed.yegane , بهنام ذوالفقارزاده , Fery Farrokhzad , georgehour , نرگس فیاض , سید مرتضی , سیدمهدی هاشمی , winker , yousefi66 , حمید رضا غ , saeede93 , narsis_bushehri , SM_HOSSEINI , hamid.h , uniquemind , orgeneral , matarodi , Ali 59 , odise , abdolhossein , آرش 1 , mahan92 , iran , hemmat , m_farhadi , parsa_star
04-23-2013, 09:29 PM
ارسال: #2
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
از حضیض ذلت تا اوج عزت فقط یک قدم فاصله است !.

ممنون از ارائه تصویری زیبا ،از کوتاهی فاصله فقر تا مکنت .

هر روز فرصت های بیشتری برای ثروتمند شدن ایجاد می شود
برای تماس و مشاوره با من می توانید پیام دهید
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mallarme , karafarin , zoofanoon , blacknight19 , 0625 , 3ObHaN , bahador , حامد , فرهاد قربانی , jahanagahi , yu3f , ناصر صادقی , mir abbas , iranboy , somayeee , نرگس فیاض , سیدمهدی هاشمی , بابایی , SM_HOSSEINI , matarodi
04-24-2013, 12:22 AM
ارسال: #3
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
خیلی زیبا و آموزنده بود
به نظر من اعتماد به نفس و استفاده از موقعیت های زندگی مهم ترین عامل موفقیتش بوده.

از خدا هرچی بخوای بهت میده
پس چه خوبه که ازش بهترینها را بخواهیم
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: فرهاد قربانی , jahanagahi , mallarme , sherafati , ناصر صادقی , ahmad rezaee , mir abbas , mahdi5e , iranboy , somayeee , محسن قلي زاده , hamed.yegane , نرگس فیاض , بابایی , winker
04-24-2013, 08:21 AM
ارسال: #4
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
یکی از مهم ترین پرسش های زندگی :
بنابراین دنی از خود پرسید: چکار می توانم بکنم؟ چه کاری باید انجام دهم تا از این وضعیت دربیایم؟

عده ای آرزو دارند که ثروتمند شوند تا ببخشند
و نمی دانند که باید ببخشند تا ثروتمند شوند
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , jahanagahi , 200 , sherafati , yu3f , ناصر صادقی , ahmad rezaee , mir abbas , mahdi5e , iranboy , somayeee , نرگس فیاض , بابایی , winker , saeede93 , masoud000 , tan-graphic
05-01-2013, 08:47 AM
ارسال: #5
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
انقدر بهش سخت گذشته ..... ولی ادامه داده

نباید ببینی تا باور کنی...
باید باور کنی تا ببینی...Heart
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: goldmen , yu3f , ناصر صادقی , ahmad rezaee , mallarme , mir abbas , iranboy , jahanagahi , somayeee , نرگس فیاض , بابایی
06-28-2013, 10:34 PM
ارسال: #6
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
سخت ترین لحظه ی انتخاب،اینه که به کدوم ندای مغزمون گوش کنیم:اونی که میگه :تو چی بودی؟یا اونی که میگه:میتونی چی بشی!
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , mir abbas , somayeee , mallarme , نرگس فیاض , بابایی , saeede93 , masoud000
06-28-2013, 10:44 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 06-29-2013 12:02 AM، توسط jahanagahi.)
ارسال: #7
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
وقتی ایده ای به ذهنتان رسید برای شروع حرکت بسرعت تصمیم به پیاده کردن آن بگیرید.زمان بررسی و مطالعه و تحقیق شما باید در کوتاهترین زمان ممکن باشد.

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mohammadshamosi , Fela.Want , mir abbas , iranboy , somayeee , bitumen , mallarme , نرگس فیاض , سیدمهدی هاشمی , بابایی , saeede93 , uniquemind , masoud000 , hamid.h
06-29-2013, 10:19 AM
ارسال: #8
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
عالي بود
ممنون

نمي توانيم با باقي ماندن در آنچه هستيم، به آنچه مي خواهيم برسيم

تغییر نام کاربری : آقامحسن ----- > محسن قلي زاده
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mallarme , s_a , iranboy , نرگس فیاض , بابایی
07-04-2013, 01:52 AM
ارسال: #9
RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
ممنون
آموزنده بود.این داستان ها به ما یاداوری می کند که چقدر زندگی می تواند بالا و پایین داشته باشد و اینکه همه چیز به خودمان بستگی دارد نه به شرایط حاکم.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: s_a , iranboy , نرگس فیاض , mallarme , بابایی , winker
07-14-2013, 12:15 PM
ارسال: #10
Thumbs Up RE: از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....
A00 (66)مرسی mallarme جان خیلی مطالب فوق العاده ای ارائه میدی واقعا عبرت آموز بود..

من اشرف مخلوقات هستم، خداوند قدرت احاطه بر هر موجود، علم و شئی را در وجود من قرار داده است.

من شروع کننده خوبی هستم و ادامه دهنده ای بسیار توانا.من هرکاری را که شروع میکنم تا نهایت رسیدن به موفقیت آن را ادامه میدهم.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mallarme , سیدمهدی هاشمی , بابایی , نرگس فیاض , winker
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  سه درس مهم مدیریتی از بانوی آهنین ..... mallarme 2 898 04-12-2013 12:13 AM
آخرین ارسال: mir abbas
  موفقیت کسب و کار”فرال”، ساعت‌هایی از جنس خودتان mallarme 0 762 01-24-2013 02:14 PM
آخرین ارسال: mallarme

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS