سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: میلیاردر شدن در کتابخانه (/forumdisplay.php?fid=24)
+--- موضوع: از کوتهی توست که دیوار بلند است! (/showthread.php?tid=9090)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-16-2013 08:14 AM

برادر بزرگوارم جناب استاد حمزه
ازاظهار لطف وعنایت شما به مطالب تاپیک سپاسگزارم و خوشحالم که تونسته تاثیری در زندگی روزمره مان داشته باشد ،خودم نیز با قرار دادن این مطالب در تاپیک بیشتر از گذشته مراقب اعمالم هستم ،امیدوارم همه با هم در پناه ایزد منان به معنای واقعی موفق وسعادتمند شویم.
بینهایت متشکرم از حمایت وتشویقهای شما دوستان عزیز.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-16-2013 08:55 AM

از خنده جهان سازی واز غمزه جهانسوز
در صلح دلاویزی ودر جنگ جگرخوار <<سنایی>>


لبخند بزنیم

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت وبر می گشت .با این که آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود وآسمان ابری بود،دختربچه طبق معمول همیشه ،پیاده به سوی مدرسه راه افتاد .بعد از ظهر که شد ،هوا رو به وخامت گذاشت وطوفان ورعد وبرق شدیدی گرفت.مادر کودک نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا رعد وبرق بلایی بر سر او بیاورد ،تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود.با شنیدن صدای رعد ودیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید،با عجله سوار ماشینش شد وبه طرف مدرسه ی دخترش حرکت کرد.اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود،ولی باهر برق که در آسمان زده می شد،او می ایستاد ،به آسمان نگاه می کرد ولبخند می زد واین کار با هر دفعه رعد وبرق تکرار می شد!زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند ،شیشه را پایین کشید واز او پرسید : چه کار می کنی؟ چرا همینطور بین راه میایستی؟ دخترک پاسخ داد:من سعی می کنم صورتم قشنگ به نظر بیاید ،چون خداوند دارد مرتب از من عکس می گیرد!

باشد که خداوند همواره حامی تان باشد وهنگام رویارویی با طوفان های زندگی کنارتان باشد،در طوفنها لبخند را فراموش نکنید.

<< شکسپیر>> می گوید:
افرادی که توانایی لبخند زدن وخندیدن دارند،موجوداتی برتر هستند.



RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - jahanagahi - 09-16-2013 02:42 PM

خیلی خیلی عالی است. موفقتر باشید.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - Elixir - 09-16-2013 04:12 PM

خانم فیاض زیباترین ها تقدیم به شما..
واقعا از تاپیک ارزشمند شما یاد میگیریم..


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-17-2013 10:34 AM

استاد بزرگوار جناب آقای قربانیان ،مجدداً از حمایتها وتشویقهای شما کمال تشکر را دارم .
همچنین از شما دوست عزیز با نام کاربری Elixir نیز بابت توجه تون سپاسگزارم.
شادتر وپیروزتر باشید.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-17-2013 10:52 AM

بدی مکن که در این کشتزار زود زوال
به داس دهر همان بدروی که می کاری

[b]حرمت
[/b]

روزی روزگاری، حکیمی همسری داشت که به غایت بد دهان وبد اخلاق بود وآوازه و شهرت این زن در همه جا پیچیده بود.
روزی یکی از دوستان مرد از اوپرسید :<< ای مرد همسرت چگونه است؟شنیده ایم بسیار بد دهان وبد خلق است.>>
وحکیم در جواب گفت:<< خدا را شکر می کنم.>>
سالها بعد ،آن زن از مرد حکیم جدا شد وبه همسری مرد تاجری درآمد.
روزی دیگر ،دوستان مرد حکیم همگی از روی کنجکاوی پرسیدند:
<< ای مرد برای مابگو که او چگونه زنی بود؟>>
مرد حکیم لب به سخن گشود وگفت:<< از من نخواهید که دهان به گناه غیبت آلوده کنم ،آن زمان که از من پرسیدید ،او زن من بود وحرمتش واجب واکنون ناموس دیگری است وبنده ی خدا ،که باز هم حرمتش دو چندان واجب است. چگونه شما از من می خواهید که پرده ی حرمت بنده ی خدایی را پاره کنم؟ شماهم فراموش نکنید: حرمت بندگان خدا را نگاه دارید تا خداوند حرمت شما را نگاه دارد.>>
دوستان مرد حکیم با تمسخر پرسیدند: << چگونه خداوند حرمت ما را نگاه می دارد؟>>
وحکیم گفت:<< بی شک همه ی شما گناهانی را تاکنون مرتکب شده اید ،درست است؟>>
ودوستانش گفتند: <<آری،درست است.>>
و حکیم گفت:<< اکنون تصور کنید که پیکی از طرف خداوند بیاید ودر همین جمع گناهان یکایک شما را که در خلوت انجام داده اید شمارش کند ،چه حالی پیدا می کنید؟>>
دوستان حکیم سر به زیر انداختند وبه اندیشه فرو رفتند!

حکیم ادامه داد:<< پس حرمت یکدیگر را نگاه دارید،چون حرمت شکنی عواقب سختی به همراه دارد که کمترین آن آشکار شدن اعمال زشت شما در همین جهان است.پس جز نیکویی مکنید که جهان پایدار نیست!>>

بهترین شما کسی است
که حرمت دیگری را در غیابش نگاه می دارد. امام صادق (ع)



RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - m-jalalvand - 09-17-2013 11:02 AM

سرکار خانم فیاض بزرگوار
حقیقتا طبع سرشار از بزرگی و محبت شما در نگاشتن این نوشته ها (حتی اگر صاحبش کس دیگری باشد) نه تنها ستودنی بلکه قابل تقدیر است.شکر خدا که در این انجمن ، دوستان توانمند و دانشمندی داریم که کاش میشد هر روز صبح در کنار همه دوستان چیز بدیع و تازه ای فرا گرفت.خوشحالیم و سپاسگزار از اینکه سقف همین آسمان ، دلهای دوستان انجمن را نزدیکتر میکند و سر تعظیم فرو میآورم بابت تمام زحمتهایی که برای نگاشتن این موضوع میکشید...
چشم به راه محبت شما در ادامه راه و نگاشتن موضوع های جدید هستیم ....
لبخند همیشه بر لبانتان جاری ...
موفق باشید


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-17-2013 01:54 PM

برادر بزرگوارم جناب اقای جلیلوند
ضمن عرض ادب واحترام حضور شما ،بسیار ممنونم از عنایت ویژه شما به مطالب این تاپیک ،بایستی عرض کنم همانطور که صفحه اول ذکر کردم گردآورنده ی کتاب آقای سعید گل محمدی ،هستن که همین جا ،جا دارد از زحمات ایشان بابت گردآوری این مطالب زیبا از بین هزاران مطلب ،تشکر فراوان داشته باشم ، من کاری نکردم وفقط چون خودم از خواندن این کتاب لذت می برم دوست دارم شما دوستان عزیز انجمن هم بهره ببرید.وبه قول نویسنده :
<<این مطالب را به طائفان کعبه ی دلها وبرافروزندگان چراغ محبت در عالم تقدیم می کنم.>>

هدیه ای است تقدیم به همه ی خوبان عالم چون شما وهمه دوستان انجمن.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-18-2013 08:54 AM

گر بر سر نفس خود امیری ،مردی
ور بر دگری نکته نگیری ،مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری ،مردی <<پوریای ولی>>

نیم کیلو باش ،ولی مرد باش!

در طایفه ای از عرب ،جوانی شیفته ی دختر یکی از بزرگان قبیله شد.کسی را برای خواستگاری فرستاد.اماپدر دختر که به این ازدواج راضی نبود،گفت:<< مهریه ی دختر من،اسب گرانبهای یکی از بزرگان عرب است. اگر آنرا بیاوری ،دخترم را به ازدواجت در می آورم وگرنه ، ازدواج ممکن نیست.>>او می پنداشت محال است جوان به آن اسب دست یابد.
جوان عاشق وقتی این قصه را شنید،برای بدست آوردن اسب ،حیله ای اندیشید.رفت وسر راه مردی عرب ایستاد،هنگامی که وی با اسبش می گذشت ،اظهار درماندگی کرد واز او یاری طلبید،صاحب اسب ،از روی دلسوزی خواست او را بر پشت خود سوار کند.
جوان گفت :<< ای بزرگوار !پایم درد می کند ،نمی توانم سوار اسب شوم!
مرد از اسب پیاده شدکه نخست جوان را سوار کند وسپس خود سوار شود.وقتی جوان روی اسب نشست ،پا به شکم اسب زد وگریخت.مرد عرب فریاد زد:<<ای جوان! اسب را بردی
،ولی باعث شدی راه خیر به رویت بسته شود!>>
جوان عاشق با خود اندیشید که این ،به آن ارزش ندارد.از کار خود پشیمان شد، بازگشت واسب را تسلیم کرد.صاحب اسب در شگفت ماند وسبب آن کار را پرسید.
گفت :<< من به این اسب طمعی نداشتم ،ولی موضوع ازدواج ،مرا مجبور کرد.>>
وسپس ماجرای پدر دختر وشرط او را باز گفت.
آن بزرگمرد دست جوان را گرفت ،با همان اسب به در خانه ی پدر عروس آمدند ودر زدند،پدر دختر آمد،مالک اسب به او گفت :<< شنیده ام که اسب مرا ،کابین دختر خود قرار داده ای ،اکنون اسب را تقدیم می کنم!>>
پدر دختر شگفت زده شد وعلت را پرسید.اونیز تمام ماجرا را شرح داد وافزود:<<من به پاس مردانگی وهمت بلند این جوان ،از اسب خود گذشتم.>>
پدر عروس گفت:<< این جوان یک مردانگی از خود نشان داده که پس از دست یافتن به مقصود ،برای آنکه راه خیر در زندگی به رویش بسته نشود ،از هدفش چشم پوشیده است،تونیز مردانگی به خرج داده ای که از چنین اسب با ارزشی گذشته ای.یک مردانگی نیز ،من باید به خرج دهم :پس اسب را به تو باز می گردانم ودخترم را به عقد این جوان در می آورم.>>

<<چارلز دیکنز>> می گوید:
برترین ویژگی بشری ،مردانگی است.


از درویشی پرسیدند :<<جوانمرد به چه داند که جوانمرد است؟>>
گفت:<< بدان که اگر خداوند هزار کرامت با برادر او کند وبا اویکی، آن یک نیز ببرد وبر سر آن نهد تا آن نیز برای برادر او بود!>>



RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 09-21-2013 08:41 AM

اشتباه کردن یک کار انسانی است.
ولی تکرار آن یک کار حیوانی است <<لوییز هی>>

اشتباه

<<برایان>> و <<راب>> اشتهای سیری ناپذیری به شکار داشتند .آنها در طی یک هفته شکار در جنگل های دور افتاده در کانادا ،چند گوزن بزرگ به دام انداختند .هنگامی که خلبان برای بازگرداندن آنها به محل قرار بازگشت،با نگرانی گفت :<< من نمی توانم شما را با شکارهایی به این بزرگی از اینجا ببرم. هواپیمای من قدرت حمل چنین بارهای سنگینی را ندارد.>>
برایان گفت:<< ولی هواپیمایی که سال گذشته ما را از اینجا برد، درست مثل همین بود.>>
خلبان پرسید:<< راستی ؟ خوب اگر شما پارسال توانسته اید این کار را بکنید، معنی اش این است که من هم میتوانم از پس آن بر بیایم.>>
هواپیما روی سطح آب به حرکت در آمد،ولی با آن بار سنگین به سختی توانست از روی جنگل به پرواز در آید وپس از مسافتی کوتاه به کنار کوهی برخورد وسقوط کرد. سرنشینان هواپیما آشتفته حال ، ولی صحیح وسالم خود را از میان لاشه ی هواپیما بیرون کشیدند ودر همان حال ،راب پرسید: <<ما کجا هستیم؟>>
برایان کنجکاوانه به اطراف نگریست ودر جواب گفت :<< مطمئن نیستم ، ولی به گمانم حدود یک کیلومتر جلوتر از پارسال!>>


روان شناس مشهور<<اپرا وینفری>> می گوید:
در زندگی من اشتباهاتی وجود نداشته است .نمی خواهم بگویم مانند ملکه های آسمانی بوده ام. اما به راستی اشتباهاتی نبوده ، بلکه درسهایی شگرف بوده است.


<< ژوزف مورفی>> و << اپرا وینفری>> نیز گفته اند:
[b][b]تا اشتباه نکنی ،هرگز نخواهی آموخت .
اما فراموش نکن ، بعضی اشتباهات عمر انسان را تباه می کنند!

[/b]
از اشتباه خود نهراس ،
خامی ،لازمه ی حیات است.
خامی باید باشد تا زندگی ببالد وشکوفا گردد .
هرچه می خواهی اشتباه کن!
ولی یک اشتباه را دوبار تکرار نکن !