سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: میلیاردر شدن در کتابخانه (/forumdisplay.php?fid=24)
+--- موضوع: از کوتهی توست که دیوار بلند است! (/showthread.php?tid=9090)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-05-2013 09:29 AM

انسانهایی که صرفاً مقلد هستند.در نهایت یک کپی ویا درجه دومی از مورد تقلید خود خواهند شد.<<دیل کارنگی>>

خلق را تقلیدشان بر باد داد

ملانصرالدین به مسجدی رفت ونشست .پیراهن او کمی کوتاه بود ومردی که پشت سرش نشسته بود به بهانه ی شوخی با ملانصرالدین پیراهن او را با دست ،کمی پایین کشید.
ملانصرالدین که در آن مسجد تازه وارد وغریب بود ،تصور کرد که رسم این مسجد چنین است ودر نتیجه او هم پیراهن فرد جلویی را پایین کشید .
مرد جلویی برگشت وبا ناراحتی به ملا گفت :<< چه کار میکنی؟>>
ملانصرالدین بی درنگ جواب داد :<< از من نپرس ،از عقبی بپرس!>>
<< شوپنهاور >> ،فیلسوف آلمانی ،میگوید :
تقلید از سبک دیگران مانند صورتک بر چهره زدن است،اما صورتک به سرعت تکراری وغیرقابل تحمل میشود، چرا که بی روح وبی دوام است.
<<دیل کارنگی >> هم میگوید :
از دیگران تقلید نکن ،خود را بشناس وآنچه هستی باش ،بدان که در دنیا کسی مثل تو نیست.


RE: صداقت - نرگس فیاض - 08-06-2013 10:40 AM

مایه ی هر نیکی واصل ونکویی راستی است
راستی هرجا که باشد نیکویی پیدا کند << ناصرخسرو>>

صداقت

نقل می کنند <<بایزید بسطامی>>وقتی می خواست برای تحصیل علم به بغداد برود ،مادرش به او سفارش کرد که در تمام شوون زندگی راستی وراست گویی را پیشه کند وبه هیچ عنوان دروغ نگوید واز او خواست عهد ببندد که به سفارشش عمل کند.بایزید قبول کرد ،مادر چهل دیناری را که تمام میراث پدرش بود ،به او داد تا خرج سفر کند.
بایزید به قافله ای که راهی بغداد بود،پیوست. پس از طی مسافتی دسته ای از راهزنان به آنها حمله کردند وقافله را محاصره وغارت نمودند.
سپس به تفتیش افراد قافله پرداختند ودار وندار مسافران را تصاحب کردند ،وقتی نوبت به بایزید رسید،یکی از دزدان گفت :<< از قیافه اش معلوم است که چیزی ندارد .لباسهایش کهنه وپاره پاره است واگر چیزی داشت به سر ووضعش می رسید .>>
دزد دیگری گفت:<< تو ای جوان ، وقت ما را با تفتیش خودت ضایع مکن .آیا پول همراه خود داری؟>>
بایزید پاسخ داد:<<بله>>
دزدان خندیدند وقهقهه شان در فضا طنین انداخت .یکی از آنان پرسید :
<<چقدر پول داری؟>> بایزید پاسخ داد: << چهل دینار>>
دزدان او را مسخره کردند.یکی از آنان گفت: << رهایش کنید ،وقت خود را با او هدر ندهید ،رییس منتظر است.>>
دزدان به نزد رییسشان رفتند .او از آنان پرسید:<< آیا تمام اموال قافله را گرفتید وآن ها را خوب گشتید؟>>
ودزدان حکایت بایزید را بر رییس خود بازگو کردند .رییس گفت :<< او را نزد من بیاورید تا ببینم چرا چنین گفته است.>>
دزدان ،بایزید را نزد او آوردند. رییس دزدان از اوپرسید : <<آیا با خودت مالی داری ای جوان؟>>
بایزید گفت : << بله ،چهل دینار دارم.>>
رییس گفت : << آیا تو دیوانه ای جوان ؟ چطور پولهایت را با اختیار خود به من میدهی ومیدانی که من آنها را به تو بر نمیگردانم؟>>
بایزید گفت:<< من با خود عهد بسته ام که به هیچ عنوان دروغ نگویم .>>
رییس گفت :<< به خدا قسم زندگی ام را در مردم آزاری ضایع کردم وتو جوان ،میترسی که عهدی را که با خود بسته ای بشکنی ، وما نمیترسیم که عهد وپیمان خدا را می شکنیم.
به خدا قسم دیگر دست به دزدی نمی زنیم .>>
دزدان پس از شنیدن سخنان رییسشان گفتند : << ما در معصیت ازتو تبعیت کردیم ،پس در توبه کردن نیز تو را تنها نمی گذاریم ،پس همانطور که در راهزنی بزرگ ما بودی ،در بازگشت به سوی خدانیز بزرگ ما هستی وما نیز دست به دزدی نمی زنیم.>>
دزدان تمام آنچه را که دزدیده بودند به قافله برگرداندند واموال مردم را به آنها پس دادند وتوبه کردند وقافله را ه بغداد را در پیش گرفت و رفت.

<< ناصرخسرو>> می سراید:
دلت را راست کن از راستکاری که هست از راستکاری رستگاری


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-07-2013 09:09 AM

عادت اول دوست انسان است وبعد دشمن او << ضرب المثل اسکاتلندی>>

عادت
شاگردی از استادش پرسید :<< چگونه میتوانم بهترین روش عمل کردن در زندگی را تشخیص دهم؟>>
استاد از شاگردش خواست که میزی بسازد .وقتی که کار میز به آخر رسیده بود وفقط لازم بود میخ هایی روی سطح میز کوبیده شود ،استاد به سراغ شاگرد آمد. شاگرد هر میخ را با سه ضربه ی دقیق میکوبید.یکی از میخ ها بد قلقی کرد وشاگرد مجبور شد ضربه ی دیگری به آن بزند.ضربه ی چهارم میخ را زیاد در چوب فرو برد وچوب شکاف برداشت.
استاد به شاگردش گفت:<< دستانت به سه ضربه ی چکش عادت کرده بودند .عملی که رنگ عادت به خود بگیرد ،معنایش را از دست میدهد وممکن است به زیان کاری منتهی گردد.>>
ودر ادامه گفت : بهترین روش عمل کردن در زندگی این است که:
هرگز به عادت اجازه مده که بر حرکاتت فرمانروایی کند .
<< برایان تریسی>> میگوید:
انسان نابغه به دنیا می آید، اما بنا به عادت از ذخیره ی خلاقیت خود استفاده نمی کند.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-11-2013 11:44 AM

رنج ها ودردها ،انسانهای متعالی را متعالی تر و افراد معمولی را متلاشی می کند.
<< علی شریعتی>>.

چشمه باش

حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی ،همه خسته وتشنه در کنار چشمه ای نشستند وتصمیم گرفتند استراحت کنند. حکیم به هریک از آن ها لیوانی داد واز آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. شاگردان هم این کار را کردند .ولی هیچ یک نتوانستند آب را بنوشند،چون خیلی شور شده بود.
سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند وهمه از آب گوارای چشمه نوشیدند.
حکیم پرسید:<< ایا آب چشمه هم شور بود؟>>
همه گفتند :<< نه ،آب بسیار خوش طعمی بود .>>
حکیم گفت :<< رنج هایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه کمتر ونه بیشتر.این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید ویا چشمه که بتوانید رنجها را در خود حل کنید.
پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فایق آیید.>>
دریا باش که اگر یک سنگ به سویت پرتاب کردند سنگ غرق شودنه آنکه تو متلاطم شوی.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-12-2013 11:14 AM

عیب مردم فاش کردن ،بدتریت عیب هاست
عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را

قضاوت

در زمانهای قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین منظور بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند.
در نهایت تصمیم گرفتند که در مورد اشتباه جوان با پیر قبیله که تجربه ی بسیاری داشت مشورت کنند وهرچه که او بگوید ،عملی کنند.
از پیر قبیله در خواست شد که در مورد اشتباه مرد جوان نظرش را بدهد .اما او از انجام این کار امتناع ورزید. بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادن وپیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید.
پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد.سپس آن را از پشت خود آویخت وبه سمت بزرگان قبیله حرکت کرد.بزرگان قبیله با دیدن او پرسیدند :<< قصه ی این کوزه چیست؟>>
پیر قبیله پاسخ داد: << گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند ،بی آنکه به چشم آیند وامروز آمده ام که درباره ی گناه دیگری قضاوت کنم.>>
بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند وگناه مرد جوان را بخشیدند.
<<سعدی>>
هرکه را جامه ی پارسا بینی پارسا دان ونیک مرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست محتسب را درون خانه چه کار


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-14-2013 09:36 AM

تبدیل شدن به کسی که لیاقت آن را داریم ،تنها هدف زندگی است.

نامداران جهان ،قبل از معروف شدن
اینشتن (فیزیکدان)...........................................................منشی اداره ی ثبت
اوهنری (نویسنده).............................................................گاوچران
گاندی (رهبر فقید هند)...................................................... وکیل دادگستری
جورج واشنگتن (اولین رییس جمهور امریکا)........................... کشاورز
نادرشاه افشار(موسس سلسله افشاریه)............................پوستین دوز
یعقوب لیث(موسس سلسله صفاریان)............................... رویگر
امیر اسماعیل سامانی( موسس سلسله امرای سامانی).......... ساربان
فرخی سیستانی(شاعر مشهور ایران)..................................... کارگر کشاورز
آبراهام لینکلن( رییس جمهور).................................................... هیزم شکن
چارلز دیکنز(نویسنده ی انگلیسی).................................................... منشی
ناپلئون بناپارت (امپراطور فرانسه)....................................................... افسر توپخانه
کریم خان زند( موسس سلسله زندیه).......................................تیرانداز سپاه نادرشاه
هنری فورد( کارخانه دار آمریکایی)................................................ ساعت ساز
نوماس ادیسون(مخترغ بزرگ /امریکایی)................................................ تلگرافچی
والت دیزنی (مخترع سیمای انیمیشن)............................................پادوی مغازه
میکل آنژ(نقاش ومجسمه ساز ایتالیایی).............................................. سنگ تراش


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-17-2013 10:33 AM

گرنه آب وحیات معرفت است
عین کوثر بگو که کوثر چیست
بزم عشقست وعاشقان سرمست
به از این جنت ای برادر چیست

فاصله ی میان قلبها

استادی از شاگردانش پرسیدSad( چرا ما وقتی عصبانی هستیم ،داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامی که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند وسرهم داد می کشند؟))
شاگردان فکری کردند ویکی از آنها گفتSad(چون در آن لحظه ،آرامش وخونسردی مان را از دست می دهیم.))
استاد پرسید Sad( اینکه آرامشمان را از دست می دهیم درست است،اماچرا با وجودی که طرف مقابل کنارمان قرار دارد ،داد میزنیم؟آیا نمی توان باصدای ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامی که خشمگین هستیم ، داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایی دادند،اما پاسخهای هیچ کدام استاد را راضی نکرد.
سرانجام اوچنین توضیح داد:" هنگامی که دو نفر از دست یکدیگر عصبانی هستند ،قلبهایشان از یکدیگر فاصله می گیرد.آنها برای اینکه فاصله را جبران کنند ،مجبورند که داد بزنند .هرچه میزان عصبانیت وخشم بیشتر باشد ،این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلند تر کنند."
سپس ،استاد پرسید :" هنگامی که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقی می افتد؟آنها سر هم داد نمی زنند ،بلکه خیلی به آرامی با هم صحبت می کنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلی به هم نزدیک است.فاصله قلبهایشان بسیار کم است."
استاد ادامه داد:" هنگامی که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد،چه اتفاقی میافتد ؟ آنها حتی حرف معمولی با هم نمی زنند وفقط در گوش هم نجوا میکنند وعشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می شود . سرانجام ،حتی از نجوا کردن هم بی نیاز می شوند وفقط به یکدیگر نگاه می کنند .این هنگامی است که دیگر هیچ فاصله ای بین قلبهای آنها باقی نمانده باشد."


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-18-2013 01:17 PM

دستهایی که در راه خدمتند ،مقدس تر
از لب هایی هستند که دعا میخوانند.

کمک به دیگران

در سال 1974 مجله ی گاید پست ، گزارش مردی را نوشت که برای کوهپیمایی به کوهستان رفته بود ،ناگهان برف وکولاک او را غافلگیر کرد ودر نتیجه راهش را گم کرد .آز آنجا که برای چنین شرایطی پوشاک مناسبی همراه نداشت، میدانست که هرچه سریعتر باید پناهگاهی بیابد. در غیر اینصورت یخ می زد و می مرد . با وجود تلاش هایش دست ها وپاهایش بر اثر سرما کرخت شدند.می دانست وقت زیادی ندارد . در همین موقع پایش به کسی خورد که یخ زده بود ودر شرف مرگ بود .او میبایست تصمیم خود را می گرفت .دستکش های خیس خود را در آورد،کنار مرد یخ زده زانو زد ودست وپاهای او را ماساژ داد. مرد یخ زده جان گرفت وتکان خورد وآنها به اتفاق هم با کمک به دیگری ، در واقع به خودشان کمک می کردند. کرختی با ماساژ دادن دیگری از بین می رفت.
به محض اینکه کاری در جهت منافع کسی انجام میدهید نه تنها او به شما فکر میکند، بلکه خداوند نیز به شما فکر میکند.


RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-20-2013 10:37 AM

آنچه ندارد عوض ای هوشیار

عمر عزیز است ،غنیمت شمار <<سعدی>>

عمر از کف رفته

کسی سراغ پسته فروشی رفت وگفت:<< می شود همه ی پسته هایت را به رایگان به من بدهی ؟>>
پسته فروش با تعجب به او نگاه کرد و جوابی نداد .دوباره پرسید :
<< میشود یک کیلو پسته ی مجانی به من بدهی؟>>
وباز با سکوت مواجه شد.
برای سومین بار پرسید:<< پس خواهش میکنم دست کم یک عدد پسته ی مجانی به من بدهید.>>
او آنقدر اصرار کرد تا بالاخره پسته را گرفت.
سپس دوباره گفت:<< یک عدد که ارزش ندارد .یک عدد دیگر هم بدهید.>>
وبا اصرار یک پسته ی دیگر گرفت ودرخواست کرد که پسته ی سوم را نیز مجانی بگیرد.
پسته فروش که عصبانی شده بود ،گفت :<< زرنگی ! اینطور می خواهی یکی یکی همه ی پسته هایم را تصاحب کنی؟>>
مشتری سمج گفت:<< راستش می خواستم درسی به تو بدهم .عمر و زندگی ما نیز چنین است .اگر به تو بگویم همه ی عمرت را به من بفروش ،به هیچ قیمت این کار را نمی کنی .ولی روزهای زندگی ات را بی توجه ،یکی یکی از دست میدهی وتا به خودت بیایی همه ی عمرت از کف بیرون رفته است.>>

<< بنجامین فرانکلین >> می گوید:
یک عمر طولانی ممکن است به اندازه ی کافی خوب نباشد ،ولی یک زندگی مفید بی گمان به اندازه ی کافی طولانی است.



RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - مرضیه عباسی - 08-20-2013 08:10 PM

نرگس جان ممنون