+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: میلیاردر شدن در کتابخانه (/forumdisplay.php?fid=24)
+--- موضوع: از کوتهی توست که دیوار بلند است! (/showthread.php?tid=9090)
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 07-25-2013 09:07 AM
دعا اتحاد آگاهانه با شعور کیهانی است.دعا التماس وزاری نیست.بلکه همدلی ویگانگی با خداست.<<جولی ستن سیزر>>
قدرت دعا
<< بتی جین>> در کتابش به نام در آغوش نور می نویسد:
در سال 1973 در طی مدتی که حالت بین مرگ وزندگی را تجربه می کرد، دید که فرشتگان برای پاسخ به دعاهایش به سوی او می آیند.آن ها در کارشان سرشار از عشق و شادی بودند.این دعاها پرتوهای نور بودند که از زمین به صورت شهاب فرستاده می شدند. او در ادامه می گوید:
<< به گونه ای روشن به من گفتند که تمام دعاها از سرعلاقه ، شنیده وپاسخ داده میشود. من درک کرده ام همین که دعاها از سرشوقمان ابراز شود،لازم است از آنها ،درگذریم ودر پاسخگویی به آنها به قدرت خداوند متعال اعتماد کنیم.او نیازهای ما را در تمام اوقات میداند وفقط منتظر درخواست ماست تا یاری مان دهد. او تمام توانایی ها را دارد تا دعاها را مستجاب کند.وقتی که ما صادقانه تقاضا کنیم ،بدون شک به دست خواهیم آورد.>>
<< جی پی واسوانی >>،با نگاهی عارفانه وعاشقانه درباره ی دعا میگوید:
لازم نیست که فقط دعاهای معین ومدون به خدا بکنیم.دعا باید خود انگیز باشد واز قلبی مالامال از عشق برخیزد .ممکن است یک نگاه پر محبت یا آهی عمیق نزدخدا بیش از هزاران دعای معین ومدون روزانه پذیرفته شود.برای دعا حس وعاطفه لازم است،زیرا مهمتر از کلماتی که به زبان می آوریم ،موج عشقی است که این کلمات در بر دارند!
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - jahanagahi - 07-25-2013 10:17 AM
دعا
دعا یعنی ایمان شدید به خداوند. دعا یعنی باور به اینکه اگر چیزی را از وی بخواهی , میگیری. دعا یعنی نیت پاک داشتن و خالصانه بدرگاهش پناه بردن. دعا یعنی چنان باوری داشته باشیم به اینکه خداوند مشکلات ما را می تواند به راحتی از بین بردارد.
خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 07-27-2013 08:35 AM
هنگامی که ذهن شما آزاد وتهی از هرگونه نفرت است،کاری را که باید بکنید ،بهتر انجام می دهید.
نفرت
آرش هفت ساله است .او عاشق بادبادک بازی است .یک روز عصر مثل همیشه بادبادکش را بیرون آورد ودر محوطه ی بیرون از خانه شان آن را هوا کرد.بادبادک به قدری بالا رفت که دیگر دیده نمیشد.عابری که از آنجا می گذشت او را دید که نخی در دست دارد.از او پرسید چه میکند.آرش پاسخ داد:<<بادبادک هوا میکنم.>>
عابر که هیچ بادبادکی نمی دید ،هاج وواج شد .از اوپرسید:<<از کجا میدانی بادبادکت هنوز آن بالاست؟>>
آرش گفت:<< از آنجایی که میتوانم بادبادک را احساس کنم که من را به دنبال خود
می کشد.>>
نکته : شما بادبادک نفرت چند نفر را در آسمان زندگیتان هوا کرده اید وآنها شما را به دنبال خود میکشند؟
قاعده زندگی ما انسانها این است ،در صورتیکه از اطرافیان ودوستان خود رنجیده خاطر وآزرده شویم برای جلوگیری از صدمات روحی با آنها قطع رابطه میکنیم وحاضر به دیدن آنها نیستیم.درحالیکه به واقع ما فکر می کنیم نخ خود را از آنها بریده ایم وبا یادآوری خطاها وتقصیرات آنها وپروراندن احساس نفرت وخشم به آنها اجازه میدهیم همچنان در زندگی روانی ما حضور داشته باشندوهرچند آنها را نمی بینیم ولی آنها کماکان دارندما را به سمت خود می کشند.
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - Elixir - 07-27-2013 05:52 PM
متشکرم..
بسیار زیبا لطفا ادامه بدید..
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 07-28-2013 09:18 AM
نخواستن ونتوانستن ،نخستین پله های موفقیت هستند،اگر با پاک کن تلاش <<ن>> اول آنها را پاک کنید!
قدرت خواستن
<<دکتر شریعتی>> خواستن را عامل موفقیت می داند ومیگوید:
آنگاه که تقدیر واقع نگردید، از تدبیر نیز کاری ساخته نیست.
<<خواستن >> اگر با تمام وجود ویا بسیج همه ی اندام ونیروهای روح وبا قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند ،اگر همه ی هستی مان را یک << خواستن>> کنیم ،یک خواهش مطلق شویم واگر با هجوم ها وحمله های صادقانه وسرشار از یقین وامیدواریمان <<بخواهیم>> پاسخ را خواهیم گرفت.
<<مارک فیشر>> میگوید:
خواستن مایه ی بقای اندیشه هایت است.هرچه خواستن شدیدتر باشد ،با شتابی افزونتر در زندگی ات متجلی می گردد!
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - jahanagahi - 07-28-2013 09:53 AM
با تشکر مجدد از خانم فیاضی.
خواستن همان عشق و ایمان و باور به رسیدن به موفقیت است.
خواستن همان می توان و می شود است.
خداوند می فرماید : بخواهید (خواستن )تا اجابت کنم .
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 07-29-2013 11:01 AM
بهترین دوست وهمراه من کسی است که از من بهترین را بسازد .<<هنری فورد>>
دوست وهمنشین مناسب
در سرزمین روم ،جوانی می زیست وباغی بسیار سبز وخرم داشت.او با بوزینه ای دوستی ورفاقت میکرد ومیانشان صمیمیتی برقرار بود. از طرفی، میان جوان باغبان با ماری خصومت ودشمنی افتاده بود وعلت دشمنی آن بود که وی زخمی دردناک بر مار وارد آورده بود ومار ،کینه ی جوان را به دل گرفته ودر پی انتقام بود .جوان باغبان نیز از ترس انتقام مار زهرآگین ،آسایش وراحتی را از دست داده وحتی با خواب نیز وداع کرده بود.
سرانجام روزی خستگی بر او چیره گشت واز کار کردن ورسیدگی به درختان باغ عاجز ماند.از این رو، بیل خود را زیر سر خود گذاشت وخوابید.مار،این فرصت را غنیمت شمرد وبر بالین او حاضر شد وبا خود اندیشید که اگر من زخمی بر اوبزنم که کشته نشود ،بر میخیزد وبا یک ضربت مرا میکشد.پس حمله کردن ناگهانی به او طریق عقل نیست. باید چنان نیش بزنم که نتواند از جای حرکت کند.
پس از مدتی تفکر ،پیش خود گفت:<< هیچ چیز در بدن ،نازکتر از حدقه ی چشم نیست.بهتر آن است روی سینه باغبان بروم وبرچشم او نیشی بزنم که دیده باز نکند وبی درنگ هلاک گردد.>>
همین که خواست بر روی سینه باغبان برود؛ جوان از صدای حرکت مار بر روی زمین ،از خواب بیدار شد ،بیل رابرداشت ومار به هزار زحمت ،در سوراخ گزید.
جوان باغبان چون از این ورطه رهایی یافت ،با خود گفت :<< ای نفس!جان است وخواب ،اگر خواب را میخواهی ،ترک جان کن واگر جان میخواهی ،ترک خواب کن.>>
مدتی گذشت وباغبان نمی توانست بخوابد واز خواب نیز چاره ای نداشت.این ماجرا را با بوزینه ای که دوست مخلص بود ،در میان گذاشت واز وی چاره جویی کرد.
بوزینه گفت :<< چاره ی این امر آسان است .هرگاه تو را خواب فرا گیرد ،به اعتماد من بخواب که من بر بالین تو بنشینم واگر مار بیاید ،چون پنبه او را پاره پاره کنم وسرش را به سنگ بکوبم.>> جوان ،بدین سخن ایمن شد وبه خواب عمیق فرو رفت وچنان بخفت که با صور اسرافیل نیز بیدار نمی شد.
در این احوال،مگس های زیادی بر گرد وی آمدند وبوزینه ،آنها را می راند که دوستش را آزار ندهند .اما مگس ها دوباره باز می گشتند.بوزینه خشمگین شد وگفت:<< اکنون همه ی شما را نابود میکنم.>>
پس از جای برخاست ودر باغ به جستجو پرداخت وسنگی پهن ،قریب ده من ، به دست آورد تا برمگس ها زند وهمگی را بکشد .بوزینه بدین خیال ،سنگ را بالا برد وبا قدرت تمام فرود آورد. مگس ها جان سلامت به در بردند ،ولی جوان باغبان دیگر برنخاست.
آری ،جوان بیچاره ،از مار که عاقل بود ونیش بی حساب نزد ،جان به سلامت برد ،اما از بوزینه که دوست نادانش بود وبه اواعتماد کرد،دید آنچه دید!
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: << از دوست تو بر تو حکم میکنند.>>
ادامه دارد..........
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است!(10) - نرگس فیاض - 07-31-2013 09:08 AM
پیامبر اکرم (ص)می فرماید:
<< از دوست تو بر تو حکم میکنند.>>
اما،چرا انتخاب دوست آنقدر مهم است؟ ریزا بیشترین ساعات عمر ما را در برمی گیرد ،بنابراین بیشترین اثر را بر روح ما خواهد گذاشت.یک سنگ سخت در مجاورت آب تغییر شکل می دهد ودر مقابل چک چک آب سوراخ می شود.
سنگ بی مقدار در مجاورت سنگ های دیگر تبدیل به عقیق وفیروزه می گردد ،حتی خار در مجاورت گل بوی گل می گیرد!
خارم ولی گلاب ز من می توان گرفت از بس که بوی همدمی گل گرفته ام
مصداق شعر مذکور را می توان در این مثال یافت:
شما روزی به دیدار دوستی می روید که در قصابی کار میکند .ساعتی را پیش او می گذرانید.
بعد از مراجعت از نزد او ،اولین کسی که شما را میبیند به سرعت از بوی بد گوشت تراویده از تن شما سخن میگوید.
حال اگر ساعتی را پیش دوستی بگذرانید که در فروشگاه عطر فروشی شاغل است،به محض مراجعت ،دیگران از شما رایحه ی دل انگیز عطر را استشمام خواهند کرد.
<<خواجه عبدالله انصاری>> دوستی با نیکان را عظیم دانسته و می گوید:
صحبت با نیکان بس عظیم است
مس در صحبت کیمیا افتاد ،زر گشت.
هسته ی خرما در دست دهقان افتاد ،درخت پر بر گشت.
وآنکه بدست هیزم کش افتاد ،خاکستر گشت.
<< شکسپر >> با تاکید بر انتخاب یک همنشین خوب می گوید :
یقین است که رفتار حکیمانه با وضع جاهلانه همچون بیماری از یک شخص به شخص دیگر سرایت می کند ، پس لازم است که مردمان مراقب انتخاب همنشینان خود باشند.
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - نرگس فیاض - 08-03-2013 11:34 AM
میان عاشق و معشو ق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز "حافظ"
تو خود حجاب خودی
از عارف بزرگ <<د شبلی >> پرسیدند : << ای شیخ از چه زمانی به کمال رسیدی؟>>
گفت:<< روزی از محله ای عبور میکرد که سگی را بر کنار جوی آبی دیدم. آن حیوان می خواست آب بخورد ،اما با دیدن عکس خود در درون آب ، به خیال اینکه سگی دیگر در درون آب است،می ترسید وخود را عقب می کشید .این روی آوردن وگریز ،ساعتی ادامه پیدا کرد.سرانجام ، سگ به ناگاه سر در آب فرو برد و دانست که سگ دیگری در کار نیست، بلکه خودش مانع رفع تشنگی اش بوده و وقتی خود را ندید ،به آسودگی سیراب شد .با مشاهد ه ی آن ماجرا فهمیدم که حجاب و مانع من در رسیدن به کمال وترقی ،خود بینی من است واز آن پس ،کوشش نمودم تا خود را نبینم وبه خود نیندیشم ،تا راه سعادت را پیدا کنم.>>
<< ابو سعید ابوالخیر >> میگوید:
حجاب میان بنده وخدای ،آسمان و زمین و عرش وکرسی نیست،
حجاب ،خیال باطل وتکبر وغرور است، آنها را از میان برگیر ،به خدای رسی.
RE: از کوتهی توست که دیوار بلند است! - zoofanoon - 08-03-2013 04:40 PM
از مولوی در باب گریز آدمی از ذات و اصلیت خودش پرسیدند ، گفت :
فیلی آوردند برسر چشمه ای که آب خورد خود را در آب دید و رمید ، او پنداشت که از دیگری میرمد.
همه اخلاق بد ، از ظلم و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست نمی رنجی، ولی چون آنرا در دیگری می بینی و می رنجی .
( فیه ما فیه )