پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105) +--- انجمن: اعضای سایت ، اهداف و بحث های شخصی (/forumdisplay.php?fid=36) +--- موضوع: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... (/showthread.php?tid=6972) صفحه ها: 1 2 |
پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - mallarme - 02-13-2013 10:56 PM من نه انسان مومنی هستم نه ادعای مومنی دارم......من خودمم برای داشتن زندگی خودم که انتخابم بهترین ها باشد، بی توجه به نگاه مردم...حرف مردم ...نظر مردم.....چون تنها برای خودم و عشقم زندگی میکنم نه دیگران. پس اگر حوصله کمی دارید، برای خواندن این متن وقتی نگذارید تا من شرمنده شما نشوم. چهار سال پیش به خاطر اینکه در برخی مباحث فلسفی دینی در سایتی که مسئولیتی داشتم کم نیاورم و باعث شده بود در خیلی از امور دچار تردید شوم، در یک سایت مذهبی عضو شدم و تا یکسال طبق اخلاقم، فقط مطالعه میکردم....آن روزها خیلی از ارتباطهای معنوی را نداشتم و به نوعی سرخوشانه زندگی میکردم.... در آن سایت، هم به خاطر سنگینی مفاهیم مباحث گیج میشدم، هم به خاطر تعصبهای مذهبی یک عده افسوس میخوردم و هم لذت میبردم از ادب و احترام شدید برخی مدیران آنجا که در نهایت ادب با همه گرایشهای مذهبی و حتی برخی تندروان کشورهای عربی، گفتگوی منطقی میکردند....در عین حال باید مراقب نظارتهای حاکم بر سایتها که در اینگونه سایتها شدیدتر هم بود، می بودند. بین مدیران، مدیری بود خاصتر .....دانشجوی دکترای بود....بسیار آرام ، بسیار مودب، بسیار مهربان. بسیار اندیشمند و منطقی.... و بسیار متواضع ... او را مثل آسمان، آبی میدیدم. من معمولا انسانها را بزرگ جلوه نمیدهم چون با همه کمی ایمانم، اعتقادم این بود، انسان بزرگ را خدا بزرگ میکند نه بنده اش. اما چرا اینقدر تاکید به خاص بودنش میکنم: خاص به خاطر تواضع خاص و آرامش فوق العاده عجیبی بود که داشت و همه معترف این آرامشش بودند. و با همه دعواهای لفظی و تند سخن گفتن کاربران و موافقین و مخالفین با یکدیگر، تنها کسی بود که حتی وقتی به اعتقاد یا حتی حرفهایش دشنام هم میدادند با آرامش چنان پاسخ میدادکه گویی ازش تعریف کردند! و شرمگین شدن طرف مقابل را به زودی نمایان میکرد..... برایم واقعا عجیب بود که هیچوقت نه خشمگین میشد و نه حتی ناراحت!! و در هر شرایطی ادب گفتاری را به نهایت اعلایش رعایت میکرد. .....اما موردی که خاص بودنش را تکیمل تر میکرد، تاپیک ویژه اش بود! ایشان در طی روز چه فعالیت میکرد چه فعالیت نمیکرد ساعت 8 صبح روزش را با سلام به حضرت مهدی در تاپیک ویژه "سلام" شروع میکرد.هر صبح قبل از دیدن تاپیک مباحث، تاپیک "سلام" در صدر بود. وقتی فعالیتم رو شروع کردم برخی کاربران مرد متعصب به تندی به پرسشهایم جواب میدادند تا اینکه اقای محترمی به صراحت گفت صحبت با شما که دخترید گناه دارد و من اکنون با اکراه به پرسش شما پاسخ دادم!!! البته که من طبق ویژگی آبان ماهیم!!!، طغیان کردم در برابر این آقای محترم!! چنان غضب آلود و کوبنده پاسخ دادم که منتظر شدم تا بن شوم، چون یک کاربر ساده بودم، اما مهم بن شدنم نبود، باید پاسخ میدادم... تا بفهمد تعریف اشتباهش از گناه، ذهنش را بیمار کرده بود....!!!!! اما برخلاف انتظارم ، مدیران رده بالا وی را تهدید به اخراج کردند و توصیه اکید کردن دیگر وارد مباحث نشود..... و از آن روز بود که دیگر سئوالاتم مورد غضب مردان آن سایت قرار نگرفت. سئوالاتم کمی پیچیده بود آمیزه ای از فلسفه..برای خیلی از قوانین، دلیل میخواستم.... برخی میگفتند دلیل منطقی ندارند و تنها میدانند باید فلان کار را انجام دهند و فلان کار را انجام ندهند.... آنها فقط میدانستند فلان کار باعث غضب خداوند است و فلان کار باعث رحمت خداوند... اما من در پی دلیل بودم. نه برای اینکه ایمانم را قویتر کنم یا دست از همان ذره ایمانم بردارم.... برای اینکه بیشتر خودم را بشناسم که چند مرده حلاجم در برابر آنچه که به من "قانون" معرفی شده است. اقای "س" تنها کسی بود که با همان زبان فلسفه آمیخته با جملات طنز، با حوصله و منطقی پاسخم را میداد و نه من که دوستانی که پرسشهای من پرسششان شده بود، را قانع میکرد.... آنقدر خوب دلیل میاورد که تصور میکردم، دانشجوی فلسفه یا یک رشته از علومهای مذهبی و چه بسا یک طلبه است. که بعدها فهمیدم، ایشان دانشجوی دکترای برق قدرت دانشگاه علم و صنعت تهران بودند و یک پسر کاملا معمولی. گفتگوهای من با ایشان دقیقتر شد تا به حدی که از حوصله کسانی که در آن سایت براساس ایمان متعصبانه بحث میکردند خارج شد، بنابراین، برایم کلاسی گذاشتند تا هر یکشنبه بین ساعت 6 تا 7 به سئوالات من پاسخ دهند. دوست داشتم علت راحت رسیدن برخی انسانها به آرزوهایشان را بدانم وقتی به تحلیل زندگیها رسیدیم، دیدم من هرچی در ذهنم یک آرزو بود، ایشان آن را داشتند! گفتم : من و شما هم سن هستیم .....در یک سطح از ثروت و استعداد.....و شما الان در مراحل اتمام دکترایید و من اندر خم شروع کردنش عصیان کرده ام، یک آزمایشگاه را اداره میکنید و من تنها چند صفحه مجازی!!، در دانشی بی ارتباط با تحصیلاتتون میتوانید استدلالهای قوی بیاورید و من در استدلال آوردن دانش خودم هم مانده ام،... میدانم داشتن پروژه های تحصیلات تکمیلی، نوشتن مقاله و دفاع از آن و...به ویژه برای یک دانشگاه دولتی مهم، توانفرسا هستند، چرا با این همه مسئولیت، هیچوقت ابراز خستگی نمیکنید؟ حال آنکه من در یک بازدید از یک روستای دور، تا چند روز احساس فرسودگی میکردم طوریکه حتی در رفتارم در فضای مجازی هم تاثیرمیگذاشت. در احترام به خانواده و خطاب کردنشان خاص هستید، در آرامش کم نظیر هستید و.... حتی همه تصورم این بود انسانهای مذهبی انسانهای تلخی هستند و هیچ تلخی در رفتار و برخورد شما وجود ندارد که حتی بذله گو ومهربانید. یک قیاس کودکانه هم نشان میدهد شما خیلی از من موفق تر و آرام ترید...... چگونه هست اراده امروز شما فردا محقق میشود و اراده چند سال پیش من هنوزم هم نمود نیافته است؟ من که کتابهای موفقیت بسیار میخوانم و.... به من گفت: نام کتابهایت چیست؟ ما کتابهای مشترک در موضوع نگاه به زندگی و موفقیت داشتیم با این فرق که نویسنده های کتابهای من آمریکایی بودن و از زبان یک امریکایی مسیحی به دنبال موفقیت بودم، و ایشان کتبی را معرفی میکردن که نویسنده شان دکتر بنی هاشمی بودند و از دسته کتابهایی که نه تنها پی دی اف نمیشوند که تنها برخی کتابفروشیها میفروشند و وقتی دنبالش بودم نتوانستم پیدا کنم که در آخرین لحظاتی که داشتم به دوستی در تهران سفارش خرید میدادم، ایشان پیام گذاشتند برو کتابفروشی رو به روی باب الجواد حرم امام رضا........در آن کتاب فروشی می یابیش.......... بعدها فهمیدم، چقدر سخت هست ببینی یک مسیحی در قالب دینش چنان غرق شده که کتابها میانگارد که میتواند دنیا را تسخیر کند، و ما مهمترین دلیل برای آرامش و موفقیت در دینمان را از خاطر برده ایم. از من پرسید: چقدر دعا حین نمازت میخونی؟ و وقتی دعا میخونی، چقدر ایمان داری اجابت میشه؟ گفتم: دعا هرموقع احساس نیاز میکنم اما به میزان ایمانم در برآورده شدنش تردید دارم. پرسید: وقتی دعا میخونی به نایبی که واسطه تو و خداست چقدر اهمیت میدهی و آیا برایش دعا میکنی؟ گفتم: اهمیت میدهم اما تقریبا هیچگاه به یادش نیستم. و آںجا سرآغاز یک تلنگر بود. به من گفت: ابتدا یادبگیر وقتی حتی احساس نیاز نمیکنی، باز هم دعا بخونی.... یادبگیر درخواستهایت را مبتنی بر هرلحظه حتی همان موقعی که احساس پیروزی میکنی، منطبق کنی.... سپس بیاموز همیشه به یاد نائبی باشی که زنده هست و ناظر و مهربانتر از هر مهربانی و محرم تر از محرمی...... هرموقع به یاد او بودن را برای لحظه لحظه ات یاد گرفتی، این دنیا برایت بهشت میشود..... هرلحظه به یادش بودن یعنی حتی در قنوت نمازت هم به وی سلام کنی. اگر بدانی از پدر مادرتم به تو مهربان تر است، بی درنگ نیازها و دردلها ، غمها و شادیهایت را با او درمیان میگذاری......چون او بیشتر ازغم تو غمگین میشود و بیشتراز شادی تو شاد میشود..... اگر ایمان بیاوری در هر لحظه به تو نگاه میکند و حضور دارد، کمتر مرتکب خطا میشوی ... و وقتی به این ایمان رسیدی ،کسیکه مهربانتر از هرکسی به توست و نائب خدا، واسطه تو و خداوند است، ذره ای به اجابت نشدن خواسته هایت شک نمیکنی...... اما مهمترین مسئله ای که باید یاد بگیری این است که هر چه خواسته داری باید برای او بخواهی، گویی برای عشقت میخواهی.....این به گسترش فکرت آنقدر کمک میکند که باعث میشود بهترین ها و بزرگترین ها را بخواهی. آنگاه آرام میشوی.....صبور میشوی.....شادمان تر میشوی چون یاری مهربان داری که هرموقع اراده کنی میتوانی برای او بخواهی و از او بخواهی. سپس درهای موفقیت را به راحتی باز میبینی..... حتی اگر همان دری نباشد که تو خواستارش بودی، خیلی زود دری دیگر باز میشود که تو را حیران میکند. اکنون مدتهاست از اتمام کلاسهای من با ایشون میگذرد و ایشان اکنون در کسوت استادی دانشگاه تهران، هستند و دیگر مجال فعالیتهای مجازی را ندارند...... پاسخ تمام سئوالاتم را با سعه صدر دادند که باعث شد تغییرات اساسی در همه بی قراری ها و نگاهم ، در نوع خواسته ها و انتخابهای زندگیم و حتی در انتخاب لباسهایم داشته باشم. امیدوارم هرجا هستند در پناه خدا باشند که بی اغراق شریف ترین و متواضع ترین انسانی بودند، که تاکنون دیدم و شریف ترین درس زندگی را به من آموختند. امروز دکلمه ی شعری را شنیدم که باعث شد ایشان و خیلی چیزهایی که داشت از یادم میرفت به یادم بیاید...................... بعد چند روز پریشانی، مثل یک نشانه بود که گویی صدایم زد. آرامم میکند و دل و چشمانم را میلرزاند. به یاد جمله ایشان میاندازد مرا. "موفقیت یعنی ایمان حقیقی به خداوند که صاحب هر آن چیزی است که تو ذره ای از آن را آرزو میکنی و تا جوانی مومنش باش......" این پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت است. موفقیت از نوع پادشاهی کردن شما در این دنیا..... نوشتن این مطالب کمی جسارت میخواست....جسارت کردم تا شاید من نیز سهم کوچکی در نشان دادن موفقیت بزرگ زندگی برای دوستانم در این انجمن ایفا کرده باشم. سلام بر تو ای صاحب اسرار پروردگار جهان........ http://mastoor.ir/media/be-tahaa.mastoor.ir.mp3 RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - ahmad rezaee - 02-13-2013 11:17 PM فقط ميتوانم بگويم خالص بود و جاري چون ايمان محض متشكرم بابت بيداري شگرف و خلوص باورتان RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - Delta.H - 02-13-2013 11:58 PM بسیار عالی و عمیق... گرچه برخی نکات این مطلب را نتوانستم کاملاً درک کنم. موفق باشید. RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - سیدمهدی هاشمی - 02-14-2013 12:27 AM بسیار زیبا و پر مغز بود خانم مالارمه. RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - Haavin - 02-14-2013 12:48 AM واقعا لذت بردم . تلنگر بسیار بجایی بود دوست خوبم . واقعا نمیدونم باید چی بنویسم جز سپاس RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - مسعود کوچولو - 02-14-2013 12:49 AM فقط میتونم بگم ممنون. واقعا ممنون. RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - hamed.yegane - 02-14-2013 01:05 AM مرسی خیلی زیبا بود ولی منم چند جاش گیج شدم ونفهمیدم مثلا منظور ار نایب زنده و مهربان کیست RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - successman - 02-14-2013 01:14 AM سپاس نوشته اي با تمام وجود و آگاهي و نه از روي ريا و خودنمايي RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - سیدمهدی هاشمی - 02-14-2013 01:15 AM (02-14-2013 01:05 AM)hamed.yegane نوشته شده توسط: مرسی خیلی زیبا بود ولی منم چند جاش گیج شدم ونفهمیدم مثلا منظور ار نایب زنده و مهربان کیست منظور از نائب زنده و مهربان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است صاحب همگی ما. موفق باشید. RE: پرده ای دیگر از رسیدن به موفقیت ...... - Mrs.Seyedi - 02-14-2013 02:23 AM خوب من خودم به شخصه همیشه وقتی کتابهای موفقیت را می خوانم بلافاصله متوجه می شوم که خداوند و امامان هزاران بار این مسرت و شادی را که موفقیت از آن مؤمنان است را نوید می دهند، اگر ما هفته ای یک روز و فقط دوساعت به سرج مطالبی که مربوط به حوزه ی دین خودمان است بپردازیم متوجه می شویم که آری این همه ناآرامی برای کسب ثروت در پس آرامشی است که خداوند به ما اعطا کرده است، یکی از اساتیدم در دانشگاه به نام آقای سهامیان به شدت آرام بود و در عین حال در کار خود بسیار موفق( هم اکنون رئیس کل بیمه ایران) ایشان به واقع هیچ کاری برای کسب مقام انجام نمی داد، از ایشان پرسیدم دلیل این همه آرا مش چیست؟ گفتند: زندگی را مثل یک دریاچه آرام تصور کن، تو فقط خودت را رها کن، آن خودش تو را به جلو می برد، البته ایشان تا وقتی مادرشان زنده بود می گفتند هر روز قبل از کار می روم خانه ی مادرم و دستش را می بوسم، خود ایشان صاحب فرزند 30 ساله بودند، همینطور وقتی تهران رفتند، روزهای چهارشنبه برای خادمی به حرم امام رضا می آمدند و می گفتند هر چه دارم از ائمه است، اینها همه من را به این واداشت که بیشتر در مورد دین خودمان اسلام کنجکاو شوم، خوب حالا میدانم هر چه به عنوان راز میدانیم همان سر خداوند است که در قلب همه ی انسانها قبل از آفرینش حک کرده است.
|