سفر و سفرنامه اصفهان (بهار 1392) - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105) +--- انجمن: جلسات حضوری و آنلاین اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=30) +--- موضوع: سفر و سفرنامه اصفهان (بهار 1392) (/showthread.php?tid=6933) صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 |
RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - صدفی - 05-01-2013 09:25 PM (05-01-2013 09:15 PM)3ObHaN نوشته شده توسط:(05-01-2013 09:13 PM)صدفی نوشته شده توسط: برنامه بعدی اردبیل منزل آقای قهرمانی نه منظورم بعد از خونه ما بود اون سرجاشه RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - صدفی - 05-01-2013 09:33 PM من فقط رختخواب مهمون فقط 4 دست دارم با خودتون رختخواب بیاریدا من وقتی مهمونا میان ::th_run مهمونا من وقتی مهمونا میرن RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - MARYAR - 05-01-2013 10:33 PM (05-01-2013 04:33 AM)Mrs.Seyedi نوشته شده توسط: یک مرتبه دلم برای خانواده قهرمانی و امیر حسین خیلی تنگ شد، آخی این پسر چقدر دخترمو دوست داشت، خانم قهرمانی که پر از انرژی مثبت بود، ای کاش همتون الان مشهدبودین، راحلهههههههه جونممممممممممممم عاشقتمممممممممم بخدا دلم لک زده واستون دلم می خواد بریم یه جا از صب تا شب حرف بزنیم ، ایده بدیم، طوفان فکری داشته باشیم آخه شما ماشاله خیلی خوش فکری من هیچ وقت خسته نمی شممممممممممممممم وقتی با شما ها دوستان انجمنیم هستم RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - MARYAR - 05-01-2013 10:34 PM (05-01-2013 12:53 PM)Mrs.Seyedi نوشته شده توسط: شهرزاد جون منم اهل تعارف نیستم، بشنوم اومدین مشهد نیومدین خونه ما کلی ناراحت می شم، اصلاً خونه ی ما خونه ی همه بچه های انجمنه، فقط جون من خواستین همه انجمن با هم بیاین خبر بدین تا من برم مسافرت، ممنون. احله جون با من در مورد اومدن مشهد شوخی نکن یعنی دیدی یهو ماهی یه بار یه هفته خونتون بودمااااااااااااا جدی من معموالا فصلی یه بار میام مشهد این تعارفا را می کنی اونوقت یه نفر به خونوادتون اضافه می کنیاااااااا RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - jahanagahi - 05-01-2013 11:02 PM خانم سیدی عزیز : هم خودتان گل هستید و هم همسر گرامی و دوست داشتنی جناب سیدی زاده عزیزم. رضا جان هم خودت خوبی و هم همسر گرامی و هم فرزند گلتان .شعر بسیار زیبا و با احساسی بود. مسافرت بعدی برایت جشن پتو برگزار میکنیم و هزاران شاخه گل بر سر و رویت می ریزیم. RE: سفرنامه اصفهان 1392 - safari-cht - 05-01-2013 11:14 PM وووواااااااااااایییییییی دوســـــــــــــــتـــــــــــــــاااااااااااااانننننننن دیدین چی شــــــــــــــــــد؟؟؟؟؟ آخرش آقای قربانیان یادشون رفت جک پراید رو برامون تعریف کنننننننن. آخــــــــــــــــه چـــــــــــــــرررررررررررررررااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟ RE: سفرنامه اصفهان 1392 - jahanagahi - 05-02-2013 12:32 AM (05-01-2013 11:14 PM)safari-cht نوشته شده توسط: وووواااااااااااایییییییی دوســـــــــــــــتـــــــــــــــاااااااااااااانننننننن عزیز من بعلت گرفتاری نتوانستم جوک پراید را که یکی میره خواستگاری و میگه پراید دارم و آخرش گندش در میاد که پرادو داره را یک روز سر فرصت بازگو میکنم تا از ته دل بخندید. RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - jahanagahi - 05-02-2013 12:57 AM ای کاش مسافرت این جمعه بود. RE: سفرنامه اصفهان 1392 - ali mohammady - 05-02-2013 01:43 AM آخ اخ اخ خانم صدفی ما شدیم پاستوریزه؟ من خودم اندازه 150 نفر . . . . . . . . . . نه دیگه خوب اندازه خودم که میتونم یه دره قلیون بکشم؟اصلا قلیون نمیکشیدم حداقل میتونستم چایی که بخورم بعدش میومدم به همه میگفتم اندازه 150 نفر قلیون کشیدم!!!! RE: در سفر اصفهان دلت بیشتر برای کدام عزیز تنگ شده؟ - ali mohammady - 05-02-2013 02:42 AM دوستان ظاهرا همه منتظرن دوباره منو ببینن و حمله کنن بهم مخصوصا گروه 3 تفنگ دار که کلا تشنه بهخون من مخصوصا سبحان که منو مفت مجانی صادر کرد به روس ها رفت و دریغ از یه ریال همه ی پول صادرات رو خودش خورد راستش بیشتر از همه دلم برای همه تنگ شده مخصوصا اقای قربانیان اقا کامیار و حمزه و احمد قدسی که واعا ازشون خیلی چیزا یاد گرفتم از اقای قربانیان یادگرفتم که"میشود به شرط انکه بخواهیم" و این که عاشق شوم از احمد قدسی یاد گرفتم"جرو دیگه باید ببینم و بیشتر فکر و تمرکز کنم"واقعا اقای قدسی تمرکز و ریز بینی فوق العاده ای دارن اقا کامیار و خانم معاون یاد گرفتم که"ایده خودم رو مثل بچه ام دوست داشته باشم از حمزه یاد گرفتم که"همیشه شاد باشم و پر انرژی و برای شادیم هزینه کنم"همون طور که حمزه از اصفهان تا تهران رو برای همراه بودن با عزیزان انجمن برگشت از فرهاد قربانی یادگرفتم"اقدام کنم و از بازاریابی نترسم" از اقا میر عباس "متفاوت بودن و این که قبل از شروع کار دقیقا روی اون کار تحقیق کرده باشم"رو یاد گرفتم (تحقیق در مورد عطاری ها) از خانم صدفی "خنده رو بودن رو یاد گرفتم"البته تنهایی رفتن به قهوه خونه رو هم یه ذره یاد گرفتم از محمد شموسی"این که اونقدر عروسی نکنم تا همه بخوان برام زن بگیرن"خوش بحالت چه حالی میکنی از سبحان هیچی جز خوردن و کتک زدن یاد نگرفتم از اقای سیدی زاده"باور قلبی رو یاد گرفتم و این که ایده هایی که برای کار دارم رو عملی کنم" از احمد رضایی"متخصص شدن در کار و پشتکار رو یاد گرفتم"کسی که بخاطر کارش شبا کمتر خوابیده از حبیب طوسی"دل رحم بودن و احساسی بودن" رو یاد گرفتم از پارسا"کارکردن همراه با ادامه تحصیل و انداختن عکس تکی و تنها رستوران رفتن"اونم چه رستورانی رو یاد گرفتم(حداقل یه پر کاهو میووردی بخوریم) از خانم دولتی"حرفه ای نقش بازی کردن"(بازی مافیا همه ما رو گول زدین)یاد گرفتم از اقای قهرمانی"سکوت"رو یادگرفتم از مهیار و مهدی گل محمدی یاد گرفتم"از دست فروشی نترسم" از سبحان دوباره یادگرفتم"اول بگم بته کتاب میدم،بعد بفهمم کتاب تو بازار گرون شده بعد بگم کتاب رو بهت نمیدم" از رامان هم یاد گرفت"میشه کتک خورد وشاد بود"همون طور که دوستان شاهد بودن رامان هنگام کتک خوردن از ....چقدر شاد بود از اقای مردانیان"خوب حرف زدن"رو یاد گرفتمواقعا خیلی خوب حرف میزدین الان دیر وقته دیگه چیزی به مخم نمیرسه اگه شما هم چزی از من یاد گرفتین مثلا مثل یه مرد کتک خوردن یا قرار رو بر فرار ترجیح دادن رو یاد گرفتین بهم بگین راستی کلا خصوصی و عمومی کتک خوری اصولی رو دنبال مجوزهاش هستم کلا خیلی چیزها از همه عزیزان یاد گرفتم اهان از کتایون خانم"صداقت رو یاد گرفتم"باور کنید اصلا نمیتونستن نقش بازی کنن و با بنده در بازی مافیا و پلیس همکاری داشتن و هیشکی نفهمید ما باهم همکاری میکنیم حتی وقتی که من مافیا بودم و کتایون خانم پلیس باز هم باهم همکاری میکردیم اصلا انگار 150 سال بود همکار بودیم |