(04-29-2013 02:28 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  جناب قهرمانی عزیز فکر نکنم عزیزی باشد و دلتنگ شما نباشد.
من که بشدت دلم برایت تنگ شده .اگر دیر وقت نبود همین الان تماس می گرفتم.(ساعت 2/30 شب )

(04-29-2013 08:56 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط:  نمیدونم چرا دوستان انقدر علاقه دارند من عروسی بکنم!
کسی رو دعوت نمیکنما

من اول از همه دلم برای اون سوسیس ها تنگ شده اشتباه کردم خیلی کم خوردم

بعد دلم برای اون حلیم خوشمزه تنگ شده ، آخه چرااااا روزی به دو کاسه قانع شدم ؟؟؟

در درجه ی سوم دلم واسه اون آبمیوه های صبحونه تنگ شده جاشون واقعا خالیه

در درجه ی چهارم دلم برای اون گوجه ها و خیارشور هایی که با سوسیس میخوردم تنگ شده

اصن شبا رستوران هتل رو خواب میبینم

دلم واسه مهیار جان رفیق مهربون و داداش عزیزم ،آقای دکتر شهرام عزیز ( اصن بینهایت دلم واسه دکتر تنگ شده چیزی در حد و اندازه دلتنیگیم واسه سوسیس ها ) محمد شموسی عروسی عروسی جووون ، آقا بهادر عزیز دوست خوبم که کلی زحمت دادیم بهشون ، خانم معاون عزیز که همونقدر که تو انجمن ترسناکن بیرون انجمن مهربون و فان هستن ، شریک عزیزم آقا کامیار گل که قراره مدیریت کل رو باهام شریک شه البته بیشترش رو میخواد بده به من ، آقا میر عباس و خانم مهربونشون و دختر خانم کوچولوی عزیز ، شیرفرهاد جان و خانم مهربونش که همیشه سر شام هوای ما رو داشت ، خاله و خواهر آقای مدیر که واقعا در نبودشون من سوء تغذیه میگرفتم تو اصفهان ، آقا حمزه ی گل گل گل با اون عینک ری بان و زبان شیرین عربی ، این پسر کتک خوره چی بود اسمش ؟ آها علی که لذت کتک زدن یک بدبخت رو به من هدیه کرد، حبیب سوپرمارکتی عزیز گل هم اطاقی خوش زبون ، آقا احمد عزیز ، بیلا بالای جان ، خانم صدفی و خانواده ی محترم ، آقای قهرمانی و خانم و کوچولوی خوشتیپشون، پارسا جان با اون عینک ناز، خانم و آقای دولتی که 40 دیقه حدودا این شانسو داشتیم که در خدمتشون باشیم ، آقای رضایی و خانم و دختر مهربونشون ، خانم فیاض و رامان کوچولوی با نمک ( اسم برندَم رو به احتمال زیاد میزارم رامان ) ، آقای سیدی آقای سیدی چقدر این بشر باحاله ! کلی از ما فیلم گرفت الان داره اونا رو پخش میکنه فکر کنم با پخش همون یه ربع فیلم من تا الان یه میلیارد کسب درامد کرده حداقل - دختر خوشمل و خانم مهربونشون ، نام کاربری 200 عزیز که اسمشون رو هنوز بلد نیستم ولی خیلی شخصیت جالبی داشتن ، اون راننده اتوبوس بدبخت که از کار بیکارش کردیم من و دکتر ، رییس هتل که مجبور شد درامد یکسالش رو صرف پرداخت بدهی های خرید صبحونه بکنه ،

و در نهایت ، دایی گل گل گل خودم ، تو اصفهان هم دلم براش تنگ میشد چه برسه به الان من داییم رو میخوام

در ضمن از تمام دوستانی که اسمشون یادم رفت عذر خواهی میکنم ، تعداد زیاد بودن و حافظه در عین واحد نتونست آنالیز کنه اسم همه رو ، کم کم یادم اومد اضافه میکنم

(04-29-2013 10:13 PM)m_sh نوشته شده توسط:  سبحانننننننننننننننننن من کجا تو انجمن ترسناکممممممممم؟؟؟ ازم یه هیولا ساختیاااا در حد لولوی شبای بچگی که همیشه تو کمد بود!!!

"خانم معاون عزیز که همونقدر که تو انجمن ترسناکن بیرون انجمن مهربون و فان هستن"

دادا؟؟؟؟!!! تو چشای من نگاه کن و بعد جملت را اصلاح کن!!!! (خشم اژدها )