سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
لطیفه ها - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+--- موضوع: لطیفه ها (/showthread.php?tid=6816)



RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 02:58 PM

دیروز تو خیابون خواستم دوستم رو صدا کنم
به شوخی صداش کردم دکـــــــــتر
همه برگشتن نگاه کردن
اون موقع فهمیدم که 80 درصد مردم این کشور اگه چیزی تو اعتماد به نفس از من حقیر زیادتر نداشته باشن چیزی کمتر هم ندارن Wink


RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 03:07 PM

دختر خالم به بچش واسه اينكه شيريني زياد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شيريني ها
رو شمردم يدونش كم بشه ميزنمت. بچه هم وقتي همه خواب بودن رفته همه شيريني ها
رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه!
استعدادت تو حلقم!
آخه فک و فامیله که داریم؟


RE: لطیفه ها - m-jalalvand - 05-29-2013 03:08 PM

خدایا مرا ببخش...
داسانهای سر کلاس من
یک درس ساده ای بود که من بنا به دلایلی نتوانسته بودم اصلا این درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالی سر جلسه امتحان رفتم. نیم ساعتی نشستم و دیدم هیچکدام از این سوالات حتی برایم آشنا هم نیست. یک جمله در پایان برگه نوشتم و برگه را تحویل دادم:

«در اعتراض به تقلب گسترده ای که سر جلسه ی امتحان از سوی دیگر دانشجویان شاهد بودم از دادن این امتحان خودداری کرده و نمره ی صفر را به بیستِ با تقلب ترجیح میدهم.»
نمره ی الف کلاس را گرفتم! خدایا مرا ببخش

**********
صم بکم عمى فهم لایعقلون



درس معارف بود. میدانستم موضوع درس چیست و مباحثش در چه زمینه ای است -با عرض خسته نباشید به خودم- اما جزئیات مطالب و محتوای درس را نمیدانستم. سوالات توزیع شد و باز هم دیدم سوالات کمی برایم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمین و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب دینی کلاس اول ابتدایی، آقای واسعی گفته بود که مثلا چگونه مواد غذایی در بدن مادر تبدیل به شیر میشود تا برهان نظم و علیت که در دبیرستان خوانده بودم. اما نقطه ی طلایی برگه این جمله بود:

«جناب استاد برای من کاری نداشت که عین محتوای کتاب را برایتان کپی کنم اما شما با روش زیبای تدریس خود به ما یاد دادید که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنیم. گفتید در دین عقل هم سهیم است و نباید «صم بکم عمى فهم لایعقلون» بود. پس من ترجیح دادم مفهوم را بفهمم ولی کپی نکنم بلکه از دانسته های خود بنویسم.»
بیست گرفتم!

*******
اگر دین ندارید لااقل دلم شاد کنید



محاسبات عددی. درس بسیار دشوار. حداقل برای من که علاقه ی چندانی به ریاضیات و مباحث محاسبه ای کامپیوتر نداشتم. سوالات توزیع شد و مطابق معمول! خداوکیلی دیگر این درس 3 واحدی را خوانده بودم ولی چه کنم که در مغزم جای نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اینکه برگه را تحویل دهم نمرهی خود را تخمین میزنم. در بهترین حالت 7 میشدم. امکان رسیدن امدادهای غیبی هم تحت هیچ عنوانی میسر نبود. آخر برگه نوشتم:

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

نمره ی 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدایا مرا ببخش.

**********
استاد فلانی دکترای ادبیات بود و استاد درس شیوه ی نگارش (البته اسم کوچکش شهباز بود ولی چون ممکنه یه وقت بیاد اینجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بیت از حافظ میخواند و چشمانش پر از اشک میشد. سوالات چی.....؟ بگید؟ نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بیشتر نمیگرفتم. قبل از امتحان سری به اینجا زده بودم و واژه ی «شهباز» را در دیوان حافظ سرچ کردم و آن بیت را کف دستم ثبت کردم. زیر برگه امتحان نوشتم :

«جناب استاد من که «حافظ» را نمیشناختم؛ این شما بودید که در این ترم عشق حافظ را در وجود من انداختید! و باعث شدید تا با این شاعر آسمانی آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالی به حافظ بزنم و ببینم چه میشود، این بیت آمد»:

خاکیان بی بهره اند از جرعه ی کاس الکرام

این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند

شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست

این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند

بیست گرفتم! تنها بیستی که استاد در چند سال اخیر به یک دانشجو داده بود. خدایا مرا ببخش
********
با حساب خودم 13- 14 میشدم. اما این نمره برای من که عنوان شاگرد سومی!!!

کلاس را یدک میکشیدم خیلی فجیع بود. استاد فوق العاده جدی و بداخلاق بود

و چندان نمیشد طرفش رفت. یک جمله پایان برگه نوشتم:

«جناب استاد حضور در کلاس شما در این ترم برایم بسیار مغتنم و مفید بود.

اگر ترم بعد با ما درس برمیدارید که هیچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم این

درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشید.»

17! خدایا سه تا نقطه
************
امتحان نظریه های جامعه شناسی و ... . تو رو خدا نام این استاد را بیخیال

شوید. استاد نسبتا معروفی است و البته در بسیاری از دانشگاههای یزد هم

تدریس دارد و حسابی سرش شلوغ است. 10 نمره تحقیق و کنفرانس داشت و 10

نمره هم امتحان پایان ترم. سرم بوی قرمه سبزی میداد. با یکی از بچه ها

شرط گذاشتم که تحقیق و کنفرانس ارائه نمیدهم اما نمرهی بالای 18 میگیرم.

برای امتحان تئوری هم حسابی خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم

سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پایانِ برگه بدون اینکه تحقیق یا کنفرانسی ارائه کرده باشم، نوشتم:

«موضوع تحقیق و کنفرانس: بررسی علل قبولی بالای دانش آموزان یزدی دردانشگاهها در طی 16 سال اخیر.»

19 گرفتم! خدایا این یکی رو دیگه مردونه ببخش.

و اینطوری ها مهندس شدم ... خدایا من را ببخش


RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 03:11 PM

مامانم امروز با چشمای اشکـ آلود اومده طرفم و میگه : پسرم تو رو به جوونیت قسم،
تو رو به روح پدر مرحومم قسم، تو رو به شیر خودم قسم، دیگه قاشق تو این ظرفای تفلونِ من نزن!


RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 03:13 PM

خواهرزادم کلاس اوله تکلیفشون اینه از ۱ تا ۹۰ بنویسن، حالا این خواهرزاده ما یه عدد مینویسه درازمیکشه
یه غلت میزنه یه عدد دیگه یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه.
میگم دایی اینجوری تا صبم تموم نمیشه میگه خسته ام میفهمی خسته!


RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 03:14 PM

به خواهرزادم که دوم دبستانه میگم : خوشحالیا، همش تعطیلی؟
میگه: برو دایی واقعا تعطیلیا! اقتصاد کشور فلج شد رفت پی کارش،
بعد بمن میگی خوشحالم؟ برو پلی استیشنتو بازی کن دایی!


RE: لطیفه ها - MARYAR - 05-29-2013 03:15 PM

نصفه شبي دارم درس ميخونم مادر اومده تو اتاق ميوه داد بهم.
خواست بره بيرون گفت زبونتو ببينم! منم زبونمونو در آوردم يهو گفت سلام رکس.
بعدم خوشحال و خندان رفت بيرون. نميدونم خنده و شادي به چه قيمت آخه؟


RE: لطیفه ها - m-jalalvand - 05-29-2013 03:17 PM

قبض برقمون اومده ۱۸ هزار تومن!

بابام : مطمعنی ۱۸ هزار تومنه؟! شاید ۱۸۰ هزار تومن باشه!

من : نه. همون ۱۸ هزار تومنه

بابام : مطمعنی قبض ماس؟!

من : آره

بابام شاید قدیمیه؟!!!!

من : نه بابا واسه همین دوره س!

بابام : شاید به تومن نوشته!!!

من نه

بابام تا الان نزدیکِ ۵۴ رکعت نماز شُکر خونده!


داشتیم فیلم هندی میدیدیم

سلمان خان با یه کلاش یه گردان زرهی رونابود کرد !

گفتم بابا ایناخالی بندیـــه!

بابام برگشت گفت خالی بندی اینه که راننده سیگار میکشه ، تو بوی سیگار میـدی !

هیچی دیگه ضایع شدیم نشستیم ادامه فیلم رو نیگا کردیم



طرز نمره گرفتن پسرا و دخترا از استاد مرد:

پسرا: استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم

مادرم مریض بابام مرده ۲شیفت کار میکنم

واسه همین نتونستم خوب درس بخونم !

دخترا :اســـــتـــــــــــــــــــــــاد !!!!

*************
مامانم خطاب به مرغ مینامون:

سلام عزیزم، سلام پسرم صبحت بخیر! خوب لالا کردی؟

بزار برات دون بیارم عشقم بخوری چاق بشی

چله بشی… آی مامان قربونت بره.. ای جانم ای جانم!

مامانم خطاب به من:

هوی شتر نمیخوای اون تن لشت رو از جات بلند کنی؟

انقدر آدم لــــــــــــــَش!! من :|


RE: لطیفه ها - m-jalalvand - 05-29-2013 03:24 PM

[تصویر: 13.jpg]
عشق کارگری


[تصویر: 14.jpg]
اگه من مطمئن باشم بچم این شکلی میشه همین فردا میرم ازدواج میکنم

[تصویر: 16.jpg]
قیافه ما پسرا وقتی از بابامون پول میگیرن

[تصویر: 28.jpg]
خرس گنده که حتما شنیدین؟ مصداقش این خانومست

[تصویر: 5.jpg]
“مث سگ داره حال میکنه” که میگن اینه ها
خداییش این همه مطلب رو گذاشتم.جای تشویق یا سپاس نداره؟؟؟؟


RE: لطیفه ها - deh621 - 05-29-2013 04:00 PM

رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
تو عوارض جانبیش نوشته:
سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب
دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه
نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود

دروغگو آدم بدی نیست , چون میداند حقیقت تلخ است
لذا باعث اوقات تلخی مردم نمی شود