سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
یاد و خاطره دوران مدرسه - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105)
+--- انجمن: اعضای سایت ، اهداف و بحث های شخصی (/forumdisplay.php?fid=36)
+--- موضوع: یاد و خاطره دوران مدرسه (/showthread.php?tid=5788)



یاد و خاطره دوران مدرسه - mir abbas - 12-06-2012 09:31 PM

قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد.

آقای افتخاری گفت:قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون.

قاسم گفت:آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم

آقای افتخاری گفت:ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون

ساسان گفت:آقا اجازه؟ ما هم میترسیم

آقای افتخاری گفت:بچه ها! کی از قورباغه نمیترسد؟

من گفتم:آقا اجازه؟ ما نمیترسیم

آقای افتخاری گفت:کیف و کتابت را بردار و زود از کلاس برو بیرون.

گمان میکنم که محمود مرا لو داده باشد؛ وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟!


RE: یاد و خاطره دوران مدرسه - مهدی گل محمدی - 12-07-2012 03:57 PM

سال اول ابتدایی بود
خیلی وضعیت درسیم خراب بود
املا همیشه 5 یا 6 یا 0میگرفتم.
این ماجرا همینطور پیش رفت که رسید به یه روز سخت زمستونی(اوایل دی بود) من املا شده بودم 13 خیلی خوشحال بودم.درسته از معلممون کتک خورده بودم..ولی...چون بالا شده بودم خوشحال بودم.
یادش بخیر یه معلم داشتیم.....خانم داروغه.اون موقع از دیدگاه من بدترین آدم روی زمین بود...ولی خدا از سر تقصیراتمون بگذره که چقدر به این بنده خدا تو دلم فحش میدادم...
اون هیچ موقع نامردی نمیکرد و تا جایی که جا داشت منو میزد.

کتکهای معلم رو خورده بود و اومده بودم خونه.....(نگو از قبل هماهنگ شده بوده با معلم) مادرم در رو باز کرد.ما خونه مون حیاط داشت یعنی شمالی بود...رفت تو منم اومد داخل و با خوشحالی گفتم مامان املاء13 شدم...آقا چشتون روز بد نبینه تو اون سرما کاپشن و پیراهن منو درآورد و گفت حق نداری تو خونه بیای من موندم تو حیاط و رفت تو در رو قفل کرد . همچنین در حیاط رو...نه راه پس داشتم نه راه پیش....درست 3 ساعت تو حیاط موندم و از حال رفتم...منو بردن دکتر .....و بالاخره خوب شدم....
چند روز بعد من رفتم مدرسه...اون روز دوباره خانم داروغه املاء گفت بهمون...در نهایت تعجب من 20 شدم.....همه انگشت به دهن مونده بودن....از این رو به اون رو شده بودم...بابام که اولین بیست رو دید بهم گفت اگر 73 بیست بیاری برات یه دوچرخه میخرم.....آقا ماهم خوشحال...نشستیم درسمون رو خودنیم 73 تا که هیچ حدود 100 تا 20 آورده بودم.هر روز میشستم مشمردم که چندتا 20 دارم....هی...بابامون برامون دوچرخه نخرید ولی....از اون موقع به بعد تا سال سوم راهنمایی همیشه معدلم 20 میشد....از اول دبیرستان تا سم هم معدلم دو رو بره 18 بود....

سال گذشته خانم داروغه رو به طور اتفاقی یه جا دیدم.....خیلی پیر شده بود...باهاش احوال پرسی کردم اون منو نشناخت ولی تا گفتم مهدیم گل محمدی سال 78 مدرسه آزادگان فهمید کیم....گریه ام گرفته بود نتونستم صحبت کنم...فقط شماره تلفن منزلشونو گرفتم و اومدم ....
از اون موقع به بعد چند باری با مادرم به منزلشون رفتیم....

یادش بخیر............
یاد خانم میرزایی معلم دوم
یاد خانم رحیمی معلم سوم و چهارم
یاد آقای ستاری معلم پنجم
و.....
یاد همه معلمانی که در مکتبشون درس اخلاق و انسانیت رو یادگرفتیم گرامی باد...