همچون مداد باش....... - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107) +--- انجمن: میلیاردر شدن در کتابخانه (/forumdisplay.php?fid=24) +--- موضوع: همچون مداد باش....... (/showthread.php?tid=5623) |
همچون مداد باش....... - mallarme - 11-29-2012 12:17 AM پسرک مادربزرگش را که نامه می نوشت، تماشا می کرد. پس از مدتی پرسید: - شما قصه می نویسید؟ قصه ای درباره ی کارهایی که ما کرده ایم؟قصه تان در مورد من است؟ مادربزرگ از نوشتن دست کشید و به نوه اش گفت: - در واقع من دارم درباره ی تو می نویسم. اما مهم تر از کلماتی که می نویسم، مدادی است که از آن استفاده می کنم. امیدوارم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد باشی. پسرک با کنجکاوی به مداد نگاه کرد. چیز چندان خاصی به نظر نمی رسید. - اما این درست مثل همه ی مدادهای دیگر است که تا بحال دیده ام. - اما بستگی به این دارد که چطور به چیزها نگاه کنی. مداد پنج خصوصیت دارد که اگر موفق شوی آن ها را در وجود خودت حفظ کنی، از تو آدمی می سازند که همیشه با دنیا آشتی است. خصوصیت اول: تو از عهده ی کارهای بزرگ بر می آیی. اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که گام های تو را هدایت می کند. ما آن دست را خدا می نامیم. او همیشه ما را بر طبق خواسته های خود هدایت می کند. خصوصیت دوم: گاه و بی گاه من باید دست از نوشتن بکشم و از مدادتراش استفاده کنم. این کار مداد را قدری دچار درد می کند، اما بعد از آن، مداد تیزتر است. به همین ترتیب تو هم باید یاد بگیری بعضی از دردها و رنج ها را تحمل کنی. زیرا همان ها از تو آدم بهتری می سازند. خصوصیت سوم: مداد همیشه به ما اجازه می دهد برای پاک کردن هر اشتباهی از یک مداد پاک کن استفاده کنیم. معنایش این است که تصحیح کاری که انجام داده ایم، لزوماً چیز بدی نیست. این کار ما را در راه انصاف نگه می دارد. خصوصیت چهارم: آن چه در وجود مداد واقعاً اهمیت دارد، پوسته ی چوبی آن نیست، بلکه کربنی است که درون آن قرار دارد. بنابراین، همیشه توجه داشته باش که درون تو چه می گذرد. خصوصیت پنجم: مداد همیشه اثری بر جای می گذارد. درست به همین ترتیب تو باید بدانی هر کاری در زندگی انجام می دهی، اثری بر جای می گذارد. بنابراین، تک تک کارهای خود را با آگاهی انجام دهی. ........................................................................................................... از کتاب چون رودخانه ی روان – پائولو کوئیلو |