من...تو...او - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107) +--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50) +---- انجمن: متن و مطالب جالب (/forumdisplay.php?fid=62) +---- موضوع: من...تو...او (/showthread.php?tid=5415) |
من...تو...او - mallarme - 11-20-2012 09:35 PM *من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم* *تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي* *او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا* *من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم* *تو پول تو جيبي نميگرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود* *او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت* *معلم گفته بود انشا بنويسيد* *موضوع اين بود علم بهتراست يا ثروت* *من نوشته بودم علم بهتر است* *مادرم مي گفت با علم مي توانبه ثروت رسيد* *تو نوشته بودي علم بهتر است* *شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي* *او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود* *خودکارش روز قبلت مام شده بود* *معلم آن روز او را تنبيه کرد* *بقيه بچه ها به اوخنديدند* *آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد* *هيچ کس نفهميد که اوچقدر احساس حقارت کرد* *خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار رانداشته* *شايد معلم هم نمي دانست ثروت وعلم گاهي به هم گره مي خورند* *گاهينمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت* *من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد* *تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آنبوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت براي مادرت مي خريد* *او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش بوي سيگار و ترياکي را مي داد که پدرش ميکشيد* *سال هاي آخر دبيرستان بود* *بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده* *من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم* *توتحصيل در دانشگا هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد* *او اما نه انگيزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار مي گشت* *روزنا مه چاپ شده بود* *هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت* *من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم* *تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي* *او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود* *من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته است* *تو آن روز هم مثل هميشه بعداز ديدن عکس هاي روزنامه آن را به کناري انداختي* *او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه* *براي اولين بار بود در زندگي اش که اين همه به او توجه شده بود** !!!!* *چند سال گذشت* *وقت گرفتن نتايج بود* *من منتظرگرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم* *تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي همان آرزوي ديرينه ي پدرت* *او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود* *وقت قضاوت بود* *جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند* *من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند* *تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخارمي کند* *او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند* *زندگي ادامه دارد* *هيچ وقت پايان نمي گيرد* *من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودماست**!!!* *تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است**!!!* *او امازير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!* *من , تو,او* *هيچگاه در کنار هم نبوديم* *هيچگاه يکديگر را نشناختيم* *اما من و تو اگر به جاي او بوديم* *آخر داستان چگونه بود ؟؟؟* *هر روز از كنارمردمانی می گذريم كه يا من اند يا تو و يا او* *و به راستی نه موفقيت های من به تمامی از آن من است و نه تقصيرهای او همگي از آن او RE: من...تو...او - Delta.H - 11-20-2012 11:26 PM بسیار بسیار زیبا و عالی این واقعیت زندگی است... ممنون از شما |