سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
مشاعره - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+---- انجمن: متن و مطالب جالب (/forumdisplay.php?fid=62)
+---- موضوع: مشاعره (/showthread.php?tid=1042)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22


RE: مشاعره - dara - 01-08-2012 03:07 PM

گر چه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی


RE: مشاعره - dara - 01-08-2012 03:17 PM

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می دهد پند ولی
وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی


RE: مشاعره - مهدی گل محمدی - 01-08-2012 04:26 PM

من پذیرفتم شکست را
پندهای اهل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا افسانه است
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
چون که تو تنهاتر از من می روی
آرزو دارم که تو عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
معنی برخوردهای سرد را .


RE: مشاعره - 3ObHaN - 01-08-2012 04:47 PM

هنرمندی که گرسنه‌س، نداره
صبح و شب خرابه
یه پاش دادگاس چون گفت از جوامع
گفت پر از نهاله دور-و-ور
محاله نزنم حرف حق رو بلند
قراره بکنن هلاکش
پشت سر پل رو کرد خرابش

جلوش هم طنابه
یه صدایی می‌گه برو جنگ حلاله
نه حلال نیس، واجبه حتی
بجنگ مثل یه زن بیوه که داره به چند تا
بچه یاد می‌ده تکی‌، که چطور باشن قوی
می‌گه هر کی‌ پرسید کو ولیت؟ بگین باباس مریض
بچه‌ها بپرسن می‌شه بابا رو دید چی‌ بگه؟
می‌ره جلو آینه واسه خودش سیبیل می‌کشه
بجنگ مثل آب جاری تو راهت شک نکنی
‌می‌شه صخره رو هم سوراخ کرد


بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنه فراره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛


بجنگ مثل…؛
کسی‌ که سالهاست زیر ظلم، بوده زیر پتک
کوفته می‌گه شکر، خوبه می‌شه برد
تو دل‌ می‌ده فحش حدود ۲۹ روز ماه رو
چون که دیده جرم
رفیقاش دربندن و فامیلاشون بال می‌زنن اینجوری
خودش داره رسالت رو می‌ره برسه به پیروزی
مثل بیماری که نهایت درد رو داره
ولی‌ مهارت داره لبخند بزنه وقت عیادت
اون میدونه نباید برید
امیدواره داروهاش بشن مفید واقع
سرطانیه
ولی‌ ببینیش انگار یه سرماخوردگی جزئی داره
اون نشون می‌ده می‌شه روی تخت جنگید
به این ترتیب می‌شه گفت یه پهلوونه
تازه اونم تختی




بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنه فراره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛


کسی‌ که نابغه‌س
ولی‌ کلاس درس
داره می‌خوره بمب به جای زنگ
می‌ره کنار مرز می‌گیره کلاش به دست
به نام حق حاضره بپاشه مغز، یه پاش شه قطع
تا اینکه واسه‌ی این و اون بسازه قصر
یه سال بعد
امیدواره همه باشن کنار هم تو لباس جشن
می‌شینه می‌زنه به خاکش لب
تو مشتش داره می‌ده فشار یه عکس
که پشتش نوشته به یادتم
پدری که واسه شوکولات پول نداره
ولی در عوض تو راه کول می‌کنه کوچولو رو تو بارون
هنوز رو پاست اون
اون‌قدر سفت و سخته باس فامیلیش رو می‌ذاشتن فولادپور
تو هم، سرت رو بگیر بالا کت رو واز کن، بهتره حالا


بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنه فراره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن نداره
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛


اول با نفس خودت بجنگ
بعد تازه می‌فهمی دشمنای واقعی‌ کیان
زندگی‌ میدون جنگه…؛
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
بجنگ مثل… بجنگ مثل…؛
کسی‌ که هیچی‌ واسه از دست دادن ندار


سروش هیچکس


دانلود اهنگ بجنگ مثله : کلیک کنید


RE: مشاعره - dara - 01-09-2012 10:10 AM

دوش چه خورده ای بتا راست بگو ! نهان مکن !
چون خموشان بی گنه روی به آسمان مکن !
باده ی خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن !
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجه ی لامکان تویی بنده گی مکان مکن
دوش شراب ریختی وزبر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همه گی توراستم مست می وفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
...


RE: مشاعره - MARYAR - 01-09-2012 02:58 PM

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما


RE: مشاعره - MARYAR - 01-09-2012 02:59 PM

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب


RE: مشاعره - dara - 01-09-2012 04:09 PM

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان وخیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت می باید ترا تا خانه ی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت نزدیک است والی راسرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست

گفت تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هوشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی


RE: مشاعره - MARYAR - 01-09-2012 10:41 PM

امروز براي خودم فال گرفتم اين اومد، انگاري حضرت حافظ با ما سر ناسازگاري داره::
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید
اینش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
ما باده زیر خرقه نه امروز می‌خوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
ما می به بانگ چنگ نه امروز می‌کشیم بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
پند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس دربند آن مباش که نشنید یا شنید


RE: مشاعره - مهدی گل محمدی - 01-10-2012 09:45 AM

درد عشقی کشیدم که مپرس
زهر هجری کشیدم که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدم که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدم که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدم که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس