سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
مشاعره - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+---- انجمن: متن و مطالب جالب (/forumdisplay.php?fid=62)
+---- موضوع: مشاعره (/showthread.php?tid=1042)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22


RE: مشاعره - jahanagahi - 01-06-2012 10:38 PM

يادم آيد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از كوي تو هرگز نتوانم نتوانم
شاعر : فريدون مشيري


RE: مشاعره - مهدی گل محمدی - 01-06-2012 10:47 PM

منم پروردگارت، خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا؛ آموزگار قادر خود را،
قلم را، علم را، من هدیه ات کردم.
بخوان ما را؛ منم معشوق زیبایت.
منم نزدیکتر از تو به تو، اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما باز آ
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم.
بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی، یا خدایی...
میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را؛ بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم آهسته میگویم
"خدایی عالمی دارد."
قسم بر عاشقان پاک با ایمان،
قسم بر اسبهای خسته در میدان،
تو را در بهترین اوقات آوردم.
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد.
بخوان ما را
که میگوید که تو خواندن نمیدانی؟ تو بگشا لب...
تو غیر از ما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هرکس بجز با ما چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟ هیچ !
بگو با من چه کم داری عزیزم؟ هیچ !
هزاران کهکشان و کوه و دریا را و خورشید و گیاه و نور هستی را
برای جلوه خود آفریدم من، ولی وقتی تو را من آفریدم؛
بر خودم احسنت می گفتم.
تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم. که دنیا بی تو، چیزی چون تو را کم داشت.
تو ای محبوبتر مهمان دنیایم،
نمی خوانی چرا ما را ؟؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم، من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا؛
اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمی کردی؛
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟
که میترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم لیک، غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
"غریب این زمین خاکیم."
آیا عزیزم حاجتی داری؟
تویی از ما کنون برگشته اما کلام آشتی را تو نمیدانی
ببینم، چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما اینک وضویی کن
خجالت میکشی از من ؟ بگو...
جز من کس دیگر نمی فهمد، به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است برای درک آغوشم
شروع کن، یک قدم با تو، تمام گام های مانده اش با من
تمام گام های مانده اش با من...


RE: مشاعره - MARYAR - 01-06-2012 11:33 PM

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را

بر پوست كشيده شب مي كشم

چراغهاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب

معرفي نخواهد كرد

كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد


RE: مشاعره - MARYAR - 01-06-2012 11:34 PM

نرم نرمک می رسد اينک بهار...

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی بکام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

فريدون مشيری


RE: مشاعره - MARYAR - 01-07-2012 12:35 AM

تا بيكران خويشم گامی دگر نمانده است
آغوش مهر بگشای ای راز روزگاران...


RE: مشاعره - MARYAR - 01-07-2012 12:38 AM

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آنروز بمن مژده ی این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند


RE: مشاعره - dara - 01-07-2012 03:42 PM

این بیت شعر از شعرهای بسیار زیبای حافظ است که من وقتی برای اولین بار شنیدم واقعا تکان خوردم
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید


RE: مشاعره - jahanagahi - 01-07-2012 07:10 PM

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است


RE: مشاعره - jahanagahi - 01-07-2012 07:11 PM

در نهان خانه ي جانم گهي ياد تو درخشيد
عشق صد خاطره پيچيد
باع صد خاطره خنديد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم در آن خلوت دلخواسته گشتيم


RE: مشاعره - jahanagahi - 01-07-2012 07:13 PM

سـحر بلبـل حکايت با صبا کرد
که عشق روي گل با ما چه‌ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افـتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد