یکی از فانتزیام اینه که
اول اردیبهشت سال 92 ،
توی اصفهان
توی تراس اطاقمون تو هتل ،
خودم و مهیار و مهدی ، نشسته باشیم روی صندلی های تخت شو ، در حالی که اب میوه های طبیعی خنک تو دستمونه ، همینجوری به افق نیلگون خلیج همیشه فارس خیره بشیم ، دریا رو نگاه کنیم ، مرغ های ماهیخوار سفید رو نگاه کنیم ، کشتی های نفت کش رو که همینجوری از خلیج فارس میان وارد زاینده رود میشن و از اونجا به سفید رود رفته و در نهایت به تالاب گاوخونی میریزند نظاره کنیم ، به افق بنگریم و در یک فضای فانتزی ، استراحت کنیم ، بعد همینجوری دخترهای مهماندار که مختص مهمان های VIP هستن بیان از ما پذیرایی کنن اقا سبحان موز بخور ، مهدی جووون اب میوه گرم شد ، مهیار جاااان میوه ها رو پوست کندم برات و الا غیر
بعد همینجوری مه غلیظ که داره شروع میشه که بریم تو افق محو شیم ، یهو تلفنم زنگ بخوره کازه کوزه ما رو بریزه به هم ...
اقا گوشی رو جواب بدم بچه های انجمن باشن که رفتن جهت برگزاری جلسه
منم گوشی رو بزارم روی ایفون ،
بچه ها بگن اقا سبحان ، اقا مهیار ، اقا مهدی ما تو این گرمای 60 درجه ی اصفهان نشستیم جلسه گذاشتیم الان جلسمون تموم شد فقط منتظر تایید شما هستیم این طرح پیشنهادی ما رو یه امضا کنید ما بریم سر کارمون .
بعد ما همینجوری به هم نگاه کنیم ، و همینجوری که داریم تو افق محو میشیم بگیم ، باشه اینبار رو قبول میکنیم و بعد به یکی از دختر ها چشمک بزنم و اونم بره دستگاه مه ساز رو روشن کنه بزاره روی حالت غلیظ و مه همه جا رو بگیره و ما هم در فضای ساکت اکنده با نوای دلنشین پرندگان دریایی ، در افق نیلگون خلیج همیشه فارس محو شیم ....

(04-04-2013 12:20 AM)m_sh نوشته شده توسط:  وای خیلی اوضاع جغرافی دادا سبحان اقتضاحه
خوب من دیگه باید کل 4 روز اصفهان را وقت بذارم برای این دادامون جغرافیای طبیعی و گردشگری و آب ایران را توضیح بدم و یا اینکه براش از تاریخ و سلسله ها و .. که هر کدوم از این مکان های تاریخی در اصفهان را ساختند بگم
خدایا به من صبر عطا کن!!!!

(04-04-2013 12:15 AM)3ObHaN نوشته شده توسط:  یکی از فانتزیام اینه که
اول اردیبهشت سال 92 ،
توی اصفهان
توی تراس اطاقمون تو هتل ،
خودم و مهیار و مهدی ، نشسته باشیم روی صندلی های تخت شو ، در حالی که اب میوه های طبیعی خنک تو دستمونه ، همینجوری به افق نیلگون خلیج همیشه فارس خیره بشیم ، دریا رو نگاه کنیم ، مرغ های ماهیخوار سفید رو نگاه کنیم ، کشتی های نفت کش رو که همینجوری از خلیج فارس میان وارد زاینده رود میشن و از اونجا به سفید رود رفته و در نهایت به تالاب گاوخونی میریزند نظاره کنیم ، به افق بنگریم و در یک فضای فانتزی ، استراحت کنیم ، بعد همینجوری دخترهای مهماندار که مختص مهمان های VIP هستن بیان از ما پذیرایی کنن اقا سبحان موز بخور ، مهدی جووون اب میوه گرم شد ، مهیار جاااان میوه ها رو پوست کندم برات و الا غیر
بعد همینجوری مه غلیظ که داره شروع میشه که بریم تو افق محو شیم ، یهو تلفنم زنگ بخوره کازه کوزه ما رو بریزه به هم ...
اقا گوشی رو جواب بدم بچه های انجمن باشن که رفتن جهت برگزاری جلسه
منم گوشی رو بزارم روی ایفون ،
بچه ها بگن اقا سبحان ، اقا مهیار ، اقا مهدی ما تو این گرمای 60 درجه ی اصفهان نشستیم جلسه گذاشتیم الان جلسمون تموم شد فقط منتظر تایید شما هستیم این طرح پیشنهادی ما رو یه امضا کنید ما بریم سر کارمون .
بعد ما همینجوری به هم نگاه کنیم ، و همینجوری که داریم تو افق محو میشیم بگیم ، باشه اینبار رو قبول میکنیم و بعد به یکی از دختر ها چشمک بزنم و اونم بره دستگاه مه ساز رو روشن کنه بزاره روی حالت غلیظ و مه همه جا رو بگیره و ما هم در فضای ساکت اکنده با نوای دلنشین پرندگان دریایی ، در افق نیلگون خلیج همیشه فارس محو شیم ....