سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+--- موضوع: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... (/showthread.php?tid=5794)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - jahanagahi - 12-28-2012 09:55 PM

امشب دلتنگی ندارم. امشب صدای خنده افراد خانواده نمی گذارد زیاد تو فکر باشم. من صدای خنده را دوست دارم. لبخند را دوست دارم. شاد بودن را دوست دارم.
می توان با مهربانی .با صحبتهای شیرین خانواده را شاد کرد. حندان کرد.



RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - فرهاد قربانی - 12-30-2012 12:37 AM



گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود! گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!



RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - venus2 - 12-30-2012 08:50 PM

دلم میخواد بزارم برم حتی یک لحظه هم برنگردم پشت سرم را نگاه کنم. دقیقا میخوام از مشکلاتم فرار کنم.


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - صدفی - 12-30-2012 09:08 PM

امشب در خلوت خود فکر میکنم چرا همه آدمها دروغ گو شدند ناراحتم از دورویی و دروغ گویی


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - Alireza_Kh - 12-31-2012 12:28 AM

امروز حقارت و غرور را در چشمانش دیدم. او باور داشت که چه انسان بزرگ و با فرهنگی است.
اما من تنها یک انسان کوچکی را می دیدم که در زیر نقاب روزگار خود را گم کرده بود.
امروز گذشتم, ... ساده و آرام ... بی غرور و بی تکلف ...
امروز نظاره گر بودم, ... بی پرده دیدم ... اما او روز دیگر شاید ببیند و شاید هم ...
...
این است رسم روزگار, ... باید دید, ... گرفت, ... و رفت ...


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - soltan_sal - 12-31-2012 09:05 AM

مردي مقابل گل فروشي ايستاده و مي خواست دسته گلي براي مادرش كه در شهر ديگري بود

سفارش دهد تا برايش پست شود.

وقتي از گل فروشي خارج شد دختركي را ديد كه در كنار گل فروشي نشسته بود و گريه مي كرد .

مرد نزديك دختر رفت و از او پرسيد :

دختر خوب چرا گريه مي كني؟

دختر در حالي كه گريه مي كرد گفت :

مي خواستم براي مادرم يه شاخه گل رز بخرم ولي پولم كم بود.

مرد لبخندي زد و گفت :

با من بيا من براي تو يه شاخه گل رز قشنگ مي خرم .

وقتي از گل فروشي خارج مي شدند مرد به دختر گفت :

مي خواهي تو را برسانم.

دختر گفت : نه ،‌تا قبر مادرم راهي نيست!

مرد دلش گرفت طاقت نياورد به گل فروشي برگشت دسته گلي گرفت و 400 كيلومتر رانندگي كرد

تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.

اي كاش ما آدم ها يك بار قبل از اينكه چيزي را از دست بدهيم قدرش را بدانيم.

اي كاش...

به ماهي گفتند مايع حياتي وجود دارد كه زندگي تو بدان واسطه است

اين ماهي تمام عمر خود را در كشف اين مايع حيات بود.

تا موجي آمد و ماهي را به ساحل برد

و ماهي از دور نظارگر آب بود و فهميد تمام عمر خود را در اين مايع حيات غوطه ور بوده و قدرش را ندانسته

و اي كاش ما آدم ها يك بار قبل از اينكه چيزي را از دست بدهيم قدرش را بدانيم



RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - Alireza_Kh - 01-02-2013 12:51 AM

درخواست کردم و چه آسان گفت نه, ... ساعتی بعد خودش پیگیر کارم بود.
اینجا بود که پی بردم دنیا می تواند سبز بماند, ... تنها باید به خاطر داشته باشی که تو چه اندازه سبز زندگی می کنی.
گاه تلنگری لازم است تا انسان رنگ زندگی بگیرد...
این وظیفه توست سبز بمانی و روح زندگی را با دست و دل بازی در دنیا پخش کنی...
انتخاب با توست, ... می توانی سبز باشی و سبز بمانی, ... یا خاکستری ...
انتخاب با توست, ... می توانی رنگ بدهی, ... یا رنگ بگیری ...


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - mallarme - 01-05-2013 02:15 PM

چقدر دلم تنگ است برایت ..... نمیدانم اکنون انگلستانی یا آمریکا....
دیشب خوابت را میدیدم
صدایم میزدی اما وقتی به سمتت برگشتم نبودی
نمیدانم من نگران توام یا تو نگران من........
اما میدانم حتی اگر جسم ها از هم دور شوند، فکرها از هم دور نخواهند شد.......



RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - Alireza_Kh - 01-10-2013 01:08 AM

سرم را بالا آوردم, روبرویم ایستاده بود, جا خوردم اما به روی خود نیاوردم.
غروب بود و باران نم نم می بارید, تصمیم گرفتم او را برسانم.
ساعتی بعد در مسیر رفتن بیشتر ساکت بود ولی گاهی دردودلی می کرد.
سخنان متفاوتی می شنیدم, ... نزدیک خانه شان رسیده بودیم, در حالی که به روبرو چشم دوخته بود, گفت:
امروز هوا بارونیه, ... فردا آفتابی, ...
امروز سرده و فردا گرم ...
لحظه ها میگذرن پر از تغییرات, اما اونچه که برای انسان لازمه که تغییر نکنه, ... نیاز انسان به انسان تر شدنه ...
و قبل از پیاده شدن گفت: علیرضا ممنونم ... مزاحمت شدم ...
لحظه ای بعد آرام گفت: نه میتونم از یاد ببرم, ... و نه میتونم انتظار بکشم ... و این خیلی سخته ...
سپس رو کرد به من, ... اما بعد پیاده شد و رفت.
چیزی می خواست بگوید اما ...
...
امروز او حالتی خاص داشت, ... چهره اش, ... سخنانش, ... چشمانش ...
و من ساکت بودم, می شنیدم اما نفهمیدم, ... و او چه ساده آمد, گفت و رفت ...
و من ندانستم چگونه آمد؟!, ... چرا آمد؟!, ... چه می خواست؟!, ... دردش چه بود؟!, ... چه گفت و چه می خواست بگوید؟! ...
امروز پی بردم ناتوانم ... درد دوست را دیدم ... اما, ... نه فهمیدمش, ... نه کمکش کردم, ... و بدتر آنکه حتی نتوانستم کنارش باشم.


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - اقاي ايـــده - 01-10-2013 01:20 AM

منم نه انم نه اينم به هركجا كه بشينم فقط اورا ببينم.

بهم گفتند كه كيست او

بدان گفتم خدايم

خداي نازنيم كه مرا چون تو نيافريد و تورا چون من

اخ خدايا كاش زندگيم مانند شعر سرودنم نيازي به اين همه رنج عذاب درد نداشت.

با اين همه حال تو خدايي كن باش و من كمترين بندگي تورا

امين

(متن از خودم كه الان گفتم-دوستان استفاده ميكنند منبع فراموش نشود.)