یه شب ما تا ساعت 4 بازی گردش پول رابرت کیوساکی رو با زی میکردیم با حضور کامیار، مریم، سبحان، کتایون، مهیار و کامران که از بچه های شیراز بود بقیه هم تماشاچی بودن من بانکدار و حسابدار بودم سبحان تاس انداخت افتاد رو خونه مخارج پیش بینی نشده حالا این مخارج چی بود؟ رفتن به کنسرت موسیقی 180هزار تومان به من پرداخت کرد بعد بقیه بازی کردن یکی تو بورس سرمایه گذاری میکرد یکی ملک می خرید مریم هم که کلاً همش حقوق عالی دریافت می کرد باز نوبت سبحان رسید بازم افتاد مخارج پیش بینی نشده و بازم کنسرت موسیقی 180 تومن حالا حقوقش 720تومن بود در مرز ورشکستگی و حذف شدن از بازی بود!
در ادامه برای دور سوم به سبحان گفتیم اگه باز رفتی کنسرت دیگه حذف میشی همین که تاس انداخت افتاد رو "تولد فرزند معادل یک ماه حقوق خود را بپردازید"!
سبحان داد زد من بچه نمی خواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
یعنی پوکیدیم از خنده
بعد من متوجه شدم که پس انداز اولیه به بازیکنا پرداخت نکردم خلاصه یه 500هزار تومن به سبحان دادم و برگشت به بازی بعد یه جا تصمیم گرفت تو اوراق قرضه سرمایه گذاری کنه از من یه وام 1میلیارد و 600میلیونی گرفت منم از بس خسته بودم کارمز و قسط وام رو اشتباه یعنی یک صدم درصد به جای ده درصد! محاسبه کردم که با این حساب قسط وام از همون سود اوراق قرضه تأمین می شد تازه یه مبلغی هم اضاف میومد براش! سبحان زد تو گوشش
آخرش ساعت 4 بازی رو جمع کردیم خانما رفتن اتاق بالا من و کامیار و حبیب و علی و چندتا دیگه از بچه ها تو همون اتاق خوابیدیم کامران و خانومش هم رفتن شیراز

من و علی محمدیان گرفتار موج خنده شدیم به طرز وحشتناکی تا ساعت 6 یک ریز می خندیدیم بعدش مثلاً خوابیدیم
حالا همه اینا بعد از همایش روز قبل بود که ما از صبح در حال تهیه مقدماتش بودیم و چند ساعت هم با سبحان و خانم صدفی و محمد شموسی و معاونت رفته بودیم شیراز کیک تولد بخریم و بعد همایش ساعت 4 عصر شروع شد و بلافاصله بعد از اون جشن سه سالگی انجمن و مراسم تقدیر از دوستان و بعد بازی و الی آخر...
ساعت 8 بیدارباش زدن یکی از مسئولین محترم انجمن آب ریخت رو سر و صورتمون مجبور شدیم بیدار بشیم
حالا تصور کنید ما روز جمعه قبل از ساعت 10 رسیدیم شیراز پرنده پر نمی زد! پرنده چیه اونجا کفترای حرم شاهچراغ پیاده میرفتن اینور اونور حال پریدن نداشتن شوخی نیست که
رفتیم باغ ارم خلوت آرووم فقط ما بودیم

(11-26-2013 05:20 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  

(11-26-2013 04:38 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  سبحان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو که خواب بودی!!!!!!
ولی سهیل جان اومد به استقبالم و علی هم داخل ساختمان منتظر بود هر دو به خاطر من تا ساعت 4 بیدار بودن تو خوااااااااااااااااااااب بودی!!!

این واقعا نشون دهنده مهمون نوازی بیش از حد و حصر خانواده شهیدی بود که همه ما را عاشق خودشون کرده بودند

(11-26-2013 12:41 AM)صدفی نوشته شده توسط:  بچه ها من کدوم خاطرمو تعریف کنم؟؟؟

(11-26-2013 01:00 AM)javad am نوشته شده توسط:  منم که خاطرهندارم ازبسکه بچه اروم و بی سرو صداییم

(11-26-2013 08:26 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  من میخوام یه سری عکس بذارم که یک حرکت مشکوک توشون دیده میشه!
لدفن تفسیر خودتونو از این حرکت اعلام کنید ما بدونیم با چه کسایی سر و کار دارییییییییییییییییم

---

لدفن حرکت مشکوک را پیدا کرده و درباره آن توضیح دهید!

(11-26-2013 08:45 PM)صدفی نوشته شده توسط:  بچه ها شیراز هنوز تاثیرش از بین نرفته من هنوز از کرختی و لختی در نیومدم
البته هنوز درست حسابی نخوابیدم
از ثانیه ای که اومدم مدرسه بومو اداره ثبت و دادگاهو ... بودم
یه کم حالم جا بیاد خاطرات و تجربیاتو مینویسم
فعلا رفقا بنویسن من میخونم

(11-26-2013 09:08 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  

(11-26-2013 08:45 PM)صدفی نوشته شده توسط:  بچه ها شیراز هنوز تاثیرش از بین نرفته من هنوز از کرختی و لختی در نیومدم
البته هنوز درست حسابی نخوابیدم
از ثانیه ای که اومدم مدرسه بومو اداره ثبت و دادگاهو ... بودم
یه کم حالم جا بیاد خاطرات و تجربیاتو مینویسم
فعلا رفقا بنویسن من میخونم

شهرزاد جونم فکر کنم حسابی آب و هوای شیراز روت اثر گذاشته هاااا