تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107) +--- انجمن: میلیاردرهای دنیا (/forumdisplay.php?fid=28) +--- موضوع: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا (/showthread.php?tid=454) |
RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - 3ObHaN - 08-02-2011 02:09 PM (07-25-2011 03:31 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:(07-22-2011 12:05 AM)3ObHaN نوشته شده توسط: خیلی داستان هاتون ، یعنی حرف های مستندتون قشنگه ! بازم بگید ! امید میده + کلی در اگه حرفاتون واقعی نبود که نمیتونست زندگی من رو تغییر بده ! زندگی وقتی تغییر میکنه که بشه واقعیت ها رو دید و درک کرد ! دیدم و درک کردم ! (07-25-2011 03:35 PM)atreeeshgh نوشته شده توسط: بله دوستان من بر این باورم: من دو هدف اول رو دارم و دارم برای رسیدن به هدف سوم تلاش میکنم ولی خیلی اهسته و خیلی پیوسته RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - کامیار کاظمی - 08-02-2011 09:48 PM "...ولی خیلی اهسته و خیلی پیوسته " این جمله شما یعنی 90 درصد راه موفقیت را درست خواهی پیمود. RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - jahanagahi - 08-02-2011 10:58 PM شخصی را می شناسم که زندگی معمولی داشت.با حقوق اداریش سر میکرد. وارد بازار شد. کارش در اداره با کار بیرونش هماهنگ نبود.در بازار مجبور بود کمی از فوت و فن های بازار را بداند که وی نمی دانست. در 43سالگی دارو ندارش را از دست داد. شب خواب دید که دیوار محل مسکونیش که اجاره ای بود ریخت. وحشت کرد . بلند شد قدم زد . گریه کرد.دو جلد کتاب با خودش داشت هر لحظه حتی با چشمان گریان آن کتابها را می خواند. زمانیکه اداره بود همه بهش احترام میگذاشتند و دوستش داشتند . در اینجا اون خاطرات نمی توانست وی را تسکین دهد. بمن گفت که رفته کلاس دکتر آزمندیان تا تفکر مثبت یاد بگیرد. در سنی بود که همه میگفتند نابود شده و امکان ندارد بتواند دوباره بلند شود. بمن میگفت راهنما جان من بلند می شوم. همچنانچه در اداره پست های بالا داشتم و روز بروز ترقی میکردم الان هم باید بتوانم بلند شوم. خودش را تکاند چقدر گرد و خاک بود . پاکش کرد و راه افتاد . تصمیمش را گرفته بود و کسی نمی توانست جلو کارها و ایده هایش رابگیرد.شبانروز 3 الی 4 ساعت می خوابید . یک لحظه در فکر اینکه بدبخت شدم در فکرش نمی گنجید. در آن حال قدم می زد و فکر میکرد . نقاشی میکشید در اوج ناراحتی به کارهای مثبت پناه می برد. مطالعه - قدم زدن و فکر کردن - نقاشی. کوبلن بافی و تلاوت قرآن.و کار .کار کار. سعی میکرد در مدت کوتاه زمانی که وقت خواب بود با خانواده اش صحبت کند و بخندد. آنها را دلداری می داد و میگفت کاری میکنم که بمن افتخار کنید. یک ریال از هیچ فردی حتی خانواده نگرفت. ایده و کار .ایده و کار .دوباره ایده و کار . هدفهایش را نوشته بود. ایمان داشت . باور میکرد به تمام هدفهایش می رسید دیوارهای ذهنی خود را خرد کرده بود.به هر هدفی می رسید خط می زد و دستش را روی لبش گذاشته و بوسه ای برای خودش می فرستاد. یاد گرفته بود خیلی از مشکلاتش را برای حل به خدا بسپارد و جالب اینکه خداهم بد جوری داشت کمکش میکرد. بجائی رسید که به تمام هدفهایش رسید. واقعا رسید. من دقیقا می شناسمش الان سنی دارد ولی آسایش و آرامش که دارد بی نظیر است. دوست دارم دوباره این مطلب را بخوانیم و از این پیرمرد (پیرمرد خوتی - پیرمرد پدر بزرگته )به هر حال از این کلمه نارحت می شود و ما دیگه بهش نمیگیم پیرمرد. ![]() ![]() ![]() RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - کامیار کاظمی - 08-02-2011 11:14 PM (08-02-2011 10:58 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: شخصی را می شناسم که زندگی معمولی داشت.با حقوق اداریش سر میکرد. وارد بازار شد. کارش در اداره با کار بیرونش هماهنگ نبود.در بازار مجبور بود کمی از فوت و فن های بازار را بداند که وی نمی دانست. در 43سالگی دارو ندارش را از دست داد. شب خواب دید که دیوار محل مسکونیش که اجاره ای بود ریخت. وحشت کرد . بلند شد قدم زد . گریه کرد.دو جلد کتاب با خودش داشت هر لحظه حتی با چشمان گریان آن کتابها را می خواند. زمانیکه اداره بود همه بهش احترام میگذاشتند و دوستش داشتند . در اینجا اون خاطرات نمی توانست وی را تسکین دهد. بمن گفت که رفته کلاس دکتر آزمندیان تا تفکر مثبت یاد بگیرد. در سنی بود که همه میگفتند نابود شده و امکان ندارد بتواند دوباره بلند شود. بمن میگفت راهنما جان من بلند می شوم. همچنانچه در اداره پست های بالا داشتم و روز بروز ترقی میکردم الان هم باید بتوانم بلند شوم. خودش را تکاند چقدر گرد و خاک بود . پاکش کرد و راه افتاد . تصمیمش را گرفته بود و کسی نمی توانست جلو کارها و ایده هایش رابگیرد.شبانروز 3 الی 4 ساعت می خوابید . یک لحظه در فکر اینکه بدبخت شدم در فکرش نمی گنجید. در آن حال قدم می زد و فکر میکرد . نقاشی میکشید در اوج ناراحتی به کارهای مثبت پناه می برد. مطالعه - قدم زدن و فکر کردن - نقاشی. کوبلن بافی و تلاوت قرآن.و کار .کار کار. سعی میکرد در مدت کوتاه زمانی که وقت خواب بود با خانواده اش صحبت کند و بخندد. آنها را دلداری می داد و میگفت کاری میکنم که بمن افتخار کنید. یک ریال از هیچ فردی حتی خانواده نگرفت. ایده و کار .ایده و کار .دوباره ایده و کار . هدفهایش را نوشته بود. ایمان داشت . باور میکرد به تمام هدفهایش می رسید دیوارهای ذهنی خود را خرد کرده بود.به هر هدفی می رسید خط می زد و دستش را روی لبش گذاشته و بوسه ای برای خودش می فرستاد. یاد گرفته بود خیلی از مشکلاتش را برای حل به خدا بسپارد و جالب اینکه خداهم بد جوری داشت کمکش میکرد. ما هم خیلی دوستش داریم! RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - 3ObHaN - 08-03-2011 12:27 AM دوست داشتن هم داره ! موفقیت تو این سن خیلی جالبه ! RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - faramarz - 08-03-2011 09:59 AM منهم دوستش دارم. اصلا راستشو بخواين ميشناسمش. يه دنيا انرژي و تجربس. چقدر خوب مي شد كه از اون شب و روزاي عوض كردن لاك و پوسته بيشتر مي نوشت. از اولين ايده موفقش. از اولين كار عملي و مشكلاتي كه حلشون كرد. و ... اينها همون داستان واقعي زندگيه كه همه بهش مثل اكسيژن نياز داريم. منم دوسش دارم!!!! RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - jahanagahi - 08-03-2011 12:48 PM با توجه درخواست عزیزان انجمن از اون پیرمرد (پیرمرد جد و آبادته - پیرمرد بابای بابا بزرگت است)ببخشید. متاسفانه یادم میره و همه اش این کلمه را بر زبان می آورم. دیگه نمیگم پیرمرد (دیگه با من حرف نزن, از بس گفتی پیرمرد که داره باورم میشه) گفتم چشم. گفت خوب چی میخوای؟ گفتم جواب آقا فرامرز رو بده. لبخندی زد و گفت : این آقا فرامرز از بس شیرین است و به دل می شیند که نمیشه نگم. گوش کن: 10 هزار تومان داشتم. نمی خواستم از کسی کمک بگیرم. رفتم پیش خانواده.خواستند پولی برایم جمع کنند تا مشکلاتم را با آن حل کنند. قبول نکردم. رفتم یکی از شهرستانها کار حسابداری کردم.(قبلا دو جلد کتاب اصول حسابداری آقای عزیز نبوی را تهیه کرده و بشدت مطالعه کرده بودم و کامل به حسابداری آشنا شده بودم) ماهی 40هزار تومان و در مکانی هم نظارت بر ساخت یک کارخانه داشتم که سه ماهه تمامش کردم.همه از پشتکار من تعجب کرده بود. ماهی 100هزارتومان هم از آنجا گرفتم.شد 140هزار تومان. جائی را اجاره کردم 30هزار تومان.شد محل مسکونی. لبخندی زد و رو بمن کرد و گفت ادامه بدم. گفتم اگر لطف کنی.گفت بخاطر تو نیست که من توضیح می دهم بخاطر در خواست آقا فرامرز گل است. گفتم : به هرحال ممنونم. دو جلد کتاب تجسم خلاق و راز شاد زیستن را هم همیشه داشتم. با برادرم شریک شدم .رفتیم چینی سفید از کارخانه .... که چینی سازی بود خریدیم و دو تا کوره دادیم ساختند و روی چینی ها گل می زدیم و پس از دادن حرارت در کوره آنها را بیرون آورده و پس از سرد شدن بسته بندی میکردیم. چه استقبالی شد. آخه به قیمت خیلی مناسب آن را می فروختم. در تهران یک تک فروشی مانتو بود در آنجا هم کار حسابداریش را انجام می دادم. ماهی 120هزار تومان هم از آنجا میگرفتم. ثابت شد 240هزار تومان باضافه درآمدچینی. یک دوره کامل رفتم کلاس دکتر آزمندیان که تفکر مثبت را یاد بگیرم(که کامل یاد گرفتم.) از بانه لوازم بهداشتی آوردم و در همان مغازه که چینی گل می زدیم آنها را بصورت عمده ارائه دادم.خدا هم با من بود. 1 در هزار با خدا شریک شدم و سهم او را در صندوق خیرات می انداختم.شبانه روز گفتم 3 تا 4 ساعت می خوابیدم.فقط کار (رنج نمی بردم بلکه لذت می بردم.) چند جمله تلقینی نوشتم و روزانه چندین بار از ته دل تکرار میکردم . خودم به آن جمله باورم شده بود : تمام بدهیهایم از راه شگفت خدا پرداخت می شود. لابلا نقاشی می کشیدم و حتی کوبلن می بافتم. قرآن تلاوت میکردم. وقتی این آخرین جمله را گفت , رو کرد بمن و فرمود : دیگه خسته شدم. بقیه را بعدا تعریف میکنم.ضمنا خواهش کرد در هیچ شرایطی اسم وی را به کسی لو ندهم . من هم قبول کردم. خدا حافظی کردم و از هم جدا شدیم. RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - madar - 08-03-2011 02:43 PM قابل احترام و دوست داشتنی هستید جوان دیروز !!! RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - 3ObHaN - 08-03-2011 06:37 PM احساس میکنم مدت زمان خیلی خیلی خیلی درازیه که این فرد رو میشناسم ! RE: تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا - faramarz - 08-08-2011 02:52 PM كاش منم بتونم مث اون بشم. از قول من بهش بگين خيلي آقايي. برام دعا كن منم يه روز بتونم لاك و پوستمو عوض كنم!!! |