سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105)
+--- انجمن: جلسات حضوری و آنلاین اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=30)
+--- موضوع: سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 (/showthread.php?tid=9419)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - مرضیه عباسی - 09-02-2013 10:49 PM

حالا می فهمم قضیه بکشیدش چی بود و چرا رگباری روی زبونم افتاده بود
ای مهدی گل محمدیییییییییییییییییییییییییییی می کشمت
بادوم هندی دوستی بر نمی داره شوخی نیست می کشمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

Angry


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - mohammadshamosi - 09-02-2013 10:54 PM

مهدی میبینی کارات رو دادا
به سفر رفتی ، همه رو به خون خودت تشنه کردی
من به نوبه خودم ، از شما عزیزان به خاطر کارهای مهدی معذرت خواهی میکنم
Smile
داداشی خودمی 12_002


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - jahanagahi - 09-02-2013 11:05 PM

صبح قبل از همه عزیزان بیدار شدم.رفتم بیرون. وقتی برگشتم , همه عزیزان بیدار بودند . با هم پرسیدند : خوب خوابیدی؟
من جواب دادم : عالی
همه شروع کردند به خندیدن 25r30wi25r30wi25r30wi25r30wi25r30wiو گفتند: ما که از صدای خروپف شما نخوابیدیم.
من هم که خنده دم دستم هست . زدم زیر خنده.25r30wi25r30wi25r30wi


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - mir abbas - 09-02-2013 11:08 PM

(09-02-2013 08:46 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  شبی که از شمال به تهران بازگشتیم من همراه استاد قربانیان به منزلشان رفتم و جا دارد همینجا از پذیرایی ایشان و خانم محترم و مهربانشان کمال تشکر را داشته باشم واقعاً مرا شرمنده کردند شب که رسیدیم اول شیرکاکائو داغ خوردیم بعد آش خوردیم بعد شیرینی تر با شیر شکلات خلاصه جای خالی مهدی رو احساس کردمYosef.gif و استاد حتی صبح با وجود خستگی و با اینکه ساعت 4 خوابیده بودند قبل از اینکه بیدار شوم به نانوایی رفتند و نان بربری گرم گرفتند جای همه شما خالی صبحانه نیمرو و عسل و خامه زدیم و بعد از خداحافظی با خانم قربانیان راهی دفتر راهکار شدیم در میانه راه داخل مترو استاد فرمودند ای وای باید برگردیم!!! عرض کردم چی شده؟ گفتند یک چیزی یادمان رفت! گفتم این همه راه رو اومدیم استاد!!! گفتند باید برگردیم گفتم حالا چی فراموش شده؟ گفتند چای دوم را نخوردیمYosef.gif
انسان از مصاحبت با استاد قربانیان لذت می برد واقعاً ایشان انسان پرانرژی و بسیار مهربانی هستند.
حمزه جان با استاد قربانیان با این همه خوراکی و صبحانه لذیذ پیاز هم میخوردید!!!!25r30wi25r30wi


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - jahanagahi - 09-02-2013 11:10 PM

(09-02-2013 11:08 PM)mir abbas نوشته شده توسط:  
(09-02-2013 08:46 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  شبی که از شمال به تهران بازگشتیم من همراه استاد قربانیان به منزلشان رفتم و جا دارد همینجا از پذیرایی ایشان و خانم محترم و مهربانشان کمال تشکر را داشته باشم واقعاً مرا شرمنده کردند شب که رسیدیم اول شیرکاکائو داغ خوردیم بعد آش خوردیم بعد شیرینی تر با شیر شکلات خلاصه جای خالی مهدی رو احساس کردمYosef.gif و استاد حتی صبح با وجود خستگی و با اینکه ساعت 4 خوابیده بودند قبل از اینکه بیدار شوم به نانوایی رفتند و نان بربری گرم گرفتند جای همه شما خالی صبحانه نیمرو و عسل و خامه زدیم و بعد از خداحافظی با خانم قربانیان راهی دفتر راهکار شدیم در میانه راه داخل مترو استاد فرمودند ای وای باید برگردیم!!! عرض کردم چی شده؟ گفتند یک چیزی یادمان رفت! گفتم این همه راه رو اومدیم استاد!!! گفتند باید برگردیم گفتم حالا چی فراموش شده؟ گفتند چای دوم را نخوردیمYosef.gif
انسان از مصاحبت با استاد قربانیان لذت می برد واقعاً ایشان انسان پرانرژی و بسیار مهربانی هستند.
حمزه جان با استاد قربانیان با این همه خوراکی و صبحانه لذیذ پیاز هم میخوردید!!!!25r30wi25r30wi

عباس حان بخاطر بویش پیاز نخوردیم.Smile
(09-02-2013 10:15 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  
(09-02-2013 09:37 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  
(09-02-2013 09:24 PM)pooria026 نوشته شده توسط:  این موضوع ربطی به این موضوع تایپیک نداره ،بچه ها خواهش برای عموم دعا کنید امشب دردش بیوفته امروز عمل کرده واقعا درد داره خواهش می کنم ازتون دعا کنید براش

خداوندا سلامتی عموی پوریای عزیز را از تو میخواهم. خداوندا هیچوقت من را نا امید نکرده ای. این بار هم نا امیدم نکن.
خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری.
از زمانی که استاد Delta.H عزیزم رفته به جائی که نشسته بودیم خیره می شوم و وجود نازنین ایشان را حس میکنم.
(09-02-2013 09:28 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  
(09-02-2013 08:46 PM)Delta.H نوشته شده توسط:  شبی که از شمال به تهران بازگشتیم من همراه استاد قربانیان به منزلشان رفتم و جا دارد همینجا از پذیرایی ایشان و خانم محترم و مهربانشان کمال تشکر را داشته باشم واقعاً مرا شرمنده کردند شب که رسیدیم اول شیرکاکائو داغ خوردیم بعد آش خوردیم بعد شیرینی تر با شیر شکلات خلاصه جای خالی مهدی رو احساس کردمYosef.gif و استاد حتی صبح با وجود خستگی و با اینکه ساعت 4 خوابیده بودند قبل از اینکه بیدار شوم به نانوایی رفتند و نان بربری گرم گرفتند جای همه شما خالی صبحانه نیمرو و عسل و خامه زدیم و بعد از خداحافظی با خانم قربانیان راهی دفتر راهکار شدیم در میانه راه داخل مترو استاد فرمودند ای وای باید برگردیم!!! عرض کردم چی شده؟ گفتند یک چیزی یادمان رفت! گفتم این همه راه رو اومدیم استاد!!! گفتند باید برگردیم گفتم حالا چی فراموش شده؟ گفتند چای دوم را نخوردیمYosef.gif
انسان از مصاحبت با استاد قربانیان لذت می برد واقعاً ایشان انسان پرانرژی و بسیار مهربانی هستند.

استاد سلمانپور عزیزم قدمت روی چشمان زاغ25r30wi من.

البته با شرمندگی : واقعا چائی دوم را نخورده بودیم.25r30wi25r30wi25r30wi

آقا اجازه ؟
پنیر و شیر کاکائو هم بود.25r30wi

اجازه آقا ؟
در نیمرو قارچ هم بود.
مهدی جان کجا بودی؟ جایت خالی بود.25r30wi

25r30wi.
کره و مربا هم بود.


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - مهدی گل محمدی - 09-02-2013 11:14 PM

اعتراف بعدی Yosef.gif
دختر عباس مشغول خوردن چیپس با طعم کچاب بود....
گفتم پرنیا جون من که با تو دوستم به من تعارف نمیکنی؟؟؟؟
بنده خدا اومد سمت من ...منم که کمین کرده بودم یه دفعه پریدم و ازش گرفتم و در یک حرکت انتهاری 85 درصدش رو خوردم بنده خدا هاج و واج مونده بود که گریه کنه یا بخنده....
از اون لحظه به بعد دذیگه خیلی باهم دسوت شدیم و در کنار هم خیلی خوراکی های مختلفی خوردیم.Yosef.gif


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - jahanagahi - 09-02-2013 11:15 PM

(09-02-2013 11:14 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  اعتراف بعدی Yosef.gif
دختر عباس مشغول خوردن چیپس با طعم کچاب بود....
گفتم پرنیا جون من که با تو دوستم به من تعارف نمیکنی؟؟؟؟
بنده خدا اومد سمت من ...منم که کمین کرده بودم یه دفعه پریدم و ازش گرفتم و در یک حرکت انتهاری 85 درصدش رو خوردم بنده خدا هاج و واج مونده بود که گریه کنه یا بخنده....
از اون لحظه به بعد دذیگه خیلی باهم دسوت شدیم و در کنار هم خیلی خوراکی های مختلفی خوردیم.Yosef.gif

بابا تو دیگه کی هستی؟25r30wi25r30wi25r30wi25r30wi25r30wi


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - مهدی 1 - 09-02-2013 11:28 PM

(09-02-2013 06:06 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  بودن دونسل 29 ی و 57 ی و 58 ی و .... در کنار هم جذابیت سفر را بیشتر کرده بود . من اصلا احساس تفاوت سنی نداشتم.(مهدی جان نگو من هم نداشتم که غافلگیر می شوی 25r30wi25r30wi25r30wi)

[تصویر: 12225492869974963380.jpg]


دقیقا همینطوره که می فرمایید سن و سال کدومه استاد . شما دلتون از صدتا امثال ماها جوون تره ، الحمدلله بزنم به تخته از لحاظ فیزیکی هم از همه ما قبراق تر ، شما که روی همه ماها را از هر لحاظ سفید کردید که . انشالله همیشه سایتون اول از همه بالای سر خانوادتون و بعدش بالای سر انجمن و ماها باشه و از حضورتون استفاده و لذت ببریم

بچه ها این عکس را کی بزرگش را داره ، عکس قشنگی هست اگه زحمتی نیست سایز اصلیش را برای من بفرستید.


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - mir abbas - 09-02-2013 11:31 PM

(09-02-2013 11:14 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  اعتراف بعدی Yosef.gif
دختر عباس مشغول خوردن چیپس با طعم کچاب بود....
گفتم پرنیا جون من که با تو دوستم به من تعارف نمیکنی؟؟؟؟
بنده خدا اومد سمت من ...منم که کمین کرده بودم یه دفعه پریدم و ازش گرفتم و در یک حرکت انتهاری 85 درصدش رو خوردم بنده خدا هاج و واج مونده بود که گریه کنه یا بخنده....
از اون لحظه به بعد دذیگه خیلی باهم دسوت شدیم و در کنار هم خیلی خوراکی های مختلفی خوردیم.Yosef.gif
راهکاریها توجه بنمویید(بنمایید)چه شخصی رو مسئول انبار انتخاب کردین.
میبینم همه مشتریها اعتراض میکنند عسلها شیشه هاش همش نصفه هست.
تازه یکی اعتراض کرده بود تن ماهیها درش یک بار باز شده و دستکوب هست یعنی با دست پرس شده!!!!
دلیل اینکه مهدی هر روز میخنده هم اینه که زعفرون میخوره اونم زعفرونهایی که ظروفش کریستالیه و کریستال بهش خورده و الوده شده!!!!!


RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - MARYAR - 09-02-2013 11:34 PM

(09-02-2013 11:28 PM)مهدی 1 نوشته شده توسط:  
(09-02-2013 06:06 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  بودن دونسل 29 ی و 57 ی و 58 ی و .... در کنار هم جذابیت سفر را بیشتر کرده بود . من اصلا احساس تفاوت سنی نداشتم.(مهدی جان نگو من هم نداشتم که غافلگیر می شوی 25r30wi25r30wi25r30wi)

[تصویر: 12225492869974963380.jpg]


دقیقا همینطوره که می فرمایید سن و سال کدومه استاد . شما دلتون از صدتا امثال ماها جوون تره ، الحمدلله بزنم به تخته از لحاظ فیزیکی هم از همه ما قبراق تر ، شما که روی همه ماها را از هر لحاظ سفید کردید که . انشالله همیشه سایتون اول از همه بالای سر خانوادتون و بعدش بالای سر انجمن و ماها باشه و از حضورتون استفاده و لذت ببریم

بچه ها این عکس را کی بزرگش را داره ، عکس قشنگی هست اگه زحمتی نیست سایز اصلیش را برای من بفرستید.

این عکس از دوربین منه اگه می خواید ایمیلتون را برای من پ.خ کنید تا براتون ایمیل کنم.