سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: میلیاردرهای ایرانی (/forumdisplay.php?fid=3)
+--- موضوع: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! (/showthread.php?tid=438)

صفحه ها: 1 2 3 4 5


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - jahanagahi - 08-05-2011 04:25 PM

(08-04-2011 09:23 PM)3ObHaN نوشته شده توسط:  
(08-03-2011 08:57 PM)0mid نوشته شده توسط:  واقعا خیلی مطلب جالبی بود
ممنون

درضمن بنظر منم اصلا ربطی به شانس نداره
چون هرکسی تو طول زندگیش همچین فرصتایی گیرش میاد
مهم اینه که ما چیکار کنیم که از این فرصت ها بهترین استفاده رو داشته باشیم

اخه یه بارم هست یارو رو دعوت میکنه ، با چاقو کلت رو بیخ تا بیخ میبره ! هر چی هم داری با خودش میبره ! درسته یا نه ؟

سبحان جان من متاسفانه متوجه این پاسخ شما نشدم؟


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - 3ObHaN - 08-05-2011 06:19 PM

منظورم اینه که جامعه ی ایران یکم نا امن شده ! نباید به کسی اعتماد کرد ! من خودم دیدم یارو با خواهش و تمنا از یه راننده تاکسی میخواست که مجانی برسونتش میگفت پول ندارم ! وسط راه شاهرگ بیچاره رو بریده بود و تاکسیش رو دزده بود ! گاهی اوقات اعتماد کردن خطرناکه ! هرکس رو نباید به خونه راه داد ! گاهی اوقات فرصت هایی پیش میاد ، ولی استفاده کردن از این فرصت ها یا ول کردن رفتن خودش جای سواله


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - yaser53 - 08-09-2011 01:58 PM

دوستان ایام به کامتان
مصاحبه احسان علیخانی در برنامه ماه عسل دو روز پیش با خیر و کارآفرین خیری که صداقت و صمیمت در کلامش موج می زد مرا بر آن داشت که به دنبال اطلاعاتی از کسی باشم که از درد فقر به شیرینی ثروت رسید البته آنهم هم برالی کمک به دیگران. سعی می کنم اگر به موارد جالبی از زندگی ایشان برخورد کردم در اینجا اضافه نمایم.

از زير آوار تا روي زندگي

حاج موسي محمدي پايه گذار موسسه خيريه در شهر زرند است .

29 آذر سال 56 روستاي گيسک شهر زرند، با يک زلزله چند ريشتري مي‏لرزد و با خاک يکسان مي‏شود. پدر 62 ساله يک خانواده زير آوار مي‏ماند و از ناحيه پا فلج مي‏شود. خانواده‏اش مي‏ماند و يک پدر معلول، فقر و هزاران مشکل ديگر. موسي، که فقط 7 سالش است، کمک‏هايي که مددکاران و امدادگران به پدرش مي‏کنند، به چشم مي‏بيند و به کار امدادگري و کمک به ديگران علاقه‏مند مي‏شود.

آنقدر که بعد از گذشت سي و چند سال هنوز آن حس را به ياد دارد: آرزويم اين بود که روزي مددکار بشوم و اين در صدر آرزوهاي کودکي‏ام قرار داشت. به خاطر زلزله، موسي‏ معلول و ناتوان جسمي زياد در اطراف خودش مي‏بيند و دل کودکانه‏اش به درد مي‏آيد.

دوست دارد زودتر بزرگ شود و بتواند براي آن‏ها کاري انجام دهد:يادم مي‏آيد کلاس پنجم دبستان بودم ،روزي معلم به ما گفت انشا بنويسيد که مي‏خواهيد در آينده چه کاره بشويد؟ من هم نوشتم که دوست دارم معلم کودکان استثنائي بشوم. آن زمان همه به من خنديدند اما من واقعا آرزويم اين بود.

دکتر گيسک
موسي خيلي زود قدم در راه هدفش مي‏گذارد و در کلاس‏هاي امدادگري و کمک‏هاي اوليه هلال احمر شرکت مي‏کند:دوم راهنمايي، من شدم امدادگر افتخاري هلال احمر و در بيمارستان‏ها تزريقات انجام مي‏دادم. اما او به همين حد قانع نمي‏شود و براي اينکه بتواند به مردم روستايش کمک کند باز هم دوره مي‏بيند؛ بعد از تمام شدن دوره کمک‏هاي اوليه، کساني که به شناخت داروها علاقه‏ داشتند، براي يک دوره 45روزه در داروخانه‏هاي هلال احمر ثبت نام مي‏کردند.

چون مردم روستاي ما اصلا با داروها و نحوه استفاده از آنها آشنايي نداشتند، من هم در اين دوره شرکت کردم.

من شده بودم تزريقاتي و پرستار ده. کم‏کم موسي حسابي مهارت پيدا مي‏کند. ديگر در زرند، هرجا حادثه‏اي پيش مي‏آيد، موسي هم بايد آنجا باشد. بين اهالي روستاي گيسک به دکتر معروف ‏شده است.

ديگر کمک به اين و آن مخصوصا پيرمردها و پيرزن‏ها جز زندگي‏اش شده است. کمک‏هايي که گاهي حسابي به‏او مزه مي‏دهد؛من خيلي هواي پيرزن‏ها و پيرمردهاي ده را داشتم. در بيمارستان، پيرمردي بد حال بستري بود که من بالاي سرش مي‏ماندم و مراقبش بودم.

پيرمرد حج ثبت‏نام کرده بود و نمي‏توانست خودش برود. کسي را هم نداشت که به جايش بفرستد. فيش حجش را به من داد و خواست به جايش بروم. و من در اوج جواني و فقر توانستم به حج بروم.

امريه گرفتم
همانطور که موسي خيلي زود وارد کارهاي امدادي مي‏شود، خيلي زود هم به فکر ازدواج و تشکيل زندگي مي‏افتد. سال سوم راهنمايي، با وجود اين همه مشکل و مشغله، با دختر عمويش ازدواج مي‏کنددختر عمويم در زلزله يتيم شده بود و چند سال بود که با ما زندگي مي‏کرد. من ديدم که مي‏توانم هم کار کنم هم درس بخوانم، با او ازدواج کردم.

با قالي‏بافي و کار شبانه‏روزي، زندگي‏ مي‏گذرانديم؛ من شب‏ها نگهبان پارکينگ شهرداري بودم و روزها مي‏رفتم صندوق صدقات جمع مي‏کردم. درسم را هم مي‏خواندم و مددکاري از جانبازان و معلولان شهرستان زرند را به عهده داشتم.

موسي دانشگاه را در رشته روان‏شناسي کودکان استثنايي تمام مي‏کند. حالا بايد با وجود اينکه سرپرست خانواده است، برود سربازي. اما او جوان زرنگي است و تسليم موقعيت‏ها نمي‏شود.

براي اينکه خيلي از وضعيت شغلي‏اش دور نشود، با درخواست از دفتر رهبري و گرفتن امريه، محل خدمت سربازي‏اش را خودش انتخاب مي‏کند؛ به دليل علاقه‏اي که به کمک به معلولان داشتم، با اجازه از دفتر مقام معظم رهبري، خدمتم را در سازمان بهزيستي گذراندم و حتي يک روز هم از مرخصي‏هايم استفاده نکردم.

سرباز نه، کارياب
در دوران سربازي هم موسي از هر موقعيتي استفاده مي‏کند تا به زندگي معلولان رونق دهد؛سرباز که بودم، براي 17 نفر از معلولان جواز کسب جور کردم و بعد از 5-6 ماه براي آن‏ها از واحد خودکفايي کميته امداد، وام گرفتم.

آن سال من به عنوان کارياب نمونه معرفي شدم. موسي به خاطر فعاليت‏هايي که دارد، در دوران خدمت از طرف کميته امداد دعوت به کار مي‏شودبه خاطر اينکه از کودکي با قالي‏بافي زياد سروکار داشتم و در هر زمينه‏اي از فرش حسابي ماهر شده بودم، به عنوان کارشناس فرش واحد خودکفايي کميته امداد انتخاب شدم.

در واحد خودکفايي، 50 دار قالي براي زنان سرپرست خانوار برپا کردم و براي 30 معلول هم از طريق وام‏هاي خود اشتغالي، اشتغال فراهم کردم. به خاطر همين نو‏آوري و فعاليت، به عنوان کارمند نمونه انتخاب شدم.

جوجه، مرغ، پول
اما بعضي پيشنهادهاي موسي محمدي، مورد استقبال مسئولان کميته امداد قرار نمي‏گيرد و همين قبول نکردن‏‏ها هم حداقل از نظر مالي به نفع موسي تمام مي‏شودزماني که مسئول واحد خودکفايي بودم، پيشنهاد کردم که پيرزن‏ها و پيرمردهايي که سوي کم چشمشان اجازه کارهاي ظريف مثل قالي‏بافي را به آنها نمي‏دهد، کارهاي سبکي مثل دانه دادن به مرغ و جوجه‏ها مناسب است.

هم کار برايشان ايجاد مي‏شود، هم توليد بالا مي‏رود. حداقل مرغ و تخم‏مرغ خودشان را مي‏توانند توليد کنند.

اين پيشنهاد مورد قبول رئيس کميته امداد آن زمان قرار مي‏گيرد و قرار مي‏شود براي شروع کار، هزار قطعه جوجه بياورند؛آن موقع جوجه‏ از سمت استان‏هاي شمال‏غرب؛ اروميه و تبريز مي‌‏آمد و حمل و نقل‏شان سخت بود. وقتي هزار جوجه را آوردند و درست دم در ساختمان کميته امداد پياده کردند، مسئول امور مالي کميته امداد مخالفت کرد.

از نظر او کميته سرمايه توزيع جوجه‏ها و وسايل نگهداري از آن‏ها را نداشت. اما برگشت دادن آن همه جوجه ممکن نيست. راه دور باعث تلف شدن جوجه‏ها مي‏شود‏.

شرايط موسي را با يک توفيق اجباري رو به رو مي‏کند. البته مي‏تواند قبول نکند و تغييري در زندگي‏اش ايجاد نکندآن شخصي که بار جوجه‏ها را آورده بود، به من گفت که اين جوجه‏ها پيش تو باشد.

دو ماه از آن‏ها نگهداري کن تا بشوند مرغ. بعد از دو ماه اگر سالم ماندند، من مرغ‏ها را از تو مي‏خرم و پول جوجه‏ها را هم حساب مي‏کنم.

من با کمک همسرم، جوجه‏ها را درخانه خرابه‏هاي زلزله نگه‏داري کردم. بدون اين که يک وسيله مرغ‏داري داشته باشيم. خوشبختانه فقط با سه تلفات جوجه‏ها را مرغ کرديم و فروختيم. با اين کار در سال 1367، حدود 1ميليون و نيم سود به دست موسي مي‏رسد و اولين قدم را براي پولدار شدن برمي‏دارد.

بم، دوباره زلزله
مرغداري به زندگي موسي و خانواده‏اش رونق مي‏دهد و او تشويق مي‏شود کارش را گسترش دهد. در اين راه هم، هوش و زرنگي در استفاده از موقعيت‏ها، بار ديگر باعث پيشرفت او مي‏شودوقتي ديدم اين کار درآمدش خوب است، سعي کردم جوان‏هاي ديگر را هم جذب کار کنم.

سعي کردم واسطه‏ها را کنار بگذارم خودم مستقيم با فروشنده اصلي جوجه رابطه پيدا کنم. يک روز وقتي واسطه داشت به او زنگ مي‏زد، من روبه‏رويش ايستاده بودم و از روي حرکت دستانش فهميدم که چه شماره‏اي را مي‏گيرد.

اسمش را هم ياد گرفته بودم. زنگ زدم و خودم را خيلي با ابهت معرفي کردم؛ گفتم من حاج موسي محمدي هستم مسئول واحد خودکفايي کميته امداد. موسي محمدي حالا ديگر شده حاج موسي؛. اما او از کميته امداد و امدادگري دور نمي‏شود. حاج موسي بعد از زلزله بم 50 دختر معلول ذهني زلزله زده را از کميته تحويل مي‏گيرد و در خانه‏هاي اجاره‏اي نگه‏داري مي‏‏کند؛ همسايه‏ها به اين کار من اعتراض کردند.

اين شد که به فکر ساختن يک آسايشگاه براي معلولان افتادم و ظرف دو سال زمين و ساختماني را وقف آنها کردم. بيش از 300ميليون تومان براي فرزندانم هزينه كردم.

به خاطر اين کمک‏ها، سازمان بهزيستي مسئوليت چند مرکز را به حاج موسي مي‏دهد و اينطوري زندگي‏ او با فعاليت در سازمان بهزيستي گره مي‏خورد؛ در حال حاضر 187معلول ذهني را نگه‏داري مي‏کنم. لذتي که من از اين کار مي‏برم، قابل مقايسه با هيچ لذتي نيست

هنوز دردمندم
موسي محمدي يا همان حاج موساي خير، امروز ديگر حسابي پولدار شده و وضع زندگي‏اش خوب است. امروز ديگر حاج موسي، موقوفات دارد و به غير از معلولان به هر صنفي کمک مي‏کند؛ از ازدواج جوان‏هاي مددجو گرفته تا اسکان سالمندان بي‏سرپرست؛عده‏اي مي‏گويند خوش‏به حال حاج موسي.

اما بنده بايد بگويم که روز به روز بر شدت دردهاي فقرم افزوده مي‏شود. چون هر روز افراد زيادي از شهرهاي مختلف مشکلاتشان را به من مي‏گويند و من نمي‏توانم دردهاي خيلي از آن‏ها را تسکين دهم. اين آزارم مي‏دهد.

موسي محمدي عقيده دارد چون در اوج فقر زير ناودان طلا، دعا کرده که بتواند خير شود، توانسته به اينجا برسد؛من انسان‏ها را از صميم قلب دوست دارم و در عين حال زندگي گذشته‏ام را هم فراموش نکرده‏ام. فکر مي‏کنم همين عوامل باعث موفقيتم شده‏اند.

موسي محمدي قرار است داستان زندگي خودش را به صورت کتاب منتشر کند. به گفته او يکي از اهدافش براي انتشار کتاب و انجام مصاحبه، خير پروري است. البته الان شهر زرند خير کم ندارد.

خيلي از مردم نذوراتشان را براي کمک به مؤسسه خيريه‏اي که موسي محمدي پايه‏گذاري کرده است مي‏دهند. مشارکت‏هاي مردمي در شهر زرند خيلي به پيشبرد مالي اين مؤسسه خيريه کمک مي‏کند.

منبع:http://www.behzisti.ir/News/Show.aspx?id=7312


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - jahanagahi - 08-09-2011 02:46 PM

آقا یاسر ممنون. عالی بود.


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - yaser53 - 08-11-2011 01:22 PM

سلام
ممنون از محبت استاد بزرگوار هوشنگ قربانیان.بودن در کنار دوستان ساعی و صادق بهترین افتخار برای حقیر است.با بهترین آرزوها


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - کامیار کاظمی - 08-11-2011 06:45 PM

دوستان لطفا تشکر را با زدن دکمه "تشکر" انجام دهید و از ارسال کامنت بخاطر شلوغ نشدن تایپیک جلوگیری کنید.


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - zaghian - 08-20-2011 10:54 AM

به نظرم شانس معني نداره. چون اين خود ما هستيم که اتفاقات مختلف( بد و خوب) را به زندگيمون دعوت ميکنيم. من هم مثل بعضي از دوستان قبلا به شانس معتقد بودم ولي الان نه. اين عباس آقاي قصه ما هم فقط تنها کاري کرده اينه که از فرصتي که در خونش اومده بهترين استفاده رو کرده. يه جورايي تهديد(هزينه براي مهمانان خارجي بدون چشم داشت) رو به فرصت (جذب افراد بيشتر به روستا)تبديل کرده. البته همينطور که دوستان مطلع هستند اين يکي از اصول مديريت اجارييه.
درضمن اگر کسي ميخواد با عباس آقا آشنا بشه به لينک زير بريد
[تصویر: 47295288608979901361.jpg]


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - noor - 08-24-2011 10:43 AM

مشكل ما اين است كه روي كاري تمركز نداريم اگر روي كار تمركز كنيم به مرور بهترينهاي همان كار خواهيم شد و روي كاري هم تمركز كنيم كه ارزش مبارزه داشته باشد


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - mjdehghani - 10-29-2011 11:27 PM

میگن آدما از 1% درصد مغزشون هم استفاده نمی کنن . انیشتین با اون همه نبوغش یه کم بالا زده . شانسم همینه . هممون داریم ولی استفاده نمی کنیم . با طرز فکر بد و امواج فکری منفی همه چیزای منفی رو مثل آهنربا به خودتون جذب می کنید . به قول یکی ،می گفت شانس تمومی نداره . همیشه گفتن حق گرفتنی نه دادنی . حقت رو بگیر منتظر نباش تقدیمت کنن . قوانین فیزیک همه جا حکم می کنه . حتی تو مسایل چیزایی که مادیت نداره . هر کنشی یه واکنش داره . اگه شما یه کلنگ به دیوار میزنی خراب میشه به خاطر اینه که نیروی شما بیشتر از نیروی مقاوم دیواره . توی این مساله هم همینه . شما توی کارایی که انجام می دی نیروت رو بیشتر کن ببین جواب میده یا نه ( اونوقت شانس هم طرف تو میشه.)
پر حرفی کردم ببخشید.


RE: خلاقیت یک کارگر روستایی ایرانی که میلیاردر شد! - jahanagahi - 10-30-2011 10:23 PM

(08-24-2011 10:43 AM)noor نوشته شده توسط:  مشكل ما اين است كه روي كاري تمركز نداريم اگر روي كار تمركز كنيم به مرور بهترينهاي همان كار خواهيم شد و روي كاري هم تمركز كنيم كه ارزش مبارزه داشته باشد

تمرکز و مطالعه بر روی آن حرکت عامل موفقیت است.