سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107)
+--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50)
+--- موضوع: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... (/showthread.php?tid=5794)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - abdolhossein - 07-21-2014 09:12 AM

امروز برای چندمین بار در محل کارم خفت کشیدم.
پس از برگزاری مراسم شب های قدر و با روحیه ای مضاعف وارد محل کارم شدم. رییس هم همراه من وارد شد. اولین حرفی که زد این بود: امروز چندم است؟ گفتم بیست و سوم ماه رمضان! تصور می کردم می خواهد بگوید طاعات قبول باشد. اما صحبتی که شنیدم متعجبم کرد. پرسید: چرا پلاکارد شهادت امیر المومنین (ع) را نزدی؟ و شروع کرد حسابی مرا خفت دادن. این در حالی است که من مسئول امور فرهنگی هستم و نه مسئول روابط عمومی! بارها به مسئول روابط عمومی گفته بودم شما نمی خواهد پلاکارد ها را نصب کنی فقط اگر مراسمی هست بگو تا خودم بروم نصبش کنم. حالا این اولین هدیه ای است که از خداوند گرفته ام! دارم کفر می گویم؟ استغفر الله ربی و اتوب الیه.
نمی دانم چه کنم و با که درد دل نمایم؟ اگر کارم را به خوبی انجام نمی دادم ناراحت نمی شدم. سه سال است که وارد این کار شده ام و غیر از خفت و خواری چیزی ندیده ام. به کدامین گناه مستحق چنین خفت ها و تحقیر هایی شده ام؟ هیچ کس حرف مرا نمی فهمد و اهمیتی به من نمی دهد. دوست داشتم احترام شوم اما تحقیر می شوم . من که امکانات تهران را ول کردم و برای رسیدن به یک زندگی آرام وارد یک شهرستان کوچک شدم و از نظر کمالات و سابقه تحصیلی چیزی کم ندارم اما کاری کرده اند که احساس می کنم سرایدار اداره که هیچ کس دل خوشی هم از او ندارد از من اعتبار و اجر و قرب بیشتری دارد. من چه باید کنم؟ خیلی ناراحتم . گاهی احساس می کنم که قانون جذب و هر چه که خوانده ام و به کار برده ام از کار می افتد و انسان مجبور به گوشه ای نشستن و گریستن می شود!


RE: هر چه دل تنگت میخواهد بگو...... - ahmad rezaee - 07-21-2014 04:04 PM

(07-21-2014 09:12 AM)abdolhossein نوشته شده توسط:  امروز برای چندمین بار در محل کارم خفت کشیدم.
پس از برگزاری مراسم شب های قدر و با روحیه ای مضاعف وارد محل کارم شدم. رییس هم همراه من وارد شد. اولین حرفی که زد این بود: امروز چندم است؟ گفتم بیست و سوم ماه رمضان! تصور می کردم می خواهد بگوید طاعات قبول باشد. اما صحبتی که شنیدم متعجبم کرد. پرسید: چرا پلاکارد شهادت امیر المومنین (ع) را نزدی؟ و شروع کرد حسابی مرا خفت دادن. این در حالی است که من مسئول امور فرهنگی هستم و نه مسئول روابط عمومی! بارها به مسئول روابط عمومی گفته بودم شما نمی خواهد پلاکارد ها را نصب کنی فقط اگر مراسمی هست بگو تا خودم بروم نصبش کنم. حالا این اولین هدیه ای است که از خداوند گرفته ام! دارم کفر می گویم؟ استغفر الله ربی و اتوب الیه.
نمی دانم چه کنم و با که درد دل نمایم؟ اگر کارم را به خوبی انجام نمی دادم ناراحت نمی شدم. سه سال است که وارد این کار شده ام و غیر از خفت و خواری چیزی ندیده ام. به کدامین گناه مستحق چنین خفت ها و تحقیر هایی شده ام؟ هیچ کس حرف مرا نمی فهمد و اهمیتی به من نمی دهد. دوست داشتم احترام شوم اما تحقیر می شوم . من که امکانات تهران را ول کردم و برای رسیدن به یک زندگی آرام وارد یک شهرستان کوچک شدم و از نظر کمالات و سابقه تحصیلی چیزی کم ندارم اما کاری کرده اند که احساس می کنم سرایدار اداره که هیچ کس دل خوشی هم از او ندارد از من اعتبار و اجر و قرب بیشتری دارد. من چه باید کنم؟ خیلی ناراحتم . گاهی احساس می کنم که قانون جذب و هر چه که خوانده ام و به کار برده ام از کار می افتد و انسان مجبور به گوشه ای نشستن و گریستن می شود!

دوست عزیز :

من هم از شنیدن احوالات شما ناراحت می شوم ، اما چند نکته را می خواهم برادرانه با شما در میان بگذارم :

اگر به شما سخن ناروایی گفته شد ، ببینید این از کوتاهی در انجام امور است و یا به جهت حسادت دیگران .اگر کوتاهی از شما بوده مردانه قبول کنید و به سختی تلاش کنید تا آنرا رفع کرده و به بهترین فرد مجموعه تبدیل شوید ( بیشتر از وظایفتان خدمات انجام دهید طوری که نشانه آن در اداره مشهود باشد و در درونتان به آرامش برسید )

اگر واقعاً به شما بی عدالتی شده باشد عزت نفس خود را از دست ندهید و در راستای اهدافتان مجدانه گام بردارید و در موقعیت های دیگر خود را اثبات کنید .

به شما توصیه می کنم یک گام بزرگ در فعالیت خود بردارید و چند صباحی آرامش خاطر را در درجه دوم اولویت قرار دهید و آن شروع کسب وکاری برای خودتان به عنوان شغل دوم است بطوریکه خود رئیس خود باشید ، نه دیگری .کارمندی جایی ارزش و اعتبار دارد که مراحل گسترش بالایی داشته باشد و شما را به رفاه بیشتری برساند .

موفق باشید

تحمل سختی ها آنجا خوب است که شما را به اهدافتان برساند