کافه گپ میلیاردرها - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش میلیاردرها (/forumdisplay.php?fid=107) +--- انجمن: سرگرمی ها، دردودل ها و سلامتی یک میلیاردر (/forumdisplay.php?fid=50) +--- موضوع: کافه گپ میلیاردرها (/showthread.php?tid=10107) صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 |
سخت آشفته وغمگین بودم - نرگس فیاض - 05-06-2013 09:00 AM سخت آشفته و غمگین بودم نمیدونم این شعر از کیست ولی خیلی زیباست سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم… چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم… سومی می لرزید… خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود… دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا همچنان می لرزید… ” پاک تنبل شده ای بچه بد ” ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند” ” ما نوشتیم آقا ” بازکن دستت را… خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد… گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کردو سپس ساکت شد… همچنان می گریید… مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد …… گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گروید ….. صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند… خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ” گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا ……. چشمم افتاد به چشم کودک… غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر …. من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم من از آن روز معلم شده ام …. او به من یاد بداد درس زیبایی را… که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی *** یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت هرگز… با خشونت هرگز… با خشونت هرگز… - آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟ سهراب سپهری RE: سپاهان قهرمان - yu3f - 05-06-2013 09:04 AM عثلن این قرمزیه یوزر مدیریت آرامش دهنده در انجمنه ![]() ![]() پ.ن: نمیدونم چرا یوزر های مارو آبی سوراخ کردن ![]() RE: سپاهان قهرمان - goldmen - 05-06-2013 09:13 AM (05-06-2013 09:04 AM)yu3f نوشته شده توسط: پ.ن: نمیدونم چرا یوزر های مارو آبی سوراخ کردن يوسف جان اگر ناراضي ازاين رنگ يوزرت درخواست بدي تا رنگش رو عوض كنند :دي RE: کافه گپ میلیاردرها - صدفی - 05-06-2013 09:13 AM هوراااااااااااااااااااااااااااااااا استقلال RE: کافه گپ میلیاردرها - مهدی گل محمدی - 05-06-2013 09:17 AM ای استقلالی های انجمن بدانید و آگاه باشید زندگی خیلی کوتاه تر از آن است که با استقلالی بودن بگذرد RE: کافه گپ میلیاردرها - mohammadshamosi - 05-06-2013 10:39 AM اصلا باید بریم تو فکر طراحی یک سری آیکن درجات جدید برای انجمن حالا رنگ قرمز رو کاریش نمیشه کرد ولی از دم بقیه زرد طلایی ![]() RE: سپاهان قهرمان - MARYAR - 05-06-2013 10:41 AM (05-06-2013 09:04 AM)yu3f نوشته شده توسط: عثلن این قرمزیه یوزر مدیریت آرامش دهنده در انجمنه آقا یوسف این آبی با اون آبی سوراخا فرق دارهههههههه ![]() RE: کافه گپ میلیاردرها - matarodi - 05-06-2013 01:55 PM امروز صبح زود یه سری کار داشتم رفتم بیمارستان رضوی مشهد از سالن دور و درازی که می گذشتم چند خانواده رو دیدم که با بچه هاشون از روستا اومده بودن ( از چهره ها مشخص بود ) و هر کدومشون روی یه کاناپه مانندی خواب بودند 5 نفر بودند دوتا خانم یه بچه 10 تا 12 ساله و یه کوچولوی ناز که روی دو دست باز شده باباش که روی کاناپه خوابیده بود خواب بود و می خواست بیفته ، خیلی دلم سوخت.می خواستم عکس بگیرم ولی فکر کردم که کاردرستی شاید نباشه و نگرفتم و رفتم دنبال کارم..... دیشب لااقل هر چه خودم نتونستم راحت بخوابم ولی اینها چطوری و با چه مشقتی خوابیدن و کجا خوابیدن و ..... (الان توی دلم گریه می کنم و خیلی غصه می خورم) تازه این که خیلی بد نیست و من هنوز بدها رو ندیدم بیشتر وقتا که توی خیابونها راه می رم و برخی مشکلات جامعه و .... رو می بینم به خدا می گم خدایا منو سر راه اینطور افراد قرار نده تا نبینم چون..... این توی دلم مونده بود با خودم فکر کردم به کی بگم، دیدم به بچه های انجمن بگم بهتره به همین خاطر اینجا نوشتم، ببخشید ها RE: کافه گپ میلیاردرها - M3HDI - 05-06-2013 04:21 PM (05-06-2013 01:55 PM)matarodi نوشته شده توسط: امروز صبح زود یه سری کار داشتم رفتم بیمارستان رضوی مشهد سلام محمد جان استاد راست میگفت افکار در کائنات پخش میشن ! من دیروز میخواستم ، یه تایپیک بزنم با نام روزمره گی یا خاطرات بازاریابی ! اما دست نگه داشتم ، شاید هم این کار رو کردم **** دیروز رفته بودم به یه اداره نظامی یه خانم با سن حدود 45 سال هم مثل من منتظر بود تا کارمند بخش مربوطه بیاد سر صحبت رو باهاشون باز کردم ، تا کمی اطلاعات از محیط بگیرم گفت که گویا شوهرش چندین ماه سابقه حضور در جنگ (خط مقدم ) رو داشته و یه کارت ایثارگری هم داره (البته وظیفه بودن) منتهی الان خیلی به مشقت دارن زندگی میکنن و از پس مخارج هم بر نمیان بعد این همه سال اومده بود ببینه با این کارت امتیازی هم بهشون تعلق میگیره یا نه حتی شنیده بود ، وام میدن و شاید بیمه شون هم کردند (چهره شکست خورده ای داشت، ولی امیدوار اومده بود که دست پر برمیگرده! ) کارمند بخش مربوطه وارد مرکز شد و چون ایشون خانم بودن من 10 دقیقه بعد وارد دفتر شدم تا صحبتهاشون رو قبلش کرده باشن کارمند پس از چند بار چک کردن سیستم ، اینطور گفت که شما حقوق بگیر نیستید انشاالله پسرتون خواست بره سربازی میتونید از قانون معافیت استفاده کنید زن با چهره ای نگران پرسید ، الان چی ؟ : هیچی ، عرض کردم :شنیدم بیمه میکنن! :کی گفته؟! اینا حرفهای خانمهاییکه دور هم جمع میشن یا زاده خیالات شماست! در همین حین که به صحبتهای ردو بدل شده اینان گوش میکردم و تاثر زن را میدیم ناگهان صدای بلند ترانه ای، از ماشین های عبوری، از پنجره پشت سر به گوش رسید دو اتفاق در یک آن و یک لحظه و یک مکان ! آن زن با دیدگانی متاثر رفت و البته آن صدا هم دور شد ،ولی درسی که برایم بود این بود که آن ترانه صرفا یک خوشحالی پوچ است و نه بیشتر که ممکن هر کسی به آن دچار باشد (خوشحالی عیب نیست ، بسیار هم خوب است اما واقعیت چیز دیگریست واقعیت دردمندی و ناتوانی آن زن بود که نمی دانست در آن لحظه به صدای ترانه بسیار بلند ماشین عبوری فکر کند یا دردمندی و مخارج سنگین زندگی درسی که گرفتم این بود که اگر هم خواستم خوش باشم و خوشی کنم ،لااقل طوری رفتار نکنم که گویی درد بقیه به خودشان مربوط است ! سخت است دیدن درد دیگران و نادیده گرفتن آن RE: کافه گپ میلیاردرها - Delta.H - 05-06-2013 05:56 PM چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از كویر است ( دكتر علی شریعتی ) |