سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105)
+--- انجمن: اعضای سایت ، اهداف و بحث های شخصی (/forumdisplay.php?fid=36)
+--- موضوع: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی (/showthread.php?tid=6809)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-11-2013 02:01 AM

داستان استر, دروغ یا واقعیت (بخش ششم- پایانی)
------------------------------



و اما مواردی دیگر که گفتنیست:

1- تنها بن مایه ی این داستان، کتاب استر/كتاب عهد عتیق(Old Testament) است ودر هیچ جای دیگر این داستان هاییده(تایید) نشده است.

2- چنین ماجرای گسترده و بزرگ و برجسته ای، در هیچ کدام از بن مایه های تاریخی کهن و کلاسیک یونانی و غیر یونانی نیامده است!

3- چنین کشتار و درگیری بزرگی، بی گفتگوست که باید از خود یادگاری برجا گذاشته باشد و امروزه باستان شناسان یک نشانه از این کشتار بزرگ را به دست آورده باشند، ولی چنین نشانه ای تا کنون یافت نشده است!

4- کسانی چون پورپیرار که این داستان بی پایه را دستاویزی کرده اند برای ایران ستیزی و خوارداشت فرمانروایی پرشکوه و درخشان ایرانی/هخامنشی، خود پیش از این، تورات را تحریف شده و یهودیان را سراسر دروغ پرداز شناسانده اند! و نغز است که هم اکنون برای ایران ستیزی به همان بن مایه های تحریف شده اتکا می کنند!

بیاد داشته باشیم که در همین کتاب تورات داوی(ادعا) کُشتی گرفتن خدا با انسان شده است! یا در جای دیگری به خدا، اَنگ ِ رشک ورزیدن به انسان زده می شوند! چرا که انسان همچون خدا خوب و بد را از یکدیگر بازمیشناسد!(پیدایش/سقوط انسان/ آیه 22) یا در جای دیگری به پیامبر خدا، اَنگ ِ همبستری با دختران خود را می زند!(پیدایش/لوط و دخترانش/ آیه 31 تا 33)

بازگویی های تورات و نَسَک هایی همچون آن، که با استوره و افسانه درآمیخته اند، زمانی ارزش و اَرجی دارند که در بُن مایه های دیگر نیز یادی از آن رویدادها شده باشد! تا پس از آن بتوان اینها را با یکدیگر سَنجید و به هوده ای درست و آمیغ (حقیقت)ها برسیم.

5- یاد کردن از شماره هایی ورجاوندی چون ۷۷یا ۳یا ۷ در این بازگویی، خود نشان از جایگاه افسانه/استوره گونه ی داستان دارد و نشان می دهد که به تنهایی ارزش دانِشیک ندارد.

6- به انگاره ی اینکه این داستان بی پایه را پذیرفته باشیم، پادشاه ایران (سررشته دار ایران) به یهودیان پروانه داده كه "برای پَدافند از جان خود" پایداری كنند و كسانی را كه " آهنگ آسیب زدن " به آنها را داشتند، از بیخ از میان ببرند.

7- کسانی چون ناصر پورپیرار کوشیده اند که جشن سیزده بدر ایرانی را به گونه ای با پوریم پیوند دهند، و آن را نشانه ای از این کُشتار پنداری بازشناسند! در حالی که:

ماه آدار = نزدیک اسفند ماه و ماه نیسان = نزدیک فروردین ماه است. پس این روز به سیزده بدر(13 فروردین) پیوندی ندارد. همچنین در زمان گذشته، در پایان ماه اسفند ایرانی، پنج روز (پنجه ی گمشده) را می افزودند، چون هر ماه 30 روز داشت... و یهودیان هم جشن پوریم را بیشتر در اسفند برگزار می كنند.

........................................
امیدوارم کمی پیچیدگی ها و ابهامات این قضیه برای شما روشن شده باشد. سعی بر این بود تا مطالب, خلاصه اما به گونه ای که اصل موضوع دریافت شود بیان شود.



---------------
پایان


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-11-2013 09:55 PM

پورپیرار، تحریف یا واقعیت تاریخ؟ (بخش سوم)
--------------------------------------------------




پورپیرار میگوید کتیبه های هخامنشی جز بیستون بی استثنا جعلی هستند!! کتیبه های مربوط به کوروش بی استثنا جعلی اند و ... با توجه به ادعای جعلی بودن تاریخهای یونانی، حتا به فرض پذیرش!، باعث میشود که پذیرنده بگوید پس ما هیچ چیز درباره حقیقت دوران پیش از اسکندر نمیدانیم. نه اینکه قصه ای که پورپیرار میسازد علم شود!!.

برای نمونه تئوری ایرانی نبودن هخامنشیان، حتا در همین آثار باقی مانده مورد نظر پورپیرار هم وجود ندارد. یگانه دلیل به راستی مضحک او این است که هیچ ایرانی چنین کشتاری از هم وطنان خود نمیکند که هخامنشیان کردند!!. یعنی بر پایه تئوری دیگری که همزمان قرار است اثبات کند و ما منتظر اثباتش هستیم، تئوری دیگرش را به خورد ما میدهد!!. و سپس تئوری سوم را بیان میکند که بر اساس آن دوره هخامنشیان خیلی کوتاه و کمتر از 70-80 سال بوده!! و این را از همانجا می آورد که آنها فرصت نکردند تخت جمشید را کامل کنند!! غافل از آنکه 70-80 سال هم زمان کوتاهی نیست و پادشاهی چون آشوربانیپال که بسیار خونریز هم بود، در دوره ای کمتر از این انبوهی از آثار برای تمدن آشوری به جای گذاشت. تا در مصر در دورانهای کوتاهتر پروژه هایی حتا بزرگتر از تخت جمشید ما ساخته اند.

اکنون شما خواهید پرسید، قصه ای که پورپیرار پس از حذف دانسته های باستانشناسی 150 سال گذشته و مردود و جعلی دانستن تاریخهای یونانی و بسنده کردن به سنگ نوشته بیستون داریوش و عهد عتیق یهودیان سرهم بندی کرده است چیست؟

داستان از آنجا آغاز میشود که یهودیان در بند بابلیان هستند. پس گروهی از آنها پس از جستجو جماعتی به نام پارسیان (یهودیان به آنها میگفتند هخامنشیان!) را می یابند که در شمال فلات ایران (نه ایران) میزیستند و بسیار بی تمدن و جنگ طلب و چیزی از جنس مغولان بودند و سر دسته شان کسی به نام کوروش از جنس چنگیز!!.

آنان به خدمت یهودیان در آمده و مزدور آنها میشوند. به بابل یورش میبرند و یهودیان را آزاد میکنند. و سپس یک امپراتوری بزرگ از سند تا مدیترانه ایجاد میکنند که ظاهرا در دست اینان و عملا در دست یهودیان بود. دوران طلایی برای یهودیان و دوران تاریک و سیاه برای ایرانیان و دیگر اقوام آغاز میشود. داریوش، خونریزترین فرد تاریخ بوده که در کتیبه بیستون (چون اشاره به جنگهای داریوش دارد پس جعلی نیست) شرح داده که چگونه با اقوام گوناگون جنگیده و آنها را شکست داده است. (ایشان ترجمه خودشان از کتیبه را دارند که در برخی جاها همسان با هیچ ترجمه رسمی نیست!! خوانش خط میخی و ترجمه آن آنهم به دست پورپیرار؟!!)




----------------------------
همراه باشید, ادامه دارد ...


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-12-2013 10:55 PM

جایگزینی نام ایران به جای پرشیا (بخش سوم- پایانی)
-----------------------------------




[تصویر: nafisi_rooznameh.jpg]
مقاله سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات/اول دی 1313

بنابراین قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران، ایران (به کسر اول و سکون دوم) بدل شده است و در ضمن اران (به کسر اول) نیز می گفته اند. چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود زیار که الف مفتوح در زبان پهلوی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی بجز ایران و خارج از ایران و مراد از آن ممالک دیگر بوه است که ساسانیان گرفته بودند.

در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران (دیار و کشور ایران) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم «دل ایرانشهر» می نامیدند.
کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند. پس مراد از ایرانشهر تمام مملکت ساسانیان بوده است چنان که تا زمان حمدالله مستوفی قزوینی مولف نزهت القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری بوده یعنی تا چهارصد سال پیش همین نکته رواج داشته است و وی حدود ایران را چنین معلوم می کند: از مشرق رود سند و کابل و ماوراء النهر و خوارزم، از مغرب اران (ماوراء قفقاز) تا قلمرو روم و سوریه از شمال ارمنستان و روسیه و دشت قپچاق و دربند و از جنوب صحرای نجد بر سر راه مکه و خلیج فارس.

اما کلمه ایران که اینک در میان ما و اروپائیان معمول است و لفظ جدید همان کلمه ای است که در زمان ساسانیان معمول بوده در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایران زمین را همواره استعمال کرده و حتی شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانسته اند.
پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمه ای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم.
حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مار ا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند.
شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد.

اینک در پایان این کار مهمی که به صرفه تاریخ ایران صورت گرفته است جای آن دارد که ما نیز در میان اصطلاح باستانی زمانی ساسانی و ادبای ایران را زده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوئیم زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کرده ایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را بهمان نامی که ایشان خود می خوانده اند نامیده ایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار برده ایم و امیدوارم که این پیشنهاد در همان پیشگاهی که پاسبان تمام بزرگی های گذشته و آینده ایران است پسندیده و پذیرفته آید.

تهران 10 دی ماه 1313
سعید نفیسی



---------------
پایان


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-13-2013 10:06 PM

پورپیرار، تحریف یا واقعیت تاریخ؟ (بخش چهارم)
--------------------------------------------------




خشایارشا پسر داریوش ولیعهد او بود و در دوران پیری اش، عملا قدرت در دست او بود. در این زمان ماجرای پوریم روی میدهد. جریان پوریم را در کتاب استر و مُردخای _بخشی از عهد عتیق_ میبینیم که بر اساس آن گروهی تلاش میکنند تا یهودیان را آزار دهند ولی شکست میخورند و یهودیان که با کمک استر (شهبانوی یهودی ایران) و مُردخای (وزیر ایران) بر شاه نفوذ داشتند، فرمانی را گرفتند که بر اساس آن، یهودیان هرکس را که دلشان بخواهد میتوانند بکشند و اموالش را بگیرند!!. پورپیرار چنین نتیجه میگیرد که کشتاری بزرگ چیزی به مراتب بزرگتر از هالوکاست هیتلر بر ضد یهودیان، در آنزمان به دست یهودیان بر ضد دیگران (از جمله ایرانیان) انجام میگیرد که به نسل کشی تمام عیار و نتیجتا نابودی چیزی به نام ملت ایران می انجامد!! (حیف که میگویند بیش از دو علامت تعجب نباید گذاشت!!)

در این زمان که هنوز داریوش زنده است و خشایارشا هم هست، این رویداد اتفاق می افتد و نتیجتا دیگر چیزی باقی نمیماند که هخامنشیان بخواهند بر آن فرمانروایی کنند. پس همه چیز را نیمه کاره میگذارند و بر میگردند به همانجا که بودند یعنی دشتهای شمال فلات ایران و اینجا نقطه پایان و روز قیامت ایرانیان بود. زین پس میان دجله و سند و میان ارس و خلیج فارس (این نام هم جعلی است چون قوم پارس یا فارس وجود نداشته) چیزی نبوده که اسکندر بخواهد بیاید و بگیرد.


خب! داستان چنین بود و عوام پس از خواندن آن شاید باور کنند و شاید نکنند. ولی آشنایان با الفبای این دانش خواهند پرسید، از دو منبع مذکور یعنی کتیبه بیستون و عهد عتیق چگونه این داستان بدست می آید و چطور به ذهن کسی نرسیده جز ایشان؟ یا کسی چنین هوشی نداشته و یا همه جز ایشان حقوق بگیر آژانس یهوداند!!.

داریوش در کتیبه بیستون میگوید هخامنشی است از پشت هخامنشی و شجره نامه خود را تا هخامنش را بیان میکند. قرار است که بیستون اصیل باشد. پس هخامنشیان نام درستی است و ربطی به یهودیان ندارد. داریوش میگوید پارسی است، پسر پارسی. پس قوم آنها پارسی بوده و جماعت بزرگی بوده اند که پارسی نام داشتند. این جماعت را که بیگمان یهودیان تارومار نکردند. خب این جماعت پارسی چه شد؟ چرا به بیرون از ایران رفت؟ مگر مناطق غربی ایران همچون زاگرس و خوزستان چه ایرادی دارد؟ همانجا زندگی میکردند. اتفاقا اقوام دیگر هم همه تارومار شده بودند، جا برای اینها باز شده بود. روابطشان با قوم سرور یعنی یهود هم که خوب بوده. پس چرا میگوید پارسیان هم رفتند و ایران خالی از سکنه شد؟! داریوش در بیستون میگوید آریایی است از نسل آریایی و به زبان آریایی مینویسد. پس نژاد آنها آریایی بوده. پس چرا پورپیرار میگوید آریایی هم هویت جعلی است؟ داریوش خود را پیرو راستی میخواند و دلیل کامیابی اش را اینکه درستکار بوده و دادگر. داریوش خود را هوادار و نیایشگر اهورا مزدا میداند. پس تئوری شماره یک و شماره سه به هیچ روی از بیستون بر نمی آید. تئوری شماره دو یعنی خونریز و ویرانگر بودن تا اندازه ای به جنگهای بیستون پیوند دارد. ولی خود اساس ساختن کتیبه بیستون به آن زیبایی و شکوه یعنی برخورداری از تمدن. کتیبه بیستون به سه زبان است. یکی از این زبانها پارسی است با خط میخی ویژه. یعنی پارسیان توانسته اند خط اختراع کنند. اینها هم وارون تئوری دوم یعنی ویرانگر و ضد تمدن بودن هخامنشیان است. بنابراین پورپیرار اگرچه با توسل به بیستون، نشان میدهد که داریوش جنگ میکرد و آدم میکشد ولی از سوی دیگر انبوهی از نتایج دیگر از همین کتیبه استخراج میشود که به هر سه تئوری او آسیب میرساند.




----------------------------
همراه باشید, ادامه دارد ...


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-15-2013 12:41 AM

ریشه و تبار مردم آذربایجان (بخش دوم)
--------------------------------------------------




«احمد كسروي تبريزي» در دفتر «آذري زبان باستان» زير عنوان آذربايجان پس از مغولان مي‌نويسد: «پس از مغولان در ايران شورش بس سختي برخاست زيرا چون ابوسعيد در سال 735 درگذشت و او را جانشيني نبود ميان سران مغول كشاكش افتاد كه هر يكي مغول پسري را به پادشاهي برداشتند و با هم به جنگ و كشاكش برخاستند و هنوز يك سال از مرگ ابوسعيد نمي‌گذشت كه سه پادشاهي بنياد يافت و برافتاد و تا سالياني اين كشاكش و لشكركشي پيش مي‌رفت و ايرانيان كه اين زمان بسيار خوار و زبون مي‌بودند زير پا لگدمال شدند و چون آذربايجان تختگاه مغول بوده بيش‌تر اين كشاكش‌ها و جنگ‌ها در آن‌جا رخ مي‌داد و بيش‌تر زيان و آسيب به آن‌جا مي‌رسيد و مردم از پا افتاده نابود مي‌شدند. در آن زمان‌ها بود كه شهر تبريز گزند سختي ديد. زيرا آذربايجان كه در دست سلطان احمد ايلكاني مي‌بود و او امير ولي استرآبادي را به فرمانروايي تبريز گماشت و در سال 787 تقتمش خان پادشاه دشت قپچاق به دشمنی سلطان احمد، ناگهان پنجاه هزار سوار مغول بر سر شهر فرستاد كه امير ولي بگريخت و مردم بيش از يك هفته جنگ و ايستادگي نتوانستند و مغولان به شهر درآمده آن چه گزند و آسيب بوده دريغ نگفتند. پس از اين گزندها نوبت تيمور و لشكركشي‌هاي او رسيد. در زمان او آذربايجان چندان آسيب نديد. ليكن چون دوره او به سر رسيد آذربايجان بار ديگر ميدان كشاكش گرديد زيرا چنان كه در تاريخ‌هاست، نخست خاندان قراقويون‌لو (سياه گوسپندان) با دسته‌هاي بس انبوهي از تركان به آن‌جا درآمدند و بنياد پادشاهي نهادند و هميشه در جنگ مي‌بودند و پس از آن نوبت آق قويونلو (سپيد گوسپندان) رسيد كه هم‌چنان با ايل‌هاي انبوهي به اين‌جا رسيدند و بنياد پادشاهي نهادند و هميشه در جنگ و كشاكش مي‌بودند و تا برخاستن شاه اسماعيل صفوي صفوي در سال 906 كه هفتاد سال از تاريخ ابوسعيد مي‌گذشت، آذربايجان هميشه ميدان لشكركشي‌ها و جنگ‌ها مي‌بود و به گمان من بايد انگيزه برافتادن زبان آذري را از شهرهاي آذربايجان و رواج تركي را در آن‌ها اين پيشامدهاي هفتاد ساله دانست. زيرا در اين زمان است كه از يك سو بوميان لگدمال و نابود شده‌اند و از سوي دگر تركان به انبوهي بسيار رو به اين‌جا آورده‌اند و بر شماره‌ي ايشان بسيار افزوده. در زمان‌هاي پيشين، تركان بيش‌تر در ديه‌ها مي‌نشسته‌اند ولي اين زما ن چون فرمان‌روا مي‌بودند، شهرها را فرا گرفته‌اند و زبانشان در آن‌جا رواج يافته است.».

جستار (موضوع) از ميان رفتن يك زبان و حل شدن آن در زبان دگر، جستار نويني نيست، در تاريخ از اين دست بسيار بوده، نمونه‌هاي آن از ميان رفتن زبان‌هاي مردم مصر و شمال آفريقاست كه جاي خود را به زبان تازي داده و نيز زبان‌هاي برخي از مردم ماورالنهر، اران، آذربايجان و روم شرقي (آسياي صغير) كه در زبان تركي حل شدند. [بر اثر سلطه استعمار بر قاره آفريقا، مي‌توان گفت كه زبان‌هاي بومي به حاشيه رانده شدند و در زبان استعمارگران حل شدند. افزون بر مردم شمال افريفا كه در سده‌هاي نخستين اسلامي، زبان خود را از دست داده و عرب زبان شدند، در دو سده اخير، بقيه آفريقايي‌ها نيز زبان خود را از دست دادند و انگليسي زبان، فرانسه زبان و پرتغالي زبان شدند. حتا بخش قابل توجهي از مردم الجزيره كه زبانشان به عربي برگشته بود، دو زبانه شدند. يعني در كنار زبان تحميلي عربي، فرانسه‌زبان نيز شدند و ... (پژوهشكده تاريخ و فرهنگ ايران زمين)]

ما مي‌دانيم تا زمان سلجوقيان پاي تركان به آذربايجان باز نشده يا درست باز نشده بودي، پس چگونه زبان آن‌ها پيش از خود آن‌ها در آن گوشه رواج يافتي. اين به مانند اين است كه گوييم زبان مصريان پيش از گشايش اسلام كشورشان را، تازي بوده.

در كتاب «تاريخ آذربايجان» چاپ باكو در اين مورد مي‌خوانيم:

«بسياري از اقوام مشرق زمين در روزگار كنوني به زباني كه نياكانشان گفتگو مي‌كردند، سخن نمي‌گويند. براي نمونه در آسياي ميانه زبان‌هاي ايراني خوارزمي، سغدي، باختري و پارتي جاي خود را به زبان تركي داده‌اند، ولي نفوذ يك زبان به مفهوم تنگ كردن تمام ميدان بر بوميان نيست. از اين رو اقوام كنوني، فرزندان مستقيم نياكان بومي سرزمين خوددر روزگار گذشته‌اند. اينان تا روزگار ما ريشه‌هاي فرهنگي، تاريخي، قومي و نژادي خود را نگاه داشته‌اند».


شايان نگرش است كه زبان امروز آذربايجان داراي بسيار واژگان ايراني است كه اگر فردي آشنا به زبان‌هاي ايراني و تركي باشد به آساني آگاه مي‌گردد كه بسياري از واژگاني كه با فرهنگ و شهر آييني در پيوند است از واژگان زبان‌هاي ايراني است كه نشان مي‌دهد كه تركان بيابان گرد، هر واژگاني كه نداشتند، از زبان‌هاي ايراني به ويژه پهلوي آذري گرفته‌اند، به گونه‌اي كه امروزه، زبان آذربايجانيان بسيار با زبان ساير تركي زبان‌ها متفاوت است، به گونه‌اي كه زبان آذربايجانيان براي آنان قابل فهم نيست.

اين گونه است كه تركان مانند هر مهاجم دگري كه به اين سرزمين آمدند، مانند يوناني و مغول و تازي، در ايرانيان حل شدند و از ميان رفتند و ايرانيان و آذربايجانيان اصالت خود را نگه داشتند.




----------------------------
همراه باشید, ادامه دارد ...


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-15-2013 01:29 AM

مرا با ولنتاین کاری نیست من ایرانیم یک آریایی آغاز گر تمدن و فرهنگ نیک در زمین

من از نژاد پارسم مرا با شما کاری نیست

روز عشق در سرزمین من از هنگام آفریده شدنم آغاز شد

آن زمان که یزدان نهاد زن را از نیکیها سرشت

من فرزند سپیدی ها من پور برفم

ولنتاین با سرزمین من و با من بیگانه است

روز خویشتن را گرامی میدارم

روز عشق ایرانی ( سپندار مذگان...29 بهمن ) پیشاپیش برهمه ی شما هموطنان بزرگوارم خجسته باد ...



ولنتاین نه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سپندارمذگان آری

[تصویر: 533373_wQB5qTsi.jpg]

در حفظ فرهنگ ملــی خود کوشــا باشیم.


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-16-2013 12:23 AM

پورپیرار، تحریف یا واقعیت تاریخ؟ (بخش پنجم)
--------------------------------------------------




عهد عتیق چه؟ در هرجایی که سخن از شاهان ایرانی آمده، به نیکی آمده. پورپیرار میگوید برای یهودیان نیک بودند و برای دیگران شر. چنین چیزی از عهد عتیق بدست نمی آید. ضمن اینکه اگر مثلا در کتاب عزرا، ادعا میشود که کوروش هرچه کرده برای قوم یهود کرده و برای خوشنودی یهوه، پژوهشگران تاریخ مدرن از کشورها و فرهنگهای متفاوت، آنرا رد کرده و نوعی خودستایی از سوی یهودیان باستان دانسته اند. داستان پوریم که در کتاب استر و مردخای وجود دارد هم به شدت مورد تردید واقع شده و اتفاقا از دید پژوهشگران، افسانه ای ترین بخش، همین بخش پوریم است. درحالیکه پورپیرار، پوریم را در بست پذیرفته و بخشهای دیگری که سودش نبوده را افسانه پنداشته!!.

بماند که در همان عهد عتیق که قرار است به سفارش استاد پورپیرار! آنرا یگانه سند محتوم ما برای هخامنشی شناسی بدانیم، نیز نمیگوید که نسل کشی روی داد و مردمان نابود شدند و نتیجتا کسی وجود نداشت که شاهنشاهی ایران ادامه یابد. پس فرمانروایی هخامنشی پس از پوریم به پایان رسید!! بلکه در همان عهد عتیق، در همان کتاب عزرا، اصلا سخن از اردشیر است!!. اردشیر کیست؟ مگر قرار نبود، هخامنشیان پس از کوروش و کمبوجیه و داریوش و خشایارشا به پایان برسند؟! اردشیر از کجا آمد؟! چه اردشیر یکم باشد چه دوم و چه سوم، یعنی تا مدتها پس از پوریم همه چیز سرجای خودش بوده و نه تنها نسل کشی روی نداده، بلکه اصلا اتفاق مهمی نیوفتاده. چون هنوز یهودیان با هم مشکل دارند و میانجی آنان شاه ایران اردشیر و خدمتکار یهودی او نحمیا است.

چه کنیم؟ اگر بگوییم عهد عتیق و بیستون هم دروغ است که نمیشود، چون چیزی باقی نمیماند. مگر اینکه به تفسیرهایی بی پایه روی بیاوریم که پورپیرار هم همین کار را میکند و میدانیم که تفسیر فایده ندارد. چون هرچه قدر هم خوب تفسیر کنید. باز تفسیر کردید و هر انسانی آزاد است که تفسیر شما را نپذیرفته و تفسیر خودش را ارائه بدهد.

پس خوشبختانه یا بدبختانه حتا با پذیرش آنچه پورپیرار از ما خواست یعنی نادیده انگاشتن دستاوردهای باستانشناسی و همه آثار یونانی، و فقط تگاه کردن به بیستون و عهد عتیق، باز هم محض رضای خدا حتا یکی از سه تئوری بنیادین او (ایرانی نبودن هخامنشیان، ویرانگر و ضد تمدن بودنشان و همچنین پایان کار آنها در دوران خشایارشا) اثبات که نمیشود هیچ، بیشتر ضرر میزند.

کتیبه بیستون و عهد عتیق بهترین سیما را برای هخامنشیان به تصویر میکشند. چراکه یکی را بزرگترین شاه یعنی داریوش و دیگری را یهودیان که زندگی و آزادی و هویت خود را مدیون ایرانیان بودند، نوشته اند. درحالیکه تاریخ یونانی که پورپیرار آنرا حذف میکند، به دست دشمنان ایران که چشم نداشتند ما را ببینند نگاشته شده. ولی ما از پورپیرار سپاسگزاری نمیکنیم. چراکه کلیت کار او دشمنی با تاریخ است و نه دشمنی با ایران.

اکنون شما با بُعد نخست و مهم پدیده پورپیرار یعنی تئوری های بنیادینش که در مهمترین کتابش 12 قرن سکوت مطرح شده آشنا شدید.




----------------------------
همراه باشید, ادامه دارد ...


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-18-2013 12:15 AM

اسفندگان روز مهر ایرانی
--------------------------



اسفندگان (سپندارمذگان) جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز مردان به همسران خود هدیه می‌دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنها اطاعت می‌کردند و به آنان هدیه می‌دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت‌ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می‌شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می‌گردید.

در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.


[تصویر: 53602_gDM7afGD1.jpg]

اسفندگان جشن پاسداشت زنان نیک و پارسای ایران بوم خجسته باد. (پیامک امروز امرداد)

در گاه‌شماری‌های گوناگون ایرانی، هر روز يک نام داشت و از 30 روز ماه، 12 روز به نام ماه‌هاي سال بود. هم‌روز شدن نام ماه با همان ماه سال موجبات جشن را فراهم مي‌کرد. پنجمين روز هر ماه را اسفند روز (سپندارمذ) مي‌ناميدند که لقب ملي زمين است؛ يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يک چشم مي‌نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي‌دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به عنوان نماد مهر مادري و باروري مي‌پنداشتند. ابوريحان بيروني در آثارالباقيه آورده است که ايرانيان باستان اين روز را روز بزرگداشت زن و زمين مي دانستند.

در ایران باستان، نه همچون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دو هزار سال پیش از تولد کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.

این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه. بعضی هم معتقدند در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب می شود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف می شود با بیست و نه بهمن ماه، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان طبق سنت کهن همچنان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-18-2013 09:55 PM

ریشه و تبار مردم آذربایجان (بخش سوم)
--------------------------------------------------




ريشه‌هاي گروه‌هاي پان ترك

در گذشته‌اي نه چندان دور، دولت عثماني، از زمان صفويان تا جنگ جهاني نخست در انديشه چپاول ايران زمين و برپايي امپراتوري اسلامي و سپس امپراتوري ترك، لشگركشي به ايران و استان آذربايجان را آغاز كرده، ولي هر بار اين آذربايجانی ها بودند كه از پيوستن به ترك‌ها دوری جستند و با دادن خون و جان خويش، بيگانگان متجاوز را از كشور خود بيرون ريختند.

تركيه با هزار گرفتاري اقتصادی، سياسی كه گريبان‌گيرش است، براي برآوردن خواست‌هاي سياسي و سود اقتصادي خود در پی كوچك نمودن جايگاه ايران در خاورميانه و ايجاد اختلاف دروني در آن برآمده است. اين كشور همسو با دولت باكو با پايه‌گذاری، تحريك و تقويت «پان تركيسم»، تنها و تنها به برآوردن خواست‌های سياسی و اقتصادي خود میانديشند.

تركان پس از چندين بار يورش به آذربايجان و كشتار و چپاول فراوان، با ايستادگي مردم دلير آن سامان روبرو گشتند و نتوانستند از راه مستقيم مردم آذربايجان را به سوی خود كشند، از اين رو بر آن شدند نخست اران- سرزميني كه امروزه به جمهوري آذربايجان شناخته مي‌گردد، در زمان ساسانيان آلبانی و بعد از يورش تازيان اران نام گرفت، ناميدن آذربايجان اين بخش را، در سال 1917 به وسيله سران حزب مساوات با خواست‌های پيش‌بينی شده روی داد، تا در آينده با نام بردن از آذربايجان شمالی و آذربايجان جنوبی، غوغای دو پارگی اين سرزمين‌ها را برپا و خواهان يكپارچگی اين دو بخش گردند. در حالي كه درهيچ نقشه و كتاب پيش از سال 1917، هيچ گاه به سرزمين‌های شمال ارس نام آذربايجان گفته نشده و تنها نام آذربايجان، از آن سرزمين جنوبی ارس بودی، و در اين ميان نيك است يادی كنيم از شيخ محمد خيابانی بزرگ‌مرد آذربايجانی كه در هنگامه اين توطئه با هوشياری، درخواست دگرگونی نام آذربايجان ايران به آزادستان (به سبب كار بزرگ آذربايجان در نهضت مشروطه) را كرد، تا در آينده از اين توطئه شوم دور بمانيم، كه به درخواست او جامه عمل پوشانيده نگرديد- و آذربايجان را زير نام آذربايجان يكپارچه نموده، آن گاه اين دو سرزمين را بخشی از خاك خود سازند، كه اين نكته را سردمداران اين جريان‌ها خود بارها گفته‌اند. (محمد امين رسول‌زاده بنيانگذار حزب مساوات و كسی كه نخستين‌بار اين نام را براي اران به كار برد، در جستاری كه پيرامون «تاريخ جمهوري مستعجل آذربايجان» نوشت به آشكارا گفت كه «آلبانيا (جمهوری آذربايجان)‌ از آذربايجان (آذربايجان ايران) متفاوت است»، از اين گذشته او در نامه‌ای به سيد حسن تقی زاده اشتياق خود را برای «انجام هر كاري كه از ناخشنودی بيشتر بين ايرانيان جلوگيری كند» بيان داشت.

سران آنكارا و باكو نيز خود بازيچه سياست غربند، چرا كه اگر به نكويی به تاريخ سده‌های اخير خاورميانه بنگريم، مي‌بينيم استعمارگران غربی هماره در پی برپايی كشورهای كوچك در خاورميانه‌اند و از ايران بزرگ با تمدن كهن كه دارای نيروی شگرف درونی در بهم زدن معادلات جهانی را دارد، هراس دارند، بدين روی است كه در پی فراهم آوردن ايرانستان‌اند، تا بتوانند برای هميشه در خاورميانه يكه‌تازی كنند و بدين گونه است كه در اين ميان يك نظريه پرداز پان تركيست به نام «صدري بدرالدين» تئوری ختنه كه مبتنی بر برانگيختن احساسات تركي و دگرگوني تاريخ و ريشه زبان و مردم‌شناسي مردم آذربايجان است را پيش می كشد تا انديشه آن‌ها را برای جدايی از كشور مادر فراهم كنند.»

اين‌گونه است كه ما «پان تركيست»‌هاي داخلي را بازيچه سياست آنكارا و باكو و اين دو را نيز بازيچه سياست غرب مي‌دانيم.




----------------------------
همراه باشید, ادامه دارد ...


RE: در گذر تاریخ و فرهنگ ملی - Alireza_Kh - 02-18-2013 11:17 PM

براندن، عکاس معروف آمریکایی که روایات تصویری از زندگی مردم در نیویورک را انتشار میدهد. این شخص ماه دسامبر به ایران سفر میکند تا مردم کشورش بیشتر با ایرانیان آشنا شوند. این سفر با مخالفت های شدید دولت آمریکا روبرو شد اما براندن به ایران آمد.بعد از این سفر 2 هفته ای زمانی که به کشورش برگشت این تصاویر را در وبلاگش (بنام آدم های نیویورک) انتشار داد. این تصاویر مورد توجه شدید غربی ها قرار گرفت و با دیدن مردم و سبک زندگی در ایران شگفت زده شده اند چون به گفته ی خودشون ایران را یک کشور عقب افتاده و بیابانی می شناختند. و جالب اینه که بسیاری از مردم توی کامنت ها گفته اند تمایل زیادی به، سفر به ایران رو دارند.
برخی از این تصاویر به همراه ترجمه متن براندن و برخی از کامنت ها در یک سایت ایرانی قرار گرفته.
تصاویری که براندن در ف/ی/س/ب/و/کش قرار داده تا حدود 10هزار لایک خورد.

لینک ها:

سایتی که متن ها رو ترجمه کرده
http://gizmiz.com/humans-of-newyork/

سایت آدم های نیویورک
http://www.humansofnewyork.com/tagged/iran

ف/ی/س/ب/و/ک آدم های نیویورک
https://www.fb.com/humansofnewyork

[تصویر: 281352_397985460275560_1740921735_n1.jpg]