(09-14-2013 10:34 PM)mir abbas نوشته شده توسط:  علی محمدی رو ببینید چکار میکنه ،فکر میکنه از اون داریم عکس میگیریم.

(09-14-2013 10:47 PM)mohammadshamosi نوشته شده توسط:  

فکرشو بکنید!!!!

من روی علی پریده بودم! مهدی هم مثل گودزیلا! پرید روی من!!! دیگه توی عکس تمام جزییات مشخصه!

من نمیدونم علی با این همه فشار چطوری زنده موند!

سه روز آخر هفته فوق العاده ای با دوستان انجمنی داشتیم که خاطره ش همیشه باهام هست.

چهارشنبه شب رفتیم خونه مهدی : من و کامیار و علی و عمو هوشنگ و شهرزاد و آقا نسیم و محمد و سعید و مهدی و آقای جلالوند.
خیلی خوش گذشت. شب بسیار پر خاطره ای بود. خیلی صحبت کردیم از کار از تجربه از خاطره ها و....
شام هم جوجه مهمون آقا مهدی بودیم .
تا ساعت 3 از صحبت های عمو جون لذت می بردیم.
شبم همگی توی پذیرایی خوابیدیم منم نقش پدر خانواده را بازی می کردم و مدام کولر را خاموش می کردم محمد روشن می کرد
عمو هوشنگ بهمون قول داد اجازه بده تا 9 بخوابیم ولی از ساعت 6:30 آهنگ گذاشتن و ما را بیدار کردن
بیدار شدیم خونه را جمع و جور کردیم و راه افتادیم رفتیم دفتر (این مهدی به ما صبحونه نداد که )
تو دفتر هی منتظر سبحان شدیم هی منتظر شدیم قرار بود ساعت 9 اونجا باشه ما را از گشنگی کشت ساغت 1 اونجا بود با یه جعبه شیرینی بزرگگگگگگگگگگگگ

نهار سوسیس تخم مرغ درست کردیم و جای همگی خالی خوردیم. ساعت 4 اومدیم رفتیم پارک ارمممممممم. خیلی خوش گذشت. ماشین سوار شدیم، تونل وحشت که تو تونل اون مجسمه ها بیشتر از ما ترسیدین تا ما از اونا

بعدش سوار ترن شدیم فکر کنید آقای مدیرمممم سوار ترن کردیمممم قیافه سبحان و محمد واقعا دیدنی بود

سوار تاپ پرنده هم شدیم و از اون بالا همگی داد می زدیم: محمد شموسی عروسی عروسی
له له برگشتیم خونه
من مشغول پخت تخم مرغ ها و خرید برای تنگه واشی شدم تا ساعت 3 خوابیدممممم

جمعه هم که همگی رفتیم تنگه واشیییییی

چه آخر هفته لذت بخشی با دوستان داشتیمممم
دلم حسابی تنگگگگگگگگگگگگگهه

(09-17-2013 09:54 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  واقعا دوستان در این سفر همکاری خیلی گشترده ای بین همه دوستان موج می زد آدم لذت می برددددددد
البه به جز یه نفر که همش دپرس بود...

(09-17-2013 10:45 PM)3ObHaN نوشته شده توسط:  

(09-17-2013 09:54 PM)MARYAR نوشته شده توسط:  واقعا دوستان در این سفر همکاری خیلی گشترده ای بین همه دوستان موج می زد آدم لذت می برددددددد
البه به جز یه نفر که همش دپرس بود...

منو میگه ها

(09-18-2013 08:53 PM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:  سلام دوستان خوبم

در مورد آن موضوعی که پیش آمده بود و پول بیعانه دست ماشین اول مانده بود و آن موجود! پول را پس نمیداد باید عرض کنم که آنقدر از اتحادیه و غیره پیگیر شدیم تا امروز پول را پس گرفتیم (تشکر از بهروزجان). البته میتوانستم خسارت هم بگیریم که موافقت نکردیم.
این را عرض کردم که بگویم حق گرفتنی است، برای ما معنی ندارد که "این ها همین طور هستند و پول را میخورند!"، "پولت رفت، ولش کن" و ...

حضرت علی (ع) : " سه کار شرم برنمی دارد: خدمت به مهمان، برخاستن از جا در برابر معلم و گرفتن حق خود"

پیروز باشید