سلام و صد سسسسسسسسسسسسلام به همسفران گل انجمنی من.
خب این سفر هم به پایان رسید و باز هم خاطره ای زیبا در ذهن و قلب ما حک شد و اینبار مث همیشه پر شور و لذت بخش به سفر رفتیم و خدارو شکر بدون هیچگونه مشکلی(به خاطر همدلی اعضای مهربون)سفر به پایان رسید.
از همه کسانی در که در این سفر همراهیمون کردند تشکر میکنم و یه تشکر ویژه از آبجی مریم و داداش کامیار گل خودم که زحمت تدارکات این سفر رو کشیدند.
دوستان خیلی دلم براتون تنگ شده و واقعا تحمل دوریتون برام سخته...

یه سپاس ویژه میخوام بکنم از استاد بزرگ خودم و همه بچه ،استاد هوشنگ قربانیان داشته باشم
کسی که به تمام حرف هایی که زده بود مرد مردونه عمل کرد....واقعا این همه انرژی داشتن اونم تو این سن جوونی (چرا میخندی سعید؟) خیلی عجیبه و واقعا مارو شوکه کرده..
جمله معروف عمو هوشنگ رو که یادتون هست:

"ما شروع کننده خوبی هستیم و ادامه دهنده بسیار توانا.ما هر کاری را شروع کنیم تا نهایت رسیدن به موفقیت ادامه خواهیم داد."
من و بیشتر بچه ها شاهد بودیم که عمو هوشنگ تا آخرین لحظه رسیدن به آبشار آخر تنگه واشی همراهی مون کرد و با انرژی و صلابت همیشگی در کنار ما بود ...و این بزرگترین درسی بود که من دیروز گرفتم و فهمیدم که پیری یا جوونی باعث این نمیشه که آدمها بی انرژی باشند و یا پر انرژی مهم خواستن خود اونهاست که مهمه.

خدارو صد هزار مرتبه شکر که تا بحال عمو هوشنگ هر حرفی زده بهش عمل کرده و خوشحالم استادی داریم که باورش کردیم و داره به ما کمک میکنه...

خیلی خیلی دوستون دارم....
هر کجا که هستید شاد شاد باشید

یا حق

فکرشو بکنید!!!!

من روی علی پریده بودم! مهدی هم مثل گودزیلا! پرید روی من!!! دیگه توی عکس تمام جزییات مشخصه!

من نمیدونم علی با این همه فشار چطوری زنده موند!

در تنگه واشی مجبور شدم برای اثبات این مسئله تانهایت رسیدن به آبشار بروم.

جهان آگهی داره با اخم مسیر رسیدن به آبشار را طی میکندو با صدای بلند می گوید من دیگر از این جمله ها نمی نویسم.

(09-15-2013 12:12 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  اصولا وقتی ما یک عده جوان (سعید جان چرا می خندی؟)

(09-15-2013 12:12 AM)jahanagahi نوشته شده توسط:  "ما شروع کننده خوبی هستیم و ادامه دهنده بسیار توانا.ما هر کاری را شروع کنیم تا نهایت رسیدن به موفقیت ادامه خواهیم داد."

دیگه از این جمله ها نمی نویسم.:
چرا جهان آگهی؟
دفتر که میرم 10 دقیقه ای پیاده روی داره. اکثرا تاکسی می گرفتم تا اینکه دکتر گفت: جهان آگهی باید پیاده روی کنی.اکثرا پاهایم میگرفت و آهسته آهسته این مسیر را طی میکردم.
در تنگه واشی مجبور شدم برای اثبات این مسئله تانهایت رسیدن به آبشار بروم.
تجربه خوبی بود این سفر.اصولا وقتی ما یک عده جوان (سعید جان چرا می خندی؟)با هم باشیم بالای قله قاف هم می رویم.
در هر سفر جدا از اینکه واقعا لحظات شیرینی دارد درسهائی هم در آن نهفته است و عزیزان خیلی راحت می توانند تئوری را در قالب واقعی لمس کنند. این هدف انجمن است.

جهان آگهی داره با اخم مسیر رسیدن به آبشار را طی میکندو با صدای بلند می گوید من دیگر از این جمله ها نمی نویسم.