09-29-2011, 01:15 AM
با غرور از خودرویی که به گفته ی خودش 220 میلیون تومان می ارزد پیاده میشود .
با 38-39 سال سن ، قیافه ی خسته ای دارد قسمتی از موهایش سفید شده . دندان های زیبایی دارد . دنبال عینک دودی خود میگردد . شلوار لی ، پیراهن سفید که دو سه دکمه ی بالایی ان باز است ، ساعت 3-4 میلیون تومان ، موبایل 1 میلیون و دویست هزار تومانی ، گردن بند و دستبند و انگشتری از طلا که فکر کنم 10-12 میلیون تومان بی ارزد .
به اون نزدیک میشوم .
سلام
سلام جیگر ، جونم ؟
اقا اگزوز ماشینتون رو عوض کردید ؟
اره ، قشنگه ؟
خیلی باحاله . من عاشق ماشینتون شدم . رینگ های مشکی هم به رنگش میاد . با اینکه خیلی قشنگه ولی میتونست قشنگ ترم باشه ...
وسط حرف پرید و گفت : قشنگ تر از این ؟؟؟
اره ! اگه یه ارم بنز جلوش نصب می بود .
صدای خنده هامون بقیه رو به سمتمون برگردوند .
میگفت چند سال پیش رفت تربیت معلم . خوشش نمیومد . درس رو ول کرد و رفت ژاپن . خیلی سخت کار میکرد . کم میخورد ، البته به گفته ی خودش خیلی پر خور بود . کمتر سرمایی بود که تست نکرده بود . بعد یه مدتی که وضع مالیش بهتر میشه ، میره مالزی . اونجا حسابداری میخونه و موفق میشه لیسانسش رو بگیره . میگفت روزی یه وعده غذا میخورده و 3-4 ساعتم بیشتر نمیخوابیده . بعد کم کم یه کار پیدا میکنه و میره امریکا . اونجا دکتراش رو میگیره و بعد یه شرکت حسابرسی باز میکنه و تو چند پروژه ی نفتی ، به عنوان حسابدار ، فعالیت میکنه . 33 سال داشت که 2 میلیون دلار ثروت داشت . شرکتش رو میفروشه 30 میلیون دلار و یه شرکت دیگه میزنه . تا به امروز همون شرکت رو داره که البته بزرگ تر از قبل شده . با کارخونه های بزرگی مثل اپل و توشیبا و چهار پنچ تا شرکت که اشمشون هم نشنیدم ، همکاری کرده . الان اومده ایران . میخواد یه شرکت عمرانی بزرگ بزنه ! تصمیم داره یه هتلم تو زادگاهش که همون رشت باشه تاسیس کنه . تو امریکا یه رولزرویس فانتوم داره با یه فراری f430 .
تو ایرانم یه لندکروز داره با یه پورشه پانامرا . یکی از فامیلاشم تو تیم ملوان بازی میکنه . کم کم صدای پشت تلفنم که میگفت سبحان بیا بریم که کار داریم مانع تداوم حرفام با این معلم بزرگ شد . بهم گفت تو ف/ی/س/ب/و/ک میبینتم و شمارش رو بهم داد .
کم کم درب پورشه رو باز کردم . یه نگاه به قیافه ی دوستم انداختم ، یه نگاه به داشپورت ماشین ، یه نگاه به دور و اطراف و بعد دستم رو دراز کردم و یالله دادم بهش و پیده شدم و رفتم به سمت ماشین خودمون ....
با 38-39 سال سن ، قیافه ی خسته ای دارد قسمتی از موهایش سفید شده . دندان های زیبایی دارد . دنبال عینک دودی خود میگردد . شلوار لی ، پیراهن سفید که دو سه دکمه ی بالایی ان باز است ، ساعت 3-4 میلیون تومان ، موبایل 1 میلیون و دویست هزار تومانی ، گردن بند و دستبند و انگشتری از طلا که فکر کنم 10-12 میلیون تومان بی ارزد .
به اون نزدیک میشوم .
سلام
سلام جیگر ، جونم ؟
اقا اگزوز ماشینتون رو عوض کردید ؟
اره ، قشنگه ؟
خیلی باحاله . من عاشق ماشینتون شدم . رینگ های مشکی هم به رنگش میاد . با اینکه خیلی قشنگه ولی میتونست قشنگ ترم باشه ...
وسط حرف پرید و گفت : قشنگ تر از این ؟؟؟
اره ! اگه یه ارم بنز جلوش نصب می بود .
صدای خنده هامون بقیه رو به سمتمون برگردوند .
میگفت چند سال پیش رفت تربیت معلم . خوشش نمیومد . درس رو ول کرد و رفت ژاپن . خیلی سخت کار میکرد . کم میخورد ، البته به گفته ی خودش خیلی پر خور بود . کمتر سرمایی بود که تست نکرده بود . بعد یه مدتی که وضع مالیش بهتر میشه ، میره مالزی . اونجا حسابداری میخونه و موفق میشه لیسانسش رو بگیره . میگفت روزی یه وعده غذا میخورده و 3-4 ساعتم بیشتر نمیخوابیده . بعد کم کم یه کار پیدا میکنه و میره امریکا . اونجا دکتراش رو میگیره و بعد یه شرکت حسابرسی باز میکنه و تو چند پروژه ی نفتی ، به عنوان حسابدار ، فعالیت میکنه . 33 سال داشت که 2 میلیون دلار ثروت داشت . شرکتش رو میفروشه 30 میلیون دلار و یه شرکت دیگه میزنه . تا به امروز همون شرکت رو داره که البته بزرگ تر از قبل شده . با کارخونه های بزرگی مثل اپل و توشیبا و چهار پنچ تا شرکت که اشمشون هم نشنیدم ، همکاری کرده . الان اومده ایران . میخواد یه شرکت عمرانی بزرگ بزنه ! تصمیم داره یه هتلم تو زادگاهش که همون رشت باشه تاسیس کنه . تو امریکا یه رولزرویس فانتوم داره با یه فراری f430 .
تو ایرانم یه لندکروز داره با یه پورشه پانامرا . یکی از فامیلاشم تو تیم ملوان بازی میکنه . کم کم صدای پشت تلفنم که میگفت سبحان بیا بریم که کار داریم مانع تداوم حرفام با این معلم بزرگ شد . بهم گفت تو ف/ی/س/ب/و/ک میبینتم و شمارش رو بهم داد .
کم کم درب پورشه رو باز کردم . یه نگاه به قیافه ی دوستم انداختم ، یه نگاه به داشپورت ماشین ، یه نگاه به دور و اطراف و بعد دستم رو دراز کردم و یالله دادم بهش و پیده شدم و رفتم به سمت ماشین خودمون ....