09-13-2013, 06:24 PM
با سلام خدمت همۀ دوستان
یکی از سئوالاتی که همیشه درباره توسعه و پیشروی در کسب و کار مطرح می شود این است که چگونه کارهای مختلف را به افراد مناسب بسپاریم تا از درگیر شدن و افتادن در سیاهچاله روزمرگی و تلاش شبانه روزی که به تبع آن ما را از رسیدگی به کارهای بیشتر و تفریح و خانواده و پرداختن به خوشی ها و بودن در متن اجتماع باز می دارد اجتناب کنیم؟
"ری کراک" مؤسس مک دونالد می گوید: "موفقیت بیشتر تشکیلات من ، حاصل انتخاب مناسب افرادی است که برای کارهای مهم و کلیدی برگزیده ام ."
بگذارید با یک مثال ملموس شروع کنیم:
توجه داشته باشید که اینها فقط مثال است و بنده برای درک بهتر موضوع می آورم لطفاً به نوع کار و جزئیات آن زیاد اهمیت ندهید!
فردی به نام علی پس از مطالعه و تحقیق به این نتیجه می رسد که باید یک مجموعه فروشگاه زنجیره ای دایر کند او اهداف بزرگی در سر دارد و سرشار از شور و شوق برای موفقیت است و مطمئن است که از این راه به اهداف خود می رسد.
اما با سرمایه ای که دارد فعلاً می تواند یک فروشگاه متوسط در یک جای خوب دایر کند بنابراین تصمیم می گیرد که به عنوان نخستین مرحله اولین فروشگاه خود را تأسیس کند و بعد به تدریج شعب دیگری را اضافه نماید.
خوب با توکل بر خدا و توانایی های خویش مرحله به مرحله شروع می کند از خرید مغازه گرفته تا تغییر دکوراسیون و قفسه بندی و خرید تجهیزات و بعد هم اجناس مورد نظر و افتتاح فروشگاه...
با گذشت زمان کارها خوب پیش می رود و مشتریان زیادی برای خرید به فروشگاه علی سرازیر می شوند و درآمد خوبی بدست می آورد او از ساعات اولیه صبح فروشگاه را باز می کند و تا ظهر در فروشگاه کار می کند ظهر هم دو ساعتی به خانه می رود و بعد از ظهر هم به همین منوال می گذرد تا شب فرا برسد و او اکثر شبها که مشتریان زیادی دارد دیر به خانه می رود. دو روز در هفته باید به بازار برود چون معتقد است خرید حضوری برخی اجناس سودمندتر از خرید تلفنی و شرکتی است او یک شاگرد استخدام کرده اما فقط در کار فروش به او کمک می کند و کارهای بانکی را هم باید خودش شخصاً انجام دهد به خاطر وارد نبودن به حسابداری حسابهای او تلنبار شده و چندان از بحث بدهکار بستانکاری سر در نمی آورد.
بعد از گذشت چند سال وقتی به گذشته باز می گردد و به آرزوها و اهدافی که داشت فکر می کند خنده اش می گیرد که چگونه ممکن است یک تنه از پس چندین فروشگاه بربیاید!
او از کسب و کار خود چندان راضی نیست اما پیشرفت بیشتر را غیر ممکن می داند!
وی حتی برای رسیدگی به امور شخصی، سر زدن به اقوام و تفریح و گردش هم وقت ندارد.
حالا در همان شهر در همان زمان فرد دیگری به نام علی همانند احمد با همان شرایط و همان اهداف اولین فروشگاهش را افتتاح می کند او پس از سه ماه به چند فروشگاه مشابه سر می زند و از آنها می خواهد یک شاگرد خوب و مطمئن و مجرب را به او معرفی کنند بلاخره یک بازاری معتبر یک نفر را به او معرفی می کند و او شاگرد جدید را از روز اول برای نوع برخورد با مشتری، فرمول تعیین قیمت فروش اجناس و امور دیگر آموزش می دهد. بعد از مدتی به حقوق او درصدی از سود فروش را اضافه می کند و این باعث وفاداری و تلاش بیشتر شاگر می شود. علی همچنین از طریق ارتباط با فروشگاه های دیگر با یک حسابدار خبره آشنا می شود و از او می خواهد که هفته ای یک روز به مغازه او بیاید و کار حساب و کتاب را انجام دهد.
کم کم مدیریت فروشگاه و حتی مراجعات بانکی را هم به شاگردش می سپارد...
او به فکر پیگیری رؤیای شخصی خویش است پس از دو سال با درآمدی که از فروشگاه اول بدست آورده و دریافت وام دومین فروشگاه خود را در منطقه دیگری افتتاح می کند و باز هم با روش های قبلی به صورت تدریجی مدیریت آن را به شخص دیگری واگذار می کند و حساب و کتاب را هم به همان حسابدار قبلی...
چند سال بعد علی احساس می کند به تمام اهداف خود رسیده چندین فروشگاه زنجیره ای دارد چندین نفر حسابدار و فروشنده و ویزیتور و مأمور خرید در استخدام او هستند او همچنین افراد مناسبی را بعنوان مشاور در کنار خود دارد که برای راه های افزایش فروش، یافتن مکان های مناسب برای فروشگاه های جدید و اجرای سیستم مدیریت قویتر به او کمک می کنند وی اضافه بر ثروتی که از این راه بدست آورده وقت زیادی برای تفریح و بودن در کنار خانواده دارد و همچنان سرشار از شوق کارآفرینی و ثروت آفرینی است و اهداف بزرگتری در سر دارد...
حالا با نگاهی به این سرگذشت این دو فرد می توانیم به اهمیت امر تفویض و واگذاری مسئولیت ها پی ببریم.
دوستان عزیز اگر سئوال یا پیشنهادی دارید مطرح بفرمایید تا با هم درباره آن بحث کنیم و به ادامه موضوع بپردازیم.
یکی از سئوالاتی که همیشه درباره توسعه و پیشروی در کسب و کار مطرح می شود این است که چگونه کارهای مختلف را به افراد مناسب بسپاریم تا از درگیر شدن و افتادن در سیاهچاله روزمرگی و تلاش شبانه روزی که به تبع آن ما را از رسیدگی به کارهای بیشتر و تفریح و خانواده و پرداختن به خوشی ها و بودن در متن اجتماع باز می دارد اجتناب کنیم؟
"ری کراک" مؤسس مک دونالد می گوید: "موفقیت بیشتر تشکیلات من ، حاصل انتخاب مناسب افرادی است که برای کارهای مهم و کلیدی برگزیده ام ."
بگذارید با یک مثال ملموس شروع کنیم:
توجه داشته باشید که اینها فقط مثال است و بنده برای درک بهتر موضوع می آورم لطفاً به نوع کار و جزئیات آن زیاد اهمیت ندهید!
فردی به نام علی پس از مطالعه و تحقیق به این نتیجه می رسد که باید یک مجموعه فروشگاه زنجیره ای دایر کند او اهداف بزرگی در سر دارد و سرشار از شور و شوق برای موفقیت است و مطمئن است که از این راه به اهداف خود می رسد.
اما با سرمایه ای که دارد فعلاً می تواند یک فروشگاه متوسط در یک جای خوب دایر کند بنابراین تصمیم می گیرد که به عنوان نخستین مرحله اولین فروشگاه خود را تأسیس کند و بعد به تدریج شعب دیگری را اضافه نماید.
خوب با توکل بر خدا و توانایی های خویش مرحله به مرحله شروع می کند از خرید مغازه گرفته تا تغییر دکوراسیون و قفسه بندی و خرید تجهیزات و بعد هم اجناس مورد نظر و افتتاح فروشگاه...
با گذشت زمان کارها خوب پیش می رود و مشتریان زیادی برای خرید به فروشگاه علی سرازیر می شوند و درآمد خوبی بدست می آورد او از ساعات اولیه صبح فروشگاه را باز می کند و تا ظهر در فروشگاه کار می کند ظهر هم دو ساعتی به خانه می رود و بعد از ظهر هم به همین منوال می گذرد تا شب فرا برسد و او اکثر شبها که مشتریان زیادی دارد دیر به خانه می رود. دو روز در هفته باید به بازار برود چون معتقد است خرید حضوری برخی اجناس سودمندتر از خرید تلفنی و شرکتی است او یک شاگرد استخدام کرده اما فقط در کار فروش به او کمک می کند و کارهای بانکی را هم باید خودش شخصاً انجام دهد به خاطر وارد نبودن به حسابداری حسابهای او تلنبار شده و چندان از بحث بدهکار بستانکاری سر در نمی آورد.
بعد از گذشت چند سال وقتی به گذشته باز می گردد و به آرزوها و اهدافی که داشت فکر می کند خنده اش می گیرد که چگونه ممکن است یک تنه از پس چندین فروشگاه بربیاید!
او از کسب و کار خود چندان راضی نیست اما پیشرفت بیشتر را غیر ممکن می داند!
وی حتی برای رسیدگی به امور شخصی، سر زدن به اقوام و تفریح و گردش هم وقت ندارد.
حالا در همان شهر در همان زمان فرد دیگری به نام علی همانند احمد با همان شرایط و همان اهداف اولین فروشگاهش را افتتاح می کند او پس از سه ماه به چند فروشگاه مشابه سر می زند و از آنها می خواهد یک شاگرد خوب و مطمئن و مجرب را به او معرفی کنند بلاخره یک بازاری معتبر یک نفر را به او معرفی می کند و او شاگرد جدید را از روز اول برای نوع برخورد با مشتری، فرمول تعیین قیمت فروش اجناس و امور دیگر آموزش می دهد. بعد از مدتی به حقوق او درصدی از سود فروش را اضافه می کند و این باعث وفاداری و تلاش بیشتر شاگر می شود. علی همچنین از طریق ارتباط با فروشگاه های دیگر با یک حسابدار خبره آشنا می شود و از او می خواهد که هفته ای یک روز به مغازه او بیاید و کار حساب و کتاب را انجام دهد.
کم کم مدیریت فروشگاه و حتی مراجعات بانکی را هم به شاگردش می سپارد...
او به فکر پیگیری رؤیای شخصی خویش است پس از دو سال با درآمدی که از فروشگاه اول بدست آورده و دریافت وام دومین فروشگاه خود را در منطقه دیگری افتتاح می کند و باز هم با روش های قبلی به صورت تدریجی مدیریت آن را به شخص دیگری واگذار می کند و حساب و کتاب را هم به همان حسابدار قبلی...
چند سال بعد علی احساس می کند به تمام اهداف خود رسیده چندین فروشگاه زنجیره ای دارد چندین نفر حسابدار و فروشنده و ویزیتور و مأمور خرید در استخدام او هستند او همچنین افراد مناسبی را بعنوان مشاور در کنار خود دارد که برای راه های افزایش فروش، یافتن مکان های مناسب برای فروشگاه های جدید و اجرای سیستم مدیریت قویتر به او کمک می کنند وی اضافه بر ثروتی که از این راه بدست آورده وقت زیادی برای تفریح و بودن در کنار خانواده دارد و همچنان سرشار از شوق کارآفرینی و ثروت آفرینی است و اهداف بزرگتری در سر دارد...
حالا با نگاهی به این سرگذشت این دو فرد می توانیم به اهمیت امر تفویض و واگذاری مسئولیت ها پی ببریم.
دوستان عزیز اگر سئوال یا پیشنهادی دارید مطرح بفرمایید تا با هم درباره آن بحث کنیم و به ادامه موضوع بپردازیم.