09-10-2013, 10:07 PM
پدرم یه حرف قشنگی همیشه میزد و میزنه. میگه آدم یه سری تفریحات و آرزوها رو باید به جای خودشون به دست بیاره. یادمه وقتی میخواستیم ماشین بخریم به بابام گفتم چون میخوایم یه جای دیگه یه سرمایه گذاری بزرگتر بکنیم، فعلا ماشین مورد علاقم رو نمیخریم. یه ماشین مدل پایین تر میخریم. بابام که میدونست من چقدر عاشق اون مدل ماشین هستم، گفت: "اشتباه نکن. الانه که تازه ازدواج کردی و اول شور و عشقته و دوست داری با همسرت به آرزوهات برسی. الانه که میخوای این ور و اونور بری و جلوی دوستات سربلند باشی". و ما اینکارو کردیم. و حالا دارم کیف این موضوع رو میکنم.
از این دست آرزوها هممون خیلی داریم. اما یه جاهایی میایم آرزوهای فصلی زندگیمون رو فدای رسیدن به شرایط دیگه ی آینده میکنیم. واقعا اینکار درسته؟
چند روزه دارم یه مبلغ نقدی دستمه که خودم دلم میخواد این پول رو برای تفریح و آرزوهای این فصل از زندگیم استفاده کنم. اما انگار عقل و منطق همه ی آدما به من میگن اشتباه میکنی. با این پول برو خونه بخر!(مستاجرم). منم دارم اینکارو میکنم. اما حس میکنم اینهمه فشار مادی که دارم تو جوونی به خودم تحمیل میکنم ارزش گذشتن این روزهای قشنگم رو ندارن.
من پر از شور و انرژی بودم و هستم. پر از انگیزه و موفقیت های اجتماعی بودم. اما موضوع خرید این خونه یک ساله همه چی رو از م گرفته. چرا؟ چون تمام برنامه ریزی های مادی زندگیم داره به این موضوع ختم میشه. دیگه حالم به هم میخوره از شنیدن کلمه ی خونه. انکار نمیکنم که اگه همین الان بتونم یه خونه بخرم خیلی خوشحال میشم. اما میدونم بخاطر خریدش باید از خیلی اهداف کوچیک و فصلی دیگه که از نظر دیگران پول حروم کردنه اما از نظر خودم آرزوئه بگذرم.
واقعا آرزوهام اولویت دارن یا آینده؟! واقعا من باید این خونه ی لعنتی رو بچسبم یا دلخوشی های خودم رو؟
از این دست آرزوها هممون خیلی داریم. اما یه جاهایی میایم آرزوهای فصلی زندگیمون رو فدای رسیدن به شرایط دیگه ی آینده میکنیم. واقعا اینکار درسته؟
چند روزه دارم یه مبلغ نقدی دستمه که خودم دلم میخواد این پول رو برای تفریح و آرزوهای این فصل از زندگیم استفاده کنم. اما انگار عقل و منطق همه ی آدما به من میگن اشتباه میکنی. با این پول برو خونه بخر!(مستاجرم). منم دارم اینکارو میکنم. اما حس میکنم اینهمه فشار مادی که دارم تو جوونی به خودم تحمیل میکنم ارزش گذشتن این روزهای قشنگم رو ندارن.
من پر از شور و انرژی بودم و هستم. پر از انگیزه و موفقیت های اجتماعی بودم. اما موضوع خرید این خونه یک ساله همه چی رو از م گرفته. چرا؟ چون تمام برنامه ریزی های مادی زندگیم داره به این موضوع ختم میشه. دیگه حالم به هم میخوره از شنیدن کلمه ی خونه. انکار نمیکنم که اگه همین الان بتونم یه خونه بخرم خیلی خوشحال میشم. اما میدونم بخاطر خریدش باید از خیلی اهداف کوچیک و فصلی دیگه که از نظر دیگران پول حروم کردنه اما از نظر خودم آرزوئه بگذرم.
واقعا آرزوهام اولویت دارن یا آینده؟! واقعا من باید این خونه ی لعنتی رو بچسبم یا دلخوشی های خودم رو؟