07-22-2013, 12:37 PM
سلام خدمت اساتید محترم و همه اعضای انجمن
من یه جورایی به بن بست خوردم اصلا فکرم کار نمیکنه اصلا نمیدونم به چی علاقه دارم اصلا نمیدونم چه کاری برای من مناسبه میخوام سرگذشت زندگیمو براتون تعریف کنم خدا کنه کسی پیدا بشه منو راهنمایی کنه
من متولد سال 63 هستم من وقتی 7 سالم بود وقتی وارد مدرسه شدم معلم بهداشت به من گفت که چشمات ضعیفه برای همین من رفتم پیش متخصص چشم اونجا دکتر به من گفت که چشمات مبتلا به یه بیماری مادرزادی که شماره چشمات همینجوری میره بالا و ضعیفتر میشه درمانی هم در حال حاضر براش نداریم خلاصه مجبور شدیم که عینکی بشیم اونم از نوع ته استکانیش من هم که کلان بچه شیطونی بودم اصلا از عینکی بودن خوشم نمیومد تو مدرسه هم که خودتون میدونید که چه خبره همش سر به سر ما میگذاشتن همش دعوا درگیری داشتیم ما خلاصه ما تا اول دبیرستان با همه این سختیها درسمونو خوندیم تا نوبت رسید به انتخاب رشته اونموقع اینجوری بود الان نمیدونم سیستمش چیه خلاصه ما بر اساس معدل فقط میتونیستیم تو 3 تا گروه فنی وحرفه ای - کار و دانش - علوم تجربی رشته دلخواهمونو داشتیم از اینجا به بعد دیگه زندگی ما قاطی پاتی شد . من به اصرار مادرم که از در و همسایه شنیده بود رشته الکتروتکنیک یا همون برق صنعتی رشته خوبیه مشغول به تحصیل شدیم در صورتی که من اصلا نمیدونستم چی هست . تازه واردش که شدیم فهمیدیم که بیچاره شدیم همش حرف از ریاضی و فرمول و مداره که من ازشون متنفرم چون من پایه ریاضیم ضعیف بود که شایدم همه اینا برمیگرده به ضعیفی چشمام که باعث شده بود ریاضیم ضعیف باشه خلاصه من خواستم رشتمو عوض کنم که مادرم پاشو کرده بود تو یه کفش که تو باید حتما همین رشته رو بخونی بدبختمیون این بود بچه های هنرستان ما تقریبا همشون اراذل بودن بچه درسخون توشون کم پیدا میشد اونی هم که درسخون بود نمیزاشتن درس بخونه ما هم مثلا دکتر چشم توصیه کرده بود ضربه به سرت و چشمات نخوره چیز سنگین هم بلند نکن که ممکنه همین یه ذره بیناییتو از دست بدی بچه های هنرستان هم که دستشون درد نکنه هرکی میرسید بدتر میزد تو سر ما یه مقدار هم تو این دوره چشمامون ضعیفتر شد. خلاصه ما بالاخره به زور دیپلم گرفتیم. از خدمت سربازی هم که معاف شدیم به خاطر چشمامون بعد از اون دیگه من که از عینک یک کیلویی ته استکانی که داشتم خسته شده بودم با هزار بدبختی و التماس و لجبازی لنز روی چشمام گذاشتم که ای کاش این کارو نمیکردم البته یه جورایی مجبور بودم چون با این عینک ته استکانی هر جا میرفتم به من کار نمیدادن نه بابامون سرمایه دار بود نه خودمون پولی داشتیم . خلاصه ما هم افتادیم در به در دنبال کار............. من خودم خسته شدم ببخشید که سرتونو درد آوردم بزارید اصلا وضعیتی که الان دارم بگم من الان 29 سالمه چشم چپم دید نداره چشم راستم 5 دهم دید داره شبها اصلا دید چشم ندارم کلا هر فضایی که نورش کم باشه من به مشکل برمیخورم تازه تو روز هم نور آفتاب کمی اذیتم میکنه ولی قابل تحمله خدا رو شکر خودمو بکشم سرمایه خودم 3 میلیون بیشتر نیست . حالا شاید پدرم و مادرم اگه ازشون بخوام کاری راه بندازم یا کار کنم سرمایه در اختیارم بگذارند. حالا من یه خواهش از شما داشتم که من با این وضعیتی که دارم چه کار میتونم بکنم چه کاری میتونم راه بیاندازم یا کسی میتونه منو تو کار خودش شریک بکنه یا برای کسی کاری بکنم چون من دیگه فکرم کار نمیکنه بی پولی و بیکاری بد جور به من فشار آورده تو را خدا هرکی میتونه منو راهنمایی بکنه.اگه باز سوالی داشتین بپرسید[/size]
تماس با من :09192157107
m_adine63@yahoo.com
من یه جورایی به بن بست خوردم اصلا فکرم کار نمیکنه اصلا نمیدونم به چی علاقه دارم اصلا نمیدونم چه کاری برای من مناسبه میخوام سرگذشت زندگیمو براتون تعریف کنم خدا کنه کسی پیدا بشه منو راهنمایی کنه
من متولد سال 63 هستم من وقتی 7 سالم بود وقتی وارد مدرسه شدم معلم بهداشت به من گفت که چشمات ضعیفه برای همین من رفتم پیش متخصص چشم اونجا دکتر به من گفت که چشمات مبتلا به یه بیماری مادرزادی که شماره چشمات همینجوری میره بالا و ضعیفتر میشه درمانی هم در حال حاضر براش نداریم خلاصه مجبور شدیم که عینکی بشیم اونم از نوع ته استکانیش من هم که کلان بچه شیطونی بودم اصلا از عینکی بودن خوشم نمیومد تو مدرسه هم که خودتون میدونید که چه خبره همش سر به سر ما میگذاشتن همش دعوا درگیری داشتیم ما خلاصه ما تا اول دبیرستان با همه این سختیها درسمونو خوندیم تا نوبت رسید به انتخاب رشته اونموقع اینجوری بود الان نمیدونم سیستمش چیه خلاصه ما بر اساس معدل فقط میتونیستیم تو 3 تا گروه فنی وحرفه ای - کار و دانش - علوم تجربی رشته دلخواهمونو داشتیم از اینجا به بعد دیگه زندگی ما قاطی پاتی شد . من به اصرار مادرم که از در و همسایه شنیده بود رشته الکتروتکنیک یا همون برق صنعتی رشته خوبیه مشغول به تحصیل شدیم در صورتی که من اصلا نمیدونستم چی هست . تازه واردش که شدیم فهمیدیم که بیچاره شدیم همش حرف از ریاضی و فرمول و مداره که من ازشون متنفرم چون من پایه ریاضیم ضعیف بود که شایدم همه اینا برمیگرده به ضعیفی چشمام که باعث شده بود ریاضیم ضعیف باشه خلاصه من خواستم رشتمو عوض کنم که مادرم پاشو کرده بود تو یه کفش که تو باید حتما همین رشته رو بخونی بدبختمیون این بود بچه های هنرستان ما تقریبا همشون اراذل بودن بچه درسخون توشون کم پیدا میشد اونی هم که درسخون بود نمیزاشتن درس بخونه ما هم مثلا دکتر چشم توصیه کرده بود ضربه به سرت و چشمات نخوره چیز سنگین هم بلند نکن که ممکنه همین یه ذره بیناییتو از دست بدی بچه های هنرستان هم که دستشون درد نکنه هرکی میرسید بدتر میزد تو سر ما یه مقدار هم تو این دوره چشمامون ضعیفتر شد. خلاصه ما بالاخره به زور دیپلم گرفتیم. از خدمت سربازی هم که معاف شدیم به خاطر چشمامون بعد از اون دیگه من که از عینک یک کیلویی ته استکانی که داشتم خسته شده بودم با هزار بدبختی و التماس و لجبازی لنز روی چشمام گذاشتم که ای کاش این کارو نمیکردم البته یه جورایی مجبور بودم چون با این عینک ته استکانی هر جا میرفتم به من کار نمیدادن نه بابامون سرمایه دار بود نه خودمون پولی داشتیم . خلاصه ما هم افتادیم در به در دنبال کار............. من خودم خسته شدم ببخشید که سرتونو درد آوردم بزارید اصلا وضعیتی که الان دارم بگم من الان 29 سالمه چشم چپم دید نداره چشم راستم 5 دهم دید داره شبها اصلا دید چشم ندارم کلا هر فضایی که نورش کم باشه من به مشکل برمیخورم تازه تو روز هم نور آفتاب کمی اذیتم میکنه ولی قابل تحمله خدا رو شکر خودمو بکشم سرمایه خودم 3 میلیون بیشتر نیست . حالا شاید پدرم و مادرم اگه ازشون بخوام کاری راه بندازم یا کار کنم سرمایه در اختیارم بگذارند. حالا من یه خواهش از شما داشتم که من با این وضعیتی که دارم چه کار میتونم بکنم چه کاری میتونم راه بیاندازم یا کسی میتونه منو تو کار خودش شریک بکنه یا برای کسی کاری بکنم چون من دیگه فکرم کار نمیکنه بی پولی و بیکاری بد جور به من فشار آورده تو را خدا هرکی میتونه منو راهنمایی بکنه.اگه باز سوالی داشتین بپرسید[/size]
تماس با من :09192157107
m_adine63@yahoo.com