10-02-2013, 01:17 PM
کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد،
ارزشی برای شانس قائل نیست. << مثل ژاپنی>>
پشتکار را پیشه سازید
<<کتی میلر>> که دونده ای سرشناس بود ودر سنین نوجوانی بهترین عناوین را از آن خود کرده بود، با ماشین تصادف کرد.ناگهان ، دختری که سراسر شوق واشتیاق بود از تحرک وفعالیت باز ماند ،چند هفته در حال اغما فرو رفت ،بدون اینکه کمترین امید به بهبود حال وخیمش باشد.
یازده هفته بعد بهوش آمد تا در سخت ترین جبهه ی زندگی اش شرکت کند. تصادف فعالیت مغزش را مختل کرد. او مانند کودکی لازم بود که خوردن ،نوشیدن ، حرف زدن و راه رفتن را از دیگران بیاموزد.عاقبت وقتی که توانایی کافی برای برگشت به زندگی را بازیافت ،سخت نا امید شد.
دوستانش به اندازه ی کافی رشد کرده و خود را به سطوح بالا رسانده بودند.اما او نه تنها رشد نکرده بود که هر روز یک قدم به عقب نهاده بود.او به دوران کودکی برگشته بود ،وزنش را از دست داده بود ،مشتی استخوان بود که نه می توانست درست حرکت کند ونه سخن بگوید.وقتی خود را با دیگران مقایسه می کرد،سخت احساس حقارت می کرد ،همه از او پیش افتاده بودن .روزهایی سخت انتظار او را می کشیدند.
اما <<کتی>> آرزو داشت دویدن را ادامه دهد.رویای او این بود که یک بار دیگر مسافت 10000 متر را بدود.
او حتی قادر نبود قدم بردارد و چنین آرزویی از جانب او محال به نظر می رسید.
اما کتی تصمیمش را گرفته بود. او سخت به تمرین مشغول شد تا خود را برای شرکت در مسابقه ی دوی ده هزار متر آماده کند،او می خواست تمام این مسیر را بدود . رسیدن به خط پایان برای او به منزله ی پیروزی بود.
روز مسابقه ، همه دونده ها به راحتی <<کتی >> را پشت سر گذاشتند و خیلی زود همه از نظر او ناپدید شدند.او تک وتنها شروع به قدم زدن کرد.تمام بدنش درد می کرد ،قلبش سخت می تپید.چندین بار به زمین خورد.اما با سختی از روی زمین بلند شد ولنگان لنگان مسیر مسابقه را طی کرد.
بارها ،او نقش بر زمین شد .اما هر بار که به زمین می خورد ،با امیدی بیشتر ی می ایستاد. او به تلاش وکوشش خود ادامه داد ومیدان مسابقه را ترک نکرد.خورشید در بلندای آسمان بود ،وقتی <<کتی>> به خط پایان نزدیک می شد، خورشید هم در حال غروب بود.کم کم نا امیدی او را در بر می گرفت.دل دل می کرد. می خواست میدان مبارزه را خالی کند ،اما ناگهان چشمش به دوستانش افتاد که همه یک صدا فریاد می زدند:<< کتی بدو.کتی ادامه بده ،موفق می شوی!>>
<< کتی >> تلاش کرد ومسابقه را به پایان رساند.او اول نشد،حتی ساعت ها بعد از آخرین نفر به خط پایان رسید .اما اویک برنده و پیروز و سربلند بود.روزنامه نگاران به خاطر این عمل جسورانه ی وی هدیه ای گرانبها به او اهدا کردند. در واقع او هدیه را از خود دریافت کرد .او پی برد که اگر چه ضعیف و ناتوان شده است ،اما ضعفش قادر نیست بر او غلبه کند.
خبرنگاران پرسیدند:<< اگر فردی هرچه از دستش بر آید انجام دهد ،ولی به موفقیت نرسد ،باید چه کار کند؟>>
او گفت: << به نظر من موفقیت به معنی اول شدن یا بهتر شدن نیست.وقتی برای رسیدن به مقصودی همه ی توان خود را به کار می بندی ،پیروز هستی .به نظر من پیروزی یعنی : تلاش کردن ودر راه رسیدن به هدف بیشترین سعی را انجام دادن ،حتی اگر سعی وتلاشت از دیگران بیشتر وبهتر نباشد.>>
دورباره از او پرسیدند:<<اگر فردی با مشکلی یا مشکلاتی روبرو شود ،باید چکار کند؟>>
او گفت:<< تلاش کند ودر میدان تلاش ومبارزه چون کوه پا برجا بماند، برای حل کردن مشکلات ورسیدن به هدف خود ، دست به هر خس وخاشاک بزند، ولی به کنج عزلت نخزد ، خدا همواره با ماست ،او همه جا هست ، هر وقت صلاح بداند ، موفقیت را به ما ارزانی خواهد داشت.>>
نکته: ثمره ی تلاش وکوشش ، فقط زمانی بطور کامل حاصل می شود که کوشنده تا حصول مقصود ،از تلاش باز نایستد.در این دنیا هیچ چیز جای پشتکار ومداومت را نمی گیرد.نه استعداد،نه تحصیلات، ونه هیچ چیز دیگر .زیرا جهان پر از انسانهای با استعداد وتحصیلکرده ای است که به توانگری وکامیابی نرسیده اند.آنچه در واقع به درد می خورد ،پشتکار و مداومت است ،هرگاه دلسردی به شما فشار می آورد واحساس می کنید تلاش هایتان به ثمر نمی رسد ،این عبارت را به خاطر آورید:
<<در این دنیا هیچ چیز جای پشتکار ومداومت را نمی گیرد.>>
پشتکار یعنی گرایش از <<می توانم >> به جای <<نمی توانم>>.
هر اندازه ظاهر امر در کاری مخالف بنماید،در دلتان بگویید:
<< می توانم و بی شک پیروز می شوم.>>
ا
ارزشی برای شانس قائل نیست. << مثل ژاپنی>>
پشتکار را پیشه سازید
<<کتی میلر>> که دونده ای سرشناس بود ودر سنین نوجوانی بهترین عناوین را از آن خود کرده بود، با ماشین تصادف کرد.ناگهان ، دختری که سراسر شوق واشتیاق بود از تحرک وفعالیت باز ماند ،چند هفته در حال اغما فرو رفت ،بدون اینکه کمترین امید به بهبود حال وخیمش باشد.
یازده هفته بعد بهوش آمد تا در سخت ترین جبهه ی زندگی اش شرکت کند. تصادف فعالیت مغزش را مختل کرد. او مانند کودکی لازم بود که خوردن ،نوشیدن ، حرف زدن و راه رفتن را از دیگران بیاموزد.عاقبت وقتی که توانایی کافی برای برگشت به زندگی را بازیافت ،سخت نا امید شد.
دوستانش به اندازه ی کافی رشد کرده و خود را به سطوح بالا رسانده بودند.اما او نه تنها رشد نکرده بود که هر روز یک قدم به عقب نهاده بود.او به دوران کودکی برگشته بود ،وزنش را از دست داده بود ،مشتی استخوان بود که نه می توانست درست حرکت کند ونه سخن بگوید.وقتی خود را با دیگران مقایسه می کرد،سخت احساس حقارت می کرد ،همه از او پیش افتاده بودن .روزهایی سخت انتظار او را می کشیدند.
اما <<کتی>> آرزو داشت دویدن را ادامه دهد.رویای او این بود که یک بار دیگر مسافت 10000 متر را بدود.
او حتی قادر نبود قدم بردارد و چنین آرزویی از جانب او محال به نظر می رسید.
اما کتی تصمیمش را گرفته بود. او سخت به تمرین مشغول شد تا خود را برای شرکت در مسابقه ی دوی ده هزار متر آماده کند،او می خواست تمام این مسیر را بدود . رسیدن به خط پایان برای او به منزله ی پیروزی بود.
روز مسابقه ، همه دونده ها به راحتی <<کتی >> را پشت سر گذاشتند و خیلی زود همه از نظر او ناپدید شدند.او تک وتنها شروع به قدم زدن کرد.تمام بدنش درد می کرد ،قلبش سخت می تپید.چندین بار به زمین خورد.اما با سختی از روی زمین بلند شد ولنگان لنگان مسیر مسابقه را طی کرد.
بارها ،او نقش بر زمین شد .اما هر بار که به زمین می خورد ،با امیدی بیشتر ی می ایستاد. او به تلاش وکوشش خود ادامه داد ومیدان مسابقه را ترک نکرد.خورشید در بلندای آسمان بود ،وقتی <<کتی>> به خط پایان نزدیک می شد، خورشید هم در حال غروب بود.کم کم نا امیدی او را در بر می گرفت.دل دل می کرد. می خواست میدان مبارزه را خالی کند ،اما ناگهان چشمش به دوستانش افتاد که همه یک صدا فریاد می زدند:<< کتی بدو.کتی ادامه بده ،موفق می شوی!>>
<< کتی >> تلاش کرد ومسابقه را به پایان رساند.او اول نشد،حتی ساعت ها بعد از آخرین نفر به خط پایان رسید .اما اویک برنده و پیروز و سربلند بود.روزنامه نگاران به خاطر این عمل جسورانه ی وی هدیه ای گرانبها به او اهدا کردند. در واقع او هدیه را از خود دریافت کرد .او پی برد که اگر چه ضعیف و ناتوان شده است ،اما ضعفش قادر نیست بر او غلبه کند.
خبرنگاران پرسیدند:<< اگر فردی هرچه از دستش بر آید انجام دهد ،ولی به موفقیت نرسد ،باید چه کار کند؟>>
او گفت: << به نظر من موفقیت به معنی اول شدن یا بهتر شدن نیست.وقتی برای رسیدن به مقصودی همه ی توان خود را به کار می بندی ،پیروز هستی .به نظر من پیروزی یعنی : تلاش کردن ودر راه رسیدن به هدف بیشترین سعی را انجام دادن ،حتی اگر سعی وتلاشت از دیگران بیشتر وبهتر نباشد.>>
دورباره از او پرسیدند:<<اگر فردی با مشکلی یا مشکلاتی روبرو شود ،باید چکار کند؟>>
او گفت:<< تلاش کند ودر میدان تلاش ومبارزه چون کوه پا برجا بماند، برای حل کردن مشکلات ورسیدن به هدف خود ، دست به هر خس وخاشاک بزند، ولی به کنج عزلت نخزد ، خدا همواره با ماست ،او همه جا هست ، هر وقت صلاح بداند ، موفقیت را به ما ارزانی خواهد داشت.>>
نکته: ثمره ی تلاش وکوشش ، فقط زمانی بطور کامل حاصل می شود که کوشنده تا حصول مقصود ،از تلاش باز نایستد.در این دنیا هیچ چیز جای پشتکار ومداومت را نمی گیرد.نه استعداد،نه تحصیلات، ونه هیچ چیز دیگر .زیرا جهان پر از انسانهای با استعداد وتحصیلکرده ای است که به توانگری وکامیابی نرسیده اند.آنچه در واقع به درد می خورد ،پشتکار و مداومت است ،هرگاه دلسردی به شما فشار می آورد واحساس می کنید تلاش هایتان به ثمر نمی رسد ،این عبارت را به خاطر آورید:
<<در این دنیا هیچ چیز جای پشتکار ومداومت را نمی گیرد.>>
پشتکار یعنی گرایش از <<می توانم >> به جای <<نمی توانم>>.
هر اندازه ظاهر امر در کاری مخالف بنماید،در دلتان بگویید:
<< می توانم و بی شک پیروز می شوم.>>
ا