07-15-2013, 09:53 PM
عشق رو فقط باید چشید
سلام مهربون
[img]![[تصویر: eshgh.jpg]](http://widenet.ir/images/eshgh.jpg)
پرسید : دوستیم؟
خندیدم و گفتم : آره که دوستیم.
گفت : تا کی؟!
گفتم : دوستی که تا نداره!
گفت : تا مرگ.
جواب دادم : گفتم که ، تا نداره.
گفت : تا بهشت!
گفتم : یه خط واسه دوستی مون بکش تا اون سر دنیا ، ولی واسه من که تا نداره.
اون همش اصرار داشت که دوستی مون تا داشته باشه و حرف منو نمی فهمید.
آخرش هم با تعجب گفت :
مگه می شه؟!
بعدش هم کمی فکر کرد و گفت :
بیا واسه دوستی مون یه نشونه هم بذاریم!
گفتم : نشونه اش رنگ دل مون.
گفت : نه ، نشونه اش شکلات!
تو الآن شکلاتت رو بده به من و منم شکلاتم رو می دم به تو.
از این به بعد هم هر وقت همدیگه رو دیدیم ، یه شکلات تو به من بده و یکی هم من به تو!
قبول کردم و هر بار که همدیگه رو می دیدیم یه شکلات می گذاشتم کف دستش و اونم شکلات خودش رو می داد به من.
بعدش هم زیر چشمی به هم نگاه می کردیم و مفهوم نگاه مون این بود که :
دوستیم؟ آره دوستیم.
هر بار ، من شکلاتم رو باز می کردم و با لذت تموم می خوردمش.
آخ که چه طعمی داشت این دوستی!
و اون با تعجب به من نگاه می کرد و شکلاتش رو می گذاشت توی یه صندوقچه که همراهش بود.
می گفتم : بخورش.
می گفت : تموم می شه ، می خوام تا همیشه بمونه!
می گفتم : چیزی که هیچ وقت طعمش رو نچشیدی چجوری تمایل داری واسه همیشه نگهش داری؟!
می گفت : با گذاشتنش توی صندوقچه.
آخه اینها نشونه دوستی مونن!
سال ها گذشت و هر دومون قد کشیدیم.
یه روز گفت :
دارم می رم سفر ، اومدم واسه خداحافظی.
و ادامه داد که :
نگران نباشی ها ، زود برمی گردم پیش تو و نشونه های دوستی مون!
یه حسی بهم می گفت اون دیگه بر نمی گرده.
آخه حتی طعم یکی از نشونه های دوستی مون رو هم نچشیده بود!
و رفت و دیگه برنگشت.
اون از اولش هم می خواست بدونه تا کی؟
فکر کردم چه خوب شد که همه شکلات ها رو خوردم و از خودم پرسیدم :
راستی اون با کرور کرور شکلات نخورده می خواد چکار کنه؟!
عزیز دلم عشق که اندازه و تا و مقدار نداره.
رسم و رسوم و شرط و شروط نداره.
عشق رو فقط باید چشید.
مگه نه؟
آخ که چه قشنگه این عشق
داداش شاهین
منبع: خانه تحول (سایت رسمی شاهین فرهنگ)
سلام مهربون
[img]
![[تصویر: eshgh.jpg]](http://widenet.ir/images/eshgh.jpg)
پرسید : دوستیم؟
خندیدم و گفتم : آره که دوستیم.
گفت : تا کی؟!
گفتم : دوستی که تا نداره!
گفت : تا مرگ.
جواب دادم : گفتم که ، تا نداره.
گفت : تا بهشت!
گفتم : یه خط واسه دوستی مون بکش تا اون سر دنیا ، ولی واسه من که تا نداره.
اون همش اصرار داشت که دوستی مون تا داشته باشه و حرف منو نمی فهمید.
آخرش هم با تعجب گفت :
مگه می شه؟!
بعدش هم کمی فکر کرد و گفت :
بیا واسه دوستی مون یه نشونه هم بذاریم!
گفتم : نشونه اش رنگ دل مون.
گفت : نه ، نشونه اش شکلات!
تو الآن شکلاتت رو بده به من و منم شکلاتم رو می دم به تو.
از این به بعد هم هر وقت همدیگه رو دیدیم ، یه شکلات تو به من بده و یکی هم من به تو!
قبول کردم و هر بار که همدیگه رو می دیدیم یه شکلات می گذاشتم کف دستش و اونم شکلات خودش رو می داد به من.
بعدش هم زیر چشمی به هم نگاه می کردیم و مفهوم نگاه مون این بود که :
دوستیم؟ آره دوستیم.
هر بار ، من شکلاتم رو باز می کردم و با لذت تموم می خوردمش.
آخ که چه طعمی داشت این دوستی!
و اون با تعجب به من نگاه می کرد و شکلاتش رو می گذاشت توی یه صندوقچه که همراهش بود.
می گفتم : بخورش.
می گفت : تموم می شه ، می خوام تا همیشه بمونه!
می گفتم : چیزی که هیچ وقت طعمش رو نچشیدی چجوری تمایل داری واسه همیشه نگهش داری؟!
می گفت : با گذاشتنش توی صندوقچه.
آخه اینها نشونه دوستی مونن!
سال ها گذشت و هر دومون قد کشیدیم.
یه روز گفت :
دارم می رم سفر ، اومدم واسه خداحافظی.
و ادامه داد که :
نگران نباشی ها ، زود برمی گردم پیش تو و نشونه های دوستی مون!
یه حسی بهم می گفت اون دیگه بر نمی گرده.
آخه حتی طعم یکی از نشونه های دوستی مون رو هم نچشیده بود!
و رفت و دیگه برنگشت.
اون از اولش هم می خواست بدونه تا کی؟
فکر کردم چه خوب شد که همه شکلات ها رو خوردم و از خودم پرسیدم :
راستی اون با کرور کرور شکلات نخورده می خواد چکار کنه؟!
عزیز دلم عشق که اندازه و تا و مقدار نداره.
رسم و رسوم و شرط و شروط نداره.
عشق رو فقط باید چشید.
مگه نه؟
آخ که چه قشنگه این عشق
داداش شاهین
منبع: خانه تحول (سایت رسمی شاهین فرهنگ)