سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: راه جدید
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
حکیمی فرزانه در صحرایی زندگی میکرد که روز ی جوانی به سراغش آمد.جوان گفت:
(( پدر،من هرچه داشتم فروختم وحاصلش را به فقرا بخشیدم. فقط چیزهای اندکی را که به من کمک میکنند در اینجا سرکنم،نگه داشتم. میخواهم به من راه رستگاری را نشان دهی.))
حکیم از مرد جوان خواست تا همان چیزهای اندک را نیز بفروشد واز شهر قدری گوشت بخرد ودر بازگشت ، گوشت را به اندامش ببندد.
جوان طبق دستور عمل کرد .در راه بازگشت ،سگها ولاشخورهایی که گوشت را میخواستند ،به او حمله کردند.
وقتی جوان برگشت ،اندام مجروح ولباسهای پاره پاره اش را به حکیم نشان داد وگفت:"من برگشتم".
حکیم گفتSad( کسانی که راه جدید ی را آغاز میکنند ،اما میخواهند ذره ای از زندگی پیشین را نیز به همراه داشته باشند ، گذشته اشان عذابشان میدهد.))
فرزانه ای ژرف نگر میگوید:
گذشته مرده است.
اگر لاشه گذشته را به دنبال خویش بکشیم، توان حرکت به سوی آینده را از دست می دهیم.

انسان شجاع ،پیوسته از گذشته ،از کهنه واز آشنا دست میشوید وهمیشه آماده است تا به استقبال ناآشنا و ناشناخته برود. "سینکالوئیس"
منبع: کتاب خودت باش ...نویسنده: سعید گلمحمدی
حکیم گفتSad( کسانی که راه جدید ی را آغاز میکنند ،اما میخواهند ذره ای از زندگی پیشین را نیز به همراه داشته باشند ، گذشته اشان عذابشان میدهد.))

قشنگ بود.اما به نظرم استفاده و تفکر در زندگی پیشین انسان نیز ، خودش میتونه در پیدا کردن مسیر خوشبختی فردا مهم باشه.حتی اگر تجربه های ناکام و شکست خورده ای همراهش باشه
در هر صورت باید با نگاه به آینده جلو رفت نه با نگاه به گذشته

مثل همیشه قشنگ نوشتین ... همیشه شاد باشید
لینک مرجع