سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: Start(موتورم داره روشن میشه) sara sherafati
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3
(05-01-2013 09:08 AM)sherafati نوشته شده توسط: [ -> ]اولین قدم برداشته شد.....کتابمو که 10000تومن خریده بوودم 6000تومن فروختم...
حالا مرحله بعدی ....خدایا منو یادت نره.....
دیشب مهمون داشتیم طرف شاعر بود....شاید بشه با قیمت کم شعرهاشو تایپ کنم که چاپ کنه....

خانم شرافتي مطمن هستيد مراحل رو درست دارين ميرين؟
بايد سود كنيد نه ضرر

بجاي اينكه شروع به فروش كتاب بكنيد به گفته مادرتون هديه بدهيد به كتابخانه

اگر علاقه مند به تايپ هستيد وتوانايي داريد ميتوانيد از مغازه هاي كه اين كار رو در اصفهان مي كنند سفارش قبول كنيد

اينطوري سرمايه اوليه تون رو تامين كردين و بعد مراحل رو با موفقيت بگذرونيد
سی++ فروختم
سی# رو دادم کتابخونه
چیش ضرره؟
(05-01-2013 09:39 AM)sherafati نوشته شده توسط: [ -> ]سی++ فروختم
سی# رو دادم کتابخونه
چیش ضرره؟

كتاب 10 هزار خريد رو 6 هزار فروختي ضرر هست ديگه
منم با آقای قدسی موافقم سارا جان مراقب باش خیلی حساب شده عمل کن فقط شروع مهم نیست مهم نتیجه مثبت هست
اولا مال 3 سال پیش بود منم دست دوم خریدم 8تومن
چون روی کتاب نوشته بود 10تومن طرف گفت نصفش 5تومن
قیافه امو که دید 60درضد حساب میکنم 6تومن....
الا سوده یا ضرر؟
نمیخوندمش که...پی دی اف زبان اصلشم دارم
سی شارپ دایتلم دادم کتابخونه چون کتابش خیلی کم پیدا میشه
تبریک میگم . موفق باشید .
ممنون
خواهرم افكارتا منظم كن
افق ديدتا تغيير بده
با سرعت بتاز به سمت خوشبختي
موفق باشي همشهري
بيا صندوق اصفهان
دیگه موتورم خاموش شد
در کلاس معماری دانشجو طرح یا اصطلاحا اتود می زنه سپس می بره پیش استاد و استاد در مورد طرح نظر میده تا دانشجو ببره طرحشو اصلاح کنه وهفته بعد دوباره بیاره. هر ترم حدود 12-15 جلسه. اولین طرح دانشجو چیزی شبیه نقاشی یک کودک از یک خونه هست و پس از 12 جلسه این نقاشی چیزی شبیه آثار معماران معروف می شه یک طرح حرفه ای و زیبا.
به نظرم ایده های شما در مرحله اول قرار داره بهتره پخته تر کنید ایده ها رو تا به یک طرح کسب و کار حرفه ای برسید.
گفتم عمل سر که تموم شد دیگه تموم میشه ولی انگار....Sad

فردا صبح زمانیه که عمل میشم
عمل پارسال تومورهایی بود که در بدنم اضافه رشد کرده بود ایندفعه هم دعا کنید تنها کیست را دربیارن و تخمدان را بندارن

حالم ناجور گرفته بود با این حال کلاس خبرنگاری را رفتم وقتی توی اتوبوس نشتسم دیگه حوصله رفتن به خانه را نداشتم
از میدان قدس تا دروازه شیراز رفتم و دوباره برگشتم دم میدان بزرگمهر پیاده شدم و منتظر پدر شدم...
کاش میتونستم شب هم بیرون بمونم
حالم ناجور گرفته بود با این حال کلاس خبرنگاری را ر

نمیدونم دقیق چه حسی دارم ترسه یا نگرانی یا دلهره...
نمیتونم فردا رو مجسم کنم
خدایا کمکم کن
لطفا برام دعا کنین
نمیدونم دقیق چه حسی دارم ترسه یا نگرانی یا دلهره..
http://sherafatitamarkoz.mihanblog.com/
صفحه ها: 1 2 3
لینک مرجع